معمولاً مخاطب آنچه را بر پرده سینما و یا صفحه تلویزیون خویش میبیند قضاوت میکند و بر همان مبنا نیز با خالقان اثر همداستان و یا بیتوجه شده و حتی گاهی با به شکلی بومرنگی، برخلاف نیت خالقان آن جانب سوی دیگر ماجرا را میگیرد. این خصلت پیام و مخاطب و داوری اوست چیزی که از آن با نام تحلیل محتوا یاد میکنیم.
تحلیل محتوا (content analysis) از روشهای اسنادی است که به بررسی نظاممند، عینی، کمّی و تعمیمپذیر پیامهای ارتباطی میپردازد. این روش به بررسی محتوای آشکار پیامهای موجود در یک متن میپردازد و درنتیجه وارد تأویل و نشانهشناسی و مسائل پشت پرده محتوای پیام نمیشود.
یکی از انواع فرمتهای انتقال محتوا به مخاطب و بالأخص در رسانه نگاری تولید مستند است.
فیلم مستند (Documentary film)، بهمنظور مستندسازی جنبههایی از واقعیت ساخته میشود. فیلم مستند، یعنی شکلی از انتقال درام به مخاطب که در آن «حقیقت» معیار است. شالوده ساخت اینگونه فیلمها پژوهش و تحقیق میدانی و همچنین تلفیقی از مستندات آرشیوی و وضعیت حال به همراه مشاهده مستقیم سازندگان و مصاحبه با عوامل انسانی و یا سوژه در محیط، است.
براین اساس فیلم بیستوچند دقیقهای «مثلث مرگ» ساخته «سجاد کریمی» را میتوان تلاشی خواند که سعی دارد در چارچوب «مستندی مشارکتی» روایتی از زندگی مردمان ساکن و محصور در میان سه کارخانه استحصال طلای تکاب را به تصویر بکشد که البته تاحدودی این رسالت را به سرانجام رسانیده اما نقدها و ایرادات ساختاری و محتوایی نیز به آن وارد است.
مستند مشارکتی (participatory) در همکاری بین مستندساز و سوژه موردمطالعه تعریف میشود؛ یعنی یافتههای تحقیق حاصل مشارکت بین مستندساز و افراد است و این مشارکت در فیلم اعلام میشود؛ یعنی در عمل، فرد موردمطالعه از حضور دوربینِ روشن اطلاع دارد. بین فرد موردمطالعه در برابر دوربین و فیلمساز در پس دوربین تعامل برقرار است. افراد مستقیم رو به دوربین حرف میزنند. در این نوع فیلم، مصاحبه، غالب است.
هدف این است که «واقعیت» از طریق مشارکت بین مستندساز و افراد کشف شود و به تصویر درآید؛ صدا سر صحنه است و بیش از هر شیوه دیگری بر تکهفیلمهای آرشیوی بهعنوان شواهدی از گذشته تأکید میورزد.
کریمی، در مثلث مرگ تلاش کرده است تا روایتی مظلومانه از زندگی مردمی که اسیر انفجارها، پسآبها، سیانور و سموم تولیدی کارخانهها و معادن طلای شهرستان محروم تکاب را ارائه دهد؛ گرچه برخی سکانسها حس انسانی و دلسوزی مخاطب را با مردمان ساکن در مثلث مرگ کریمی همراه میکند، اما این مثلث روایتگری کارگردان، آشکارا ۲ ضلع کم دارد: مسئولان و کارشناسان بیطرف!
بهعبارتی او تنها به سراغ یک ضلع از داستان یعنی مردم رفته درحالیکه برای اینکه مخاطب به قضاوتی عادلانه ازآنچه در معادن طلای تکاب میگذرد، برسد، نیاز است نظر مسئولان و مالکان آن معادن و همچنین کارشناسان مطلع و بیطرف هم در مستند منعکس میشد که متاسفانه اثر و تصویری از آنها نیست؛ شاید مستندساز از پیگیریهای بعدی مالکان واهمه داشته است!
دیگر اینکه کارگردان یحتمل تلاش کرده هژمونی زبانی خویش را در روایتها و مصاحبههای مستند بازنمایی کند چه اینکه درحالیکه ساکنان آذری منطقه با زبان تُرکی مورد مصاحبه قرارگرفته و زیرنویس فارسی سخنانشان در فیلم آورده شده است اما تمام مصاحبههای ساکنان کُردزبان ساکن همان مناطق با زبان فارسی بوده و هیچ مصاحبهای با زبان مادری کُردی با زیرنویس فارسی در مستند وجود ندارد!
دیگر اینکه حضور کودکان و زنان که از اصلیترین قربانیان معادن منطقهاند در این مستند کمرنگ و شاید نقطه ضعف اصلی روایت کریمی و حلقه مفقوده درگیر کردن و همذات پنداری مخاطبان با دردها و رنجهای مردمان ساکن در مثلث مرگ تکاب است.
شاید اگر در کنار سکانسهای مرتبط با فعالان زیست محیطی تکاب، آماری از حجم استحصال طلا و میزان درآمد و وضعیت اشتغال بومی و غیر بومی آنها و نحوه کسرمالیات این شرکتها در استان «تهران» و نه استان میزبان «آذربایجانغربی» و قوانین موجودی که چنین کارخانههای معظمی را ملزم به بازپرداخت قسمتی از درآمدهای خویش به شهرستان تکاب و استان میزبان میکرد؛ از زبان مسئولان و کارشناسان مطلع و بیطرف در این مستند ارائه میشد، آن زمان میتوان گفت این نخستین تجربه سجاد کریمی بهتر توانسته است انتظارات را از یک مستند مشارکتی تحقیقی برآورده سازد.
نظر شما