همزیستی زبانی‌ موجب توسعه متقابل و غنای فرهنگ چند زبانه خواهد شد

سرویس آذربایجان غربی- «امجد غلامی»، نویسنده و جامعه شناس می گوید: در جوامعی که دارای چند نظام قومی – زبانی است، تلاش اقلیت غالب برای سهیم کردن دیگر هویت‌های غیرحاکمه می‌تواند راهگشا مسئله و سوق یافتن به سوی وضعیتی از همزیستی دموکراتیک باشد.

به گزارش خبرنگار کردپرس، در چند سال اخیر روز جهانی «زبان مادری» در دوم اسفند برابر با ۲۱ فوریه، در میان کرد زبانان اهمیت خاصی یافته است.

«امجد غلامی»، نویسنده و جامعه شناس کُرد، معتقد است؛ «بیش از ٩٠ درصد جوامع کنونی جوامعی هستند که در آنها چند نظام قومی – زبانی در کنار هم یا همزیستی مسالمت‌آمیز دارند و یا تحت سیطره یک اقلیت زبانی – قومی اداره می‌شوند و در چنین شرایطی طبیعی است که ما شاهد مقاومت سمبلیک از سوی دیگر اقلیت‌ها و قومیت‌ها باشیم.»

او می گوید: «مسئله تنها آموزش زبان مادری نیست، بلکه مسئله فراهم آمدن شرایط ساختاری – دموکراتیک است که در آنها تفاوت‌ها و تنوعات زبانی بتوانند در همزیستی متقابل ضمن برخورداری از زمینه رشد و پیشرفت، موجب توسعه روانی و متقابل سایر زبان‌ها شوند.»

از این رو حفظ دانش و میراث هر زبانی به عنوان بزرگترین سرمایه فرهنگی هویت های مختلف و ساخت جهان معنایی با مقاومت در برابر یکسان سازی ها انجام می گیرد. اما گاها یک زبان واحد هم می تواند ضمن مرزبندی با زبان دیگری، در درون خود نیز اقدام به مرزبندی‌های جدید نماید.

به گفته «امجد غلامی»؛ «بحران در زبان کردی هم درست از جایی آغاز می‌شود که هر کدام از گویش‌ها سعی می‌کنند یگانه مجال حقیقت زبان کردی باشند و با تلقی خود در مقام اید‌ه‌آل تایپ زبانی، ساختاری سلسله‌مراتبی را عرضه می‌دارند که در درون خود، زمینه زبان‌ورزی را از دیگر گویش‌ها سلب نموده و به تحقیر و بایکوت آنها همت می‌گمارند».

خبرنگار کردپرس، با «امجد غلامی»، نویسنده، جامعه شناس و روزنامه نگار حوزه روایت شناسی، در خصوص مکانیسم زبان مادری و کارکردهای آموزش به این زبان و آسیب‌های پیشاروی زبان کردی به گفت و گو پرداخته است، که در ادامه می خوانید؛

زبان مادری چگونه و از طریق چه مکانیسمی در شکل‌گیری هویت افراد اثرگذار خواهد بود؟

در واقع زبان مادری بنا به تعریف، زبانی است که کودک سخن گفتن به آن را پیش از سن بحرانی می‌آموزد یا زبانی است که فرد توانایی اندیشیدن و سخن گفتن همانند دیگر سخنوران آن زبان را دارد. از این نظر زبان مادری واجد همان عملکرد سوژه‌سازی آلتوسری است. بدین معنا که کودک حقیقت‌ها، باورداشت‌ها، الگو‌ها و در کل مناسبات فرهنگی را از طریق این زبان می‌آموزد و در حیات زبانی خود بازتولید می‌کند.

بنابراین فرد برای بیان و ابراز خود در هیاتی زمانی – وجودی، همان زبانی را دستاویز قرار می‌دهد که اساس و مبنای شکل‌گیری سوژه‌گانی وی بوده است. به دیگر عبارت زبان مادری، همان زبانی است که فرد از طریق آن و به مدد آن خود را در ارتباط با دیگری روایت می‌کند و چیستی و هویت خود را ابراز می‌دارد.

نادیده گرفتن زبان مادری برای صاحبان آن زبان ها چه عواقبی دارد؟

وقتی می‌گوییم زبان مادری در حکم نظام سوژه‌گانی ظاهر می‌شود، بدین معنا است که فاهمه و ادارک ما نسبت به هستی و دیگری از طریق مناسبات معنایی این زبان ممکن است. تا جایی که به تعبیر کانتی این نظام زبانی به عنوان میانجی انسان و جهان عمل می‌کند؛ هر آنچه را ما در مورد خود و جهان درک می‌کنیم ماحاصل کنش و واکنش میان این میانجی و دیگری است. به نحوی که حتی دیگری نیز از طریق این میانجی قابل فهم و درک است. برای مثال در یونان باستان سنتی موجود است که دو نفر برای پیمان دوستی میان خود سنگ یا کلوخی را از وسط نصف می‌کردند و هر کدام نصفی را برمی‌داشتند. بعدها هماوردی این سنگ‌ها زمینه بازشناخت این دو نفر می‌بود. این درست همان عملکردی است که زبان مادری در بین کاربران خود ایجاد می‌کند.

بنابراین وقتی زبان مادری نادیده گرفته می‌شود، بدین معنی است که کاربران زبانی زمینه میانجی ادراک خود را از دست می‌دهند و یا ناچارند کنش فهم را به شکلی مضاعف انجام دهند؛ یعنی بار اول موضوع مورد فهم را از زبانی دیگر اخذ نموده، سپس در امر میانجی زبانی (زبان مادری) ترجمه و تجزیه کنند، سرآخر ماحاصل فهم را در شکلی معکوس بازترجمه و ارائه دهند.

افت تحصیلی کودکان دوزبانه را می توان دلیلی بر عدم آموزش به زبان مادری دانست؟

بی شک موضوع دوزبانگی یکی از دلایل عمده افت تحصیلی کودکان بوده و خواهد بود. زیرا همچنان که گفتم روند فهم و ادراک، رابطه مستقیمی با زبان فرد دارد؛ روندی که کودک دوزبانه بایستی به شکل مضاعف تجربه کند. در عین حال و در سطحی بالاتر وی بایستی نظامی از دلالت‌ها را نیز بیاموزد که به شکلی مفهومی در نظام گفتمانی زبان دوم ممکن است.

من حیث المجموع کودکان بایستی در کنار وضعیت مضاعف درک، تجربه دیگری را نیز کسب کنند که همان نظام نشانه‌گانی- دلالتی زبان دوم است. اگر چه خود این عملکردها در جایی می‌تواند موجب پویایی بیشتر ذهن و توانش زبانی کودکان ‌شود، اما تا رسیدن به چنین موقعیتی شاهد نتیجه عکس و بازدارنده این مناسبات هستیم. تا جاییکه بنا به پژوهش‌های انجام شده یکی از عمده‌ترین مشکلاتی که کودکان در حوزه چندزبانی با آن دست به گریبانند، قلت و تداخل دایره واژگانی است که مانع از رشد زبانی و شناختی وی و در نهایت موجب عملکرد ضعیف تحصیلی وی می‌شود.

نظر شما در مورد اجرایی شدن دو اصل ۱۵ و ۱۹ در قانون اساسی در کشور چیست؟

نگاه کنید، نباید در اینجا موضوع را تا سرحد دو اصل قانونی و صرف یادگیری زبان تقلیل داد. زیرا همچنانکه پیشتر گفتم، فراهم آمدن شرایط ساختاری خود برسازنده نظامی نهادین است که در آن زبان با کارکردهای ساختاری متنوع خویش از قبیل ادبیات، دین، اقتصاد، سیاست و ...، روابط و مناسبات اجتماعی جدیدی را به شکلی ریزومایک، پی می‌افکند. در این میان مدیریت فرهنگی – زبانی در کنار اهتمام به موضوع زبان، بایستی متوجه پیامدها و نیازهای ساختاری آن نیز باشد. برای مثال یادگیری زبان محلی (چنانکه در قانون اساسی ذکر شده است) بیشتر از آنکه متوجه امر گفتاری باشد، وجهیتی نوشتاری دارد. همین وجهیت نیازمند زمینه‌ای برای انشاء و نگارش است.

برخورداری از زمینه انشاء خود نیازمند زمینه‌های تماس و به تبع نیازمند نظام رمزگانی جدید و جامعه گیرنده و فرستنده متقابل و پویا است که همگی در الگویی از نقش‌های عاطفی، همدلی، ترغیبی و فرازبانی سهیم‌اند و این یعنی تولید و توسعه زبانی در مدارهای متنوع دیگری که خود نیازمند تنوع در نظام آموزشی است. بنابراین مسئله صرفا آموزش دو واحد زبان کردی یا آذری یا ... نیست، بلکه نیازمند برنامه‌ریزی مدونی برای چنین وضعیت ریزوماتیکی است که در ادامه همان اقدام اولیه و به ظاهر ساده شکل یافته است.

تجربه آموزش مبتنی بر آموزش دوزبانه یا چندزبانه در سایر جوامع چگونه بوده است؟

بدیهی است، وقتی جامعه‌ای در غیاب شرایط ساختاری و دموکراتیک به سر می‌برد، زبان از نقش‌های بی‌شمار خود تهی شده و ژستی سیاسی – اخلاقی به خود می‌گیرد. به نحوی که همین ژست تعیین کننده میدان بازی زبان بومی‌گرایی‌های کوچکتر (به تعبیر کوندرایی) می‌شود.

در چنین فضایی خود زبان به شکل نظامی ارزشی - تاخری و غیرقابل تغییر بر جامعه کاربران خود تحمیل شده و زمینه پویایی خود را از دست می‌دهد. در این شرایط فضاهای آموزشی بدون درک چنین بارقه‌های ایدئولوژیک به خدمت این نظام پلیسی درآمده و از زبان فرمی ایستا و میان تهی عرضه می‌کنند.

این چیزی است که ما در روند آموزش زبانی در فضاهای شهری مدام با آن دست به گریبانیم. فارغ از تصور دیگربودگی زبانی و تقلیل آن تا سر حد وضعیتی حملی، زبانی که در اینجا تدریس می‌شود در خدمت تکریم گذشته‌ای است که خود زبان بر بیهوده بودنش صحه می‌گذارد. چنین برآیندی به زعم من بیش از آنکه به تقویت و توسعه زبان اول بینجامد، موجب اصطکاک و درجازنی و خشکیدن ریشه‌های آن می‌شود. بنابراین آموزش زبانی در جوامع دو یا چندزبانه در جوامع مختلف بایستی از پیش با تامل بر لایه‌های جامعه‌شناختی زبان، سویه‌های سیاسی و ایدئولوژیکی مقدس- زبان را به چالش بکشد. در واقع این عمل نیازمند به چالش کشیدن نظام‌های سلسله‌مراتبی زبانی در بطن جامعه چندزبانی و رهاسازی و تبدیل توان مقاومت سمبلیک آن به چیزی است که دلوز از آن به قلمرو‌زدایی زبانی نام می‌برد.

اکنون زبان کُردی در چه مرحله‌ای قرار دارد؟

شاید اصلی‌ترین عاملی که موجب بقاء زبان کردی تا به امروز شده، همان همزیستی مسالمت‌آمیز آن در طول تاریخ بوده است. چرا که عمده زبان‌های کردی در طول تاریخ به تعبیر مکنزی از آن، همواره تحت وضعیتی موجی‌ به تولید و بازتولید گویش‌ها و لهجه‌ها مختلفی انجامیده؛ وضعیتی که در حین حال متضمن غناء تاریخی آن بوده است. بنابر این نظریه تمامی گویش‌ها کردی از ادغام و ترکیب گویش‌های هورامی و کرمانجی حاصل شده‌اند، بدون آنکه این دو گویش سعی در تحمیق، تحقیر و مصادره گویش جدید داشته باشند. برای مثال گویش گوران که برای بیش از ٧ قرن زبان ادبی و نگارشی کُردی بوده، با همان استقبالی از سوی شعرای هورامی روبرو است که فهلوی‌نویسان کرمانجی با آن شعر سروده‌اند. بدون آنکه هیچکدام از دو قطب زبانی سعی در مصادره و برساختن رژیمی از حقیقت در مولود خود داشته باشند.

بحران در زبان کردی درست از جایی آغاز می‌شود که هر کدام از گویش‌ها سعی می‌کنند یگانه مجال حقیقت زبان کردی باشند و با تلقی خود در مقام اید‌ه‌آل تایپ زبانی، ساختاری سلسله‌مراتبی را عرضه می‌دارند که در درون خود، زمینه زبان‌ورزی را از دیگر گویش‌ها سلب نموده و به تحقیر و بایکوت آنها همت می‌گمارند.

اینجاست که به تعبیر دکتر امیر حسن پور ما با وضعیتی چند استانداردی و مجمع الجزایری روبرو می‌شویم که به شکلی مضاعف ضمن مرزبندی با زبان دیگری، در درون زبان کردی نیز اقدام به مرزبندی‌های جدید نموده و گویش‌ها را در فرمی از دیگربودگی عرضه می‌دارد. تا جایی‌که به جای ایجاد بسترهای مشترک، از طریق ترجمه آنها، دیگربودگی‌اش را تثبیت نموده و بر دامنه تمایزات و فاصله‌گیری پیش می‌تازد. بازتخصیص زبانی از طریق ترجمه واژگان و نشانه‌ها با ابتکار به همان محدوده و قلمرو تعیین شده، برسازنده زبانی زرگری است که امروزه خود به یکی از بزرگترین آسیب‌های ممکن پیشاروی زبان کردی تبدیل شده است.

تاکنون بیشتر توجهات به زبان مادری در بخش ادبیات کردی و آن هم اغلب به صورت شفاهی و یا منظوم بوده و کاربرد کمتر این زبان به سبک های رمان، داستان نویسی و یا مجلات علمی و آکادمیک مشهود است. آیا این مورد را می توان به عنوان عامل ضعفی در آموزش زبان آکادمیک کردی محسوب کرد؟

البته نمی‌توان منکر اهمیت جنبه‌های شفاهی و منظوم زبان و ادبیات کردی بر بقاء و ماندگاری آن بود. تا جاییکه هنوز زبان کردی به لحاظ توانش استعاری و زیباشناختی وامدار این بخش از فعالیت‌های زبانی خویش است. اما عملکرد علمی و زبان‌ورزی ادبی – هنری در امروزه، موضوع دیگری است که بایستی ذیل سیاسی و اخلاقی شدگی زبانی بدان‌ها پرداخت. یعنی جاییکه که زبان ادبی زیر فشار موضوع حفظ اصالت، قادر به قلمروزدایی از خویش نیست.

در چنین فرآیندی نوع آرمانی زبان ادبی، به زعم ادبیان و مخاطبان این زبان، همان زبانی است که روستانشینان بدان سخن می‌گویند. این همان چیزی است که بزرگان ما اعم از استاد هژار و هیمن و ... همواره بر آن تاکید داشته‌اند و رهروان آنها نیز تا به امروز آن را تکریم نموده‌اند. حتی معادل سازی ما برای واژگان علمی بر مبنای مشتقات و مفاهیمی اعمال می‌شود که ریشه در همان نوع آرمان دارد. طبیعی است در چنین پارادایمی زبان توانش چندانی برای تولید و لایه‌‌سازی ممکن را نخواهد داشت و با سنتی دست به گریبان است که می‌توان آن را ذیل استبداد آسیایی تعریف کرد؛ روستاها تكیه‌گاه اقتصادی شهرها هستند و شهرها محل مصرف تولیدات روستایی. در چنین جامعه‌ای بخش اعظمی از اضافه تولید متعلق به حكومت [مالکیت قبیله‌ای] است كه هم مظهر وحدت اجتماعی و هم جلوه نیروی الهی را در خود دارد. بنابراین حرفه‌های موجود در این جامعه به شکل "كاست‌های" خانوادگی موروثی تجلی می‌یابد و از این روی، سازمان‌های صنفی به حالت انجماد درمی‌آیند.

کاری که ادبیات در چنین بستری انجام می‌دهد فراهم آوردن فرصت زبان‌آوری و فرم‌بخشی به لایه‌ها و موقعیت‌های مطرود و لال شده (به زعم بلانشو)ای است که زیر انجماد ساختاری فوق مدفون ماند‌ه‌اند. اما همین امکان و فرصت‌سازی به دلیل وجهیت قدسی و ایدئولوژیکی سیاسی- اخلاقی شده‌ی زبان، با اتهام خیانت زبانی روبرو است. این شاید اصلی‌ترین عاملی باشد که مانع از زبانمندی دیدگاه‌ها و به تبع آن بخش از ادبیات ما شده، که می‌توانست جایی برای تنوع لحن‌ها و زبان‌ها باشد.

فعالان، ادیبان، نویسندگان چگونه می توانند در حفظ و تقویت زبان کردی به عنوان بزرگترین سرمایه فرهنگی کردها تلاش کنند؟

شکی در این نیست که ادبیات اتفاقی است در بطن زبان و بنابراین در بیرون از زبان چیزی به اسم ادبیات وجود ندارد. از این منظر زبان نه تنها سرمایه اصلی کار نویسندگان و ادبیان است، بلکه زمینه شکل‌گیری و شکل‌دهی دیدگاه‌ها، باورداشت‌ها و تحولاتی است که هم به لحاظ مفهومی و هم به لحاظ نامفهومی آن، ذیل ادبیات معرفی شده است.

در واقع نویسنده زبان را از سه از آبشخور اصلی یعنی زبان مادری، زبان مردمی پیرامون و زبان جهانی ادبیات کسب می‌کند. در این میان زبان مادری بیانگر بنیادی تاریخی و درزمانی است که به شکل توپی از ورای نسل‌ها غلت خورده و به امروز ما رسیده و در این اثنا تغیرات و نیروها و در عین حال فشارهای بسیاری را تجربه کرده است. بنابراین زبان مادری برخلاف رویکردهای ایدئولوژیکی بنیادین نه تنها عنصری لایتغیر نیست، بلکه آلوده به اختلاط‌ها، آمیزش‌ها و ... است.

بُعد دوم زبان نویسنده، یعنی زبان مردم پیرامون همان زبانی است که در شکل‌گیری سوژه در بدو تولد نقش اساسی دارد؛ کودک از طریق این زبان واجد مجموعه‌ای از عقاید، پنداشت‌ها، رویکردها و در کل فرهنگی می‌شود که جهان را از منظر آن می‌بیند. در این مرحله نیز، نه تنها زبان رایج مبرا از سویه‌های ایدئولوژیکی نیست، بلکه خود از طریق تعمیم نوعی ایمان و خودباوری افراطی برسازنده تعارضات، مواضع، همسانی‌ها و ... است.

و اما زبان جهانی ادبیات در حوزه سوم این پیکربندی که عمدتا از طریق ترجمه و گفتگو حاصل می‌شود، ضمن خط بطلان کشیدن بر جامعیت بعد دوم از طریق سلب کارکرد الگوهای غالب و تاریخ مصرف گذشته در بطن زیست ‌جهان‌های کاربران، زبان را با بیشمار انتزاع و اندیشه جدید مواجه می‌کند؛ انتزاعی که به زعم جانسون، با خود مجموعه‌ای از ارزش‌ها را به درون نظام زبانی تزریق نموده و همین خود موجب سربرآوردن و انتشار مفاهیمی جدید در آن زبان شده؛ مفاهیمی که مانند بحران کولاژیک به کلیت زبانی تسری می‌یابد.

در واقع کار نویسنده در عین افشاگری ابعاد دروغین و کاذب سرچشمه‌های اول و دوم، ایجاد هماهنگی میان این سه بعد و در عین حال مهیاسازی زبان برای پذیرش سویه انتزاعی و وارداتی است.

بدیهی است که تا امروز، کم و بیش نویسندگان بسیاری در این مدار زبانی تلاش نموده‌اند و خواهند نمود. اما متاسفانه وجود جریانات ذات‌گرایانه و مواضع مرتجعانه بسیاری که تصور می‌کنند زبان را بایستی در همان سطح اول و دوم نگه داشت، به ظهور موانع جدیدی انجامیده که همچون نظامی پلیسی و با استیضاحی اخلاقی سعی در حفظ زبان در همان خانه ایدئولوژیکی – سیاسی‌اش دارند.

گفت و گو از تانیا شعفی

کد خبر 254733

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha