جناب معاون عمرانی استاندار! خسته نباشید قدمت روی چشمان خسته، بی سو و نومید حاشیه نشینان بوکان.
نظر به اینکه بحث و وضعیت سکونتگاههای حاشیه ای بوکان ارتباط زیادی به بحث و شاخصهای توسعه و خدمات بهداشتی دارد با اشتیاق متن خبر را خواندم، غیر از خبر حضورتان در بوکان نکته مثبت و امید بخش خاصی برای بوکان و سکونتگاههای حاشیه آن نیافتم.
نومیدانه وضعیت ناهنجار این سکونتگاهها را در ذهنم مجسم کردم وآه کشیدم که حالا حالاها مورد عنایتی قرار نخواهند گرفت مگر در انتخابات و بحث رقابتها و تبلیغات انتخاباتی مظلومیت و مجبوریت ساکنانش بر زبان بیاید آنهم بدون انجام و امکان خدمت و دادرسی عملی.
به خودم گفتم تحمل کن! لینک ادامه و شرح خبر را باز کن شاید اصل تصمیمات و توجهات عملی آنجاست. کلیک کردم متن طویل ادامه و شرح خبر را خواندم هر چه خواندم بیشتر متعجب و مایوس شدم! تصمیمی، امیدی، دستور انجام عملی، اختصاص برنامه یا بودجه ای،جلسه ای مردمی یا دلداری مردم و... در آن نیافتم.
آنچه در متن کل خبر دستگیر می شود صرفا شرح وضعیت بوکان و حاشیه ها و سکونتگاههای غیر رسمی است. چیزی که بدون حضور جناب رحمانی معاون محترم عمرانی استاندار هم این تعاریف و درصدها و وضعیت برای مردم و مسولین مشخص است اصلا مردم عامی عادی محروم مسکون در آن سکونتگاهها و حواشی آن هم، از قبل این وضعیت را می دانند. لیکن مردم نیازمند عنایات و چاره سازی و تامین امکانات و قانونی کردن خدمات رسانی به این مناطق هستند نه تشریح وضعیت!
ناخوداگاه مطلبی در ذهنم مجددا تداعی شد که بی شباهت به مطلب مورد بحث نیست،زمانی در سال ۱۳۶۵ عده ای که اوایل تحصیلمان در دانشگاه بود و رشته مان شرایط خاصی از نظر تحصیل و بکار گرفته شدن در آینده و تعهد محضری و... داشت به منظور رفع ابهامات و ایجاد امید و اطمینان به آینده شغلیمان درخواست کتبی رسیدگی به مجلس شورای اسلامی قابل توجه نماینده عزیز آنوقت بوکان ارسال کردیم و مشتاقانه منتظر توجه جدی و بررسی و دریافت پاسخ بودیم.
اتفاقا پاسخ را پس از مدتی از طرف نماینده عزیز در روزنامه ای یافتیم، متن خبر پاسخ به دانشجویان رشته... بوکانی بود لیکن با کمال تعجب در متنی نسبتا طولانی صادره هیچ جمله ای که حاوی و راوی درخواست ما باشد نیافتیم! بلکه در عوض پس از درج سلام و اعلام وصول نامه صرفا وضعیت مجلس و نحوه تشکیل جلسات، ساعت شروع و پایان جلسات و اینکه آدرس مجلس در بهارستان تهران است و چند اطاق و راهرو و... دارد و چند نماینده و.... برایمان شرح داده شده بود و دریغ از قول رسیدگی به موضوع مورد درخواستمان!، سالها این روزنامه را بعنوان خاطره و طنز واقعی نگه داشتیم.
همه می دانیم بوکان پرجمعیت، مهاجر پذیر، محروم، فاقد کارخانه و بنگاههای کارآفرین و از طرفی زمینهای اطرافش قابل کشش و سیرناشدنی از نظر ساکن شدن صرف و آلونک سازی است، در سکونتگاههای غیر رسمی مردان و زنان و جوانان دختر و پسر دارای امید و آرزو و شریف و در عین حال مجبور بالفعل و ناامید از کسب در آمد از روستاهای دیگر یا جدا شده از خانوار پدری در شهر که خانواده پدری هم در شهر از مناطق محروم مثل مجبور اباد و کلتپه و میرآباد جاده حصار و ... بوده است، سکنی گزیده اند.
متن خبر به مانند متن انشاهای قدیم دانش آموزی مثلا انشای" بهار را تعریف کنید"، " علم بهتر است یا ثروت"، یا " تابستان و تعطیلات را چگونه گذراندید" به نظر می رسد. عزمی جدی، همتی مسولانه، تدبیری امیدوارکننده می طلبد تا مشکلات رفاهی، بهداشتی که در قرن حاضر از مطالبات بسیار مبتدی انسانهاست در این مناطق حل و فصل شود.
هنوز نمی دانیم ساکنین بازار دواب، کهریزه محمود اباد، ساکنین وسط ینگیجه و کلتپه شهری هستند یا روستایی! شاخص بهداشتی آنان را در روستا تعریف کنیم یا در شهر.
چه بسا شهرهای بزرگ دیگر کشور حتی خود تهران و تبریز و اصفهان هم با رشد حواشی و البته توجهات بعدی اینگونه بزرگ شده اند. تمام مناطق مهم این شهرها زمانی نام و شرایطی مشابه کلتپه و کهریزه و ینگیجه و... داشته اند. زمانی منطقه زیبا و مرفه نشین " لاله" فعلی در تبریز روستای ساده ای بود در حاشیه غرب تبریز که سال ۱۳۶۵ من و دوستان همکلاسی آنزمان به خانه های روستای لاله در میان گل و لای و پهن و... می رفتیم تا پودر ORS برای درمان بیماری اسهال در میان مردم توزیع کنیم و آموزش دهیم، در حالیکه امروزه از مناطق تمیز و مرفه و پر افتخار تبریز و تبریزیان است و این ممکن نبوده الا در سایه توجهات مسولان مختلف و پاسخی به سکونت بالاجبار ساکنینش!
مرور امکانات و راههای مواصلاتی روستاهای بوکان که به دلایل کم عنایتی از جهات گوناگون بسیار خلوت و کم جمعیت شده و در تمام کشور وضعیت تقریبا استثنایی دارد و توجه به موضوعاتی که ماندگاری و دلگرمی روستانشینان را افزایش می دهد و می تواند در رشد بی رویه سکونتگاهای اجباری و غیر رسمی بکاهد.
نظر شما