بعضی وقت ها دلت پر است از حرف های نگفته و واژه های نشکفته ولی هر کاری می کنی انگار توصیفی برای آنها پیدا نمی شود.
بعضی وقت ها می خواهی چیزی بگویی یا چیزی بنویسی ولی انگار نمی شود که نمی شود، انگار همه چیز دست به دست هم داده است و نمی شود نوشت، نمی شود حرف زد و نمی شود لب به سخن گشود.
از صبح شنبه سیزدهمین روز شهریور که خبر آسمانی شدن منصور ساعدی عزیز را شنیده ام، دلم می خواهد بنویسم ولی نمی دانم از چه چیزی؟
دلم می خواهد حرف بزنم و هی بگویم ولی باز هم نمی دانم از چه چیزی، نمی دانم چرا ذهنم یاری نمی کند، اصلا نمی دانم چرا واژه کم می آورم.
آری خبر تلخ و است و کوتاه، منصور ساعدی هم رفت، یکی از با اخلاق ترین های رسانه در کردستان، منصور ساعدی که همیشه با لبخند بر لب به استقبالت می آمد و قبل از آنکه تو شروع کنی او پیشقدم می شد و سلام می داد.
آری منصور هم قربانی کرونا شد، بلای خانمان سوزی که این روزها در کشور و دیار ما لنگر انداخته و گویا فعلا قصد رفتن ندارد.
منصور ساعدی که خود از روز نخست ورود این ویروس منحوس با تصاویرش همه را متوجه این بالای خانمان سوز می کرد خود امروز قربانی آن شد.
منصور امروز به دلیل قربانی شدن بر اثر ابتلا به کرونا رفت و علاوه بر اینکه تصویربرداری خلاق و درجه یک را از ما گرفت، بلکه یک انسان شریف را نیز از ما گرفت.
نمی دانم چرا این روزها همه جا بوی مرگ و نیستی می دهد، نمی دانم چرا این روزها همه به نبودن دیگران عادت کرده ایم و چه راحت همه چیز را قبول می کنیم.
منصور ساعدی عزیز یادت همیشه زنده است و بدان که همگان تو را با آن اخلاق نیکو و حسنه ات به یاد خواهند داشت.
مرد صبور و با اخلاق خبر شبکه کردستان، چه تلخ بود که امروز خود سوژه شدی و برای همیشه بار سفر بستی.
سفر به سلامت، همین...
*آرمان نصرالهی/خبرنگار
نظر شما