آذری دیگر از راه رسید و ارتفاعات مرزی غرب کشور به سیاق هرسال خویش، مملو از برف و باد و بوران و بهمن شد. غرب کشوری که مردمانش از پاوه، اورامانات و بانه و مریوان گرفته تا همین سردشت و پیرانشهر و حتی اشنویه و سیلوانا و سلماس و چالدران و ماکو و بازرگانش قوت لایموتشان اگر از اندک مزارع و باغات کشاورزی نباشد از ظرفیتهای مرزی و بیشتر در کسوت کولبری و بارکشی برای معدود تاجران و سرمایهداران و بارداران غالباً غیربومی منطقه است و حکایت هرساله ما این روزها، شنیدن خبر مرگ جانکاه کاسبان مظلوم و بیچاره مرزی در زیر خروارها برف و یخ و سنگ و خاک حاصل از بهمن و بوران است که فقط برای یکلقمهنان، چنین جان فرزندان غالباً جوان این سامان را میگیرد.
هرچند که دیگر گوشمان عادت کرده به مرگ گاهوبیگاه کولبران مرزی که نه با قهر طبیعت بلکه با اراده انسان دوپا از پای درمیآیند و جانشان را برای نانی که هرگز به خانه نمیرسد از دست میدهند!
این روزها هم شبکههای اجتماعی و پیامرسانهای موبایلی پرشده از تصاویر «فرهاد» ۱۴ ساله و برادرش «آزاد» که بجای بازی با توپ در زمین سبز فوتبال، برای کسب روزی، با جان خویش در سرزمین ناهموار و مملو از برف مرز بین ایران و عراق بازی کردند و اکنونکه جسد آزاد به همت گروههای جستجوگر مردمی یافت شده از سرنوشت فرهادی که آرزو داشت «رونالدو» شود هیچ خبری در دست نیست و امیدها به زنده یافتنش، هرلحظه کم سو و کمسوتر میشود.
همین دیروز بود که خبر «جانستاندن» کولبری ۱۸ ساله اهل ربط سردشت نیز که همزمان سرپرست مادر و چهارخواهر فقیر و ندار خویش بود، وجدانهای هنوز نخفته برخی از ما شهروندان سرزمین مجازی را بهدرد آورد! در اینکه این وضع، محصول فقر، فساد سازمانیافته، پولبری، سوءمدیریت، توسعهنیافتگی و یا هزار کوفت و زهرمار دیگری است که معمولاً به راه و روش دولتداری در تمام ۱۰۰ سال اخیر برمیگردد، سخنی نیست، نکته اینجاست که همه ماهایی که هر روز به سبک و سیاق مجازی در رثای کولبران جانستانده یا جانباخته بر سروصورت مجازیمان میکوبیم و دلمان بهدرد میآید و روانمان پریشان میشود؛ برای این کولبران قبل از آنکه چنین اسیر چنین مرگ غمباری شوند چه کردهایم؟
اصلاً برای آن همسایه فقیری که آه در بساط ندارد و ما نیک از داروندارش مطلعیم و همان فقر سبب میشود تا فرزندش چنین بیمحابا مسافر مسیر مرگ شود تاکنون چه کردهایم درحالیکه خداوند به مقدار لازم خوان نعمتش را برای ما پهن کرده است؟
اصلاً ما برای جلوگیری از گسیل شدن جوانانمان بهسوی درههای مرگ، بهسوی مین و گلوله و گرگ و بوران و بهمن و یخبندان، واقعاً چه کردهایم؟ چه میزان فرهنگ ساختهایم، چه مقدار کمک کردهایم، چه مبلغ زکات دادهایم، سهم ما شهروندان در ایجاد این وضعیت چیست؟ چه اندازه هماهنگ و منسجم به مسئولان مربوطه فشار آوردهایم که بالاخره یک کاری کنند تا چنین مردمان مظلوم این سامان، قربانی لقمه نانی برای فرزندان خویش نشوند و...
واقعیت آن است ما جز لابه و زاری مجازی، آنهم زمانی که به روی مبلهای رویال و خاتون و استقبال در هال گرممان لمداده و با گوشی سامسونگ و آیفونمان مشغولیم و گاهوبیگاه هم نیمنگاهی به «ال ای دی» 60 اینچیمان داریم هیچ کار دیگری برای همه آن کولبرانی که دیروز و امروز و فردا جان داده و میدهند نکردهایم؛ افسوس که لابه و زاری مجازی من و شما برای آن کولبر یخزده، هرگز «جان» و «نان» نمیشود!
به گزارش کردپرس، سه روز قبل ، فرهاد خسروی 14 ساله اهل روستای نی بخش مرکزی مریوان به همراه برادر بزرگترش آزاد خسروی که ۲۴ سال سن داشت برای اولین بار به کولبری رفتند.این ۲ برادر در حین برگشت گرفتار برف و کولاک شدند و تا کنون تنها جسد برادر بزرگتر پیدا شده است.
نظر شما