کرد پرس- از میان گیاهان سبزی به وسعت دریا، آدم می تواند آن پرچین سپید بزرگ را ببیند که از هر طرف آن را احاطه کرده است؛ حصار بی پایانی که به همان اندازه که از مکان می گذرد، از زمان ها می گذرد؛ حصار بی انتهایی که هیچ انسان و حیوان و پرنده ای نمی تواند آن را دور بزند، اگر کسی بتواند از این حصار بگذرد گویی از ابدیت، گذشته است و اگر کسی بتواند همه شهر را بگردد، انگار از میان زیبایی ها و رؤیاها و دردهای کشته شده تمام تاریخ بشر گذشته.
زمانی که آکادمی نوبل جایزه اش را به گونتر گراس بخشید، علت اهدای این جایزه به گراس چنین عنوان کرد: «به خاطر به تصویر کشیدن افسانه های شاد و سیاه که در گذر تاریخ به دست فراموشی سپرده شده بودند.» این بیانیه آکادمی نوبل یادآور آثار بختیار علی است؛ آثار بختیار علی نیز به بازنمایی افسانه هایی شاد («جمشید خان عمویم، که باد او را با خود می برد») و سیاه («آخرین انار دنیا) می پردازند، با این تفاوت که در تمامی آثار بختیار علی این افسانه ها خود را تکرار می کنند؛ این تکرار به هیچ عنوان از معایب رمان های او نیستند، بلکه برعکس، در رمان های بختیار علی هیچگاه ما شاهد گذر از تاریخ نیستیم، از «جمشیدخان عمویم» گرفته تا «دریاس و جسدها»، ما با شخصیت هایی طرف هستیم که بیشتر زمانشان را در میان جنگ می گذرانند، جنگی که تکرار می شود و تکرار می شود و پایانی ندارد، دقیقاً مسئله شخصیت های بختیار علی این است که یا از روی تاریخ می پرند، یا اینکه تاریخ را تکرار می کنند.
تمامی این موارد ریشه در زیسته خود نویسنده دارد، او در منطقه ای زندگی کرده که هر روز با این تکرارها و جهش ها رو به رو بوده است و وی ریشه تمامی بدبختی های این منطقه را در همین تکرارها می بیند و بالاستثنا در تمامی آثارش ما شاهد چنین اقدامی از سوی نویسنده هستیم، چیزی که خود به صورت موتیف هایی در تمام آثارش خودنمایی می کند؛ اما از این گذشته، آنچه موجب شد این نویسنده را با نویسنده بزرگی چون گراس مقایسه کنیم، شباهت هایی است که بین «طبل حلبی» گراس و «شهر موسیقیدان های سپید» بختیار علی می توان یافت.
رمان «شهر موسیقیدان های سپید» یکی از شاهکارهای ادبی خاورمیانه است که توسط رمان نویس برجسته کرد، بختیار علی به رشته تحریر درآمده و توسط مریوان حلبچه ای به فارسی برگردانده شده و نشر ثالث نیز آن را منتشر کرده است. در دو رمان مذکور ما شاهد دو کاراکتر تقریبا ماورائی هستیم، اسکار ماتزرات و جالدت کفتر، دو شخصیتی که ویژگی های مشترکی دارند، از مهمترین این ویژگی ها، موسیقی است.
این دو شخصیت با زبان موسیقی حرف می زنند، اسکار به وسیله طبلش با دیگران صحبت می کند، جالدت نیز با فلوتش به بازآفرینی تمام آواهای هستی می پردازد. اگر اسکار مجبور است برای مدتی از طبل حلبی اش دور بماند و رنجی طاقت فرسا را متحمل شود به همان اندازه جالدت کفتر نیز زمانی که باید موسیقی را از یاد ببرد دچار پریشانی می شود، اگر اسکار مجبور است از وسط دوزخ جنگ جهانی هنرش را به سالمت نگه دارد، جالدت نیز مجبور است از دوزخ چندین جنگ در منطقه خاورمیانه هنرش را در امان نگه دارد، هر دوی آنها در این جنگ ها، سالحی جز موسیقی ندارند، هر دوی آنها عاشق پیشگانی منحصربه فرد هستند، تمام این فاکتورها و از همه مهمتر رئالیسم جادویی، دو اثر را به هم نزدیک می کند. اما آنچه در این یادداشت اهمیت می یابد نه بررسی تطبیقی این دو اثر بلکه مقوله جنگ و هنر است، صد البته اگر بخواهیم نگاهی تطبیقی به دو اثر داشته باشیم نیازمند مقاله ای دیگر خواهیم بود، در نتیجه به همین موارد کوتاهی که اشاره شد بسنده می کنیم و روی مسئله هنرمند و جنگ معطوف خواهیم شد.
بختیار علی فرزند زمان خویش است، او جنگ را با پوست و استخوان تجربه کرده، او آوارگی و بی خانمانی را خوب می شناسد، در کنار همه این آزارها او هنر و فلسفه را نیز خوب آموخته است. قرار دادن یکی از ظریف ترین متریال های جهان یعنی هنر در کنار یکی از پیچیده ترین و دهشتناک ترین وقایع این کره خاکی یعنی جنگ و نسیان، احتیاج به قلمی دارد که از زمانه خویش عبور کرده باشد، قلمی که پلی باشد بین هنر زنده ماندن و هنر در معنای اصیل کلمه. در «شهر موسیقیدان های سپید» جنگ در برابر هنر قرار می گیرد. بختیار علی در مقدمه کتاب نیز خود بر این موضوع صحه می گذارد و می نویسد، رمان «شهر موسیقیدان های سپید» بر دو خط اصلی حرکت می کند که همانا کشمکش بین جالد و قربانی است، همراه با کشمکش میان زیبایی و مرگ. در این دو کشمکش، حقیقت انسان بسیار روشن تر از هرگونه کشمکش دیگری پدیدار می شود. حال اینکه این تقابل در این رمان چگونه بازنمایی می شود، مبحثی است که خود نویسنده در مقدمه کتاب به زیبایی به آن اشاره کرده است، از نگاه وی: «بالاترین سطح مقاومت این نیست که انسان در تقابل با جالدها سالح بردارد و حمله ور شود؛ بلکه می تواند به محافظت از زیبایی و ارزش های واال بپردازد».
آنچه در آثار بختیار علی بسیار حائز اهمیت است، مسئله زبان است. او در استفاده از زبان از ظرافت های خاصی بهره می گیرد، نشانه ها را به خوبی کنار هم قرار می دهد و داستان ها را به وسیله همین نشانه ها دلچسب تر می کند، آنچه در ترجمه مریوان حلپچه ای نیز به خوبی و ملموس منتقل شده است. دومین مسئله در آثار بختیار علی فضای آثار اوست که شاید یکی از سخت ترین بخش های ترجمه آثارش باشد. فضای آثار وی همیشه از مجموعه ای از تصاویر و تابلوهای زیبا تشکیل شده؛ تابلوهایی که به زیبایی در کنار هم قرار می گیرند و داستان را پیش می برند. این تابلوها توسط ذهنیت نویسنده مانند یک نقاشی بسیار زیبا ترسیم می شوند و بیننده هایشان را به اعماق خویش می کشند، چه بسا دوباره ترسیم کردن یک تابلوی نقاشی با همان جزئیات کار دشوار و طاقت فرسایی باشد و انتقال این تابلوها و نقاشی ها توسط مترجم با همان جزئیات و همان ظرافت به خواننده فارسی زبان منتقل شده اند.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما