بدون هیچ گونه تردیدی، به جرات می توان گفت، خواسته یا ناخواسته، تاریخ ورزش جهان، قوی ترین مرد معلول وزنه برداری دنیا، در عصر حاضر را، «سیامند رحمان» می داند و از رشادت ها و شایستگی های او، در این رشته ورزشی و مقام های کسب شده اش خواهند نوشت و او را پهلوانی نامی قلمداد خواهند کرد.
سیامند، قهرمانی ساده، فهمیده و آرام بود و در همین حوالی ها در شهرستان اشنویه که خیلی ها هنوز نمی دانند نقطه صفر مرزی است، زندگی می کرد. شاید خیلی ها هنوز نمی دانند سیامند چگونه امرار معاش می کرد؟ در نظر بعضی ها او قهرمان ملی و جهان است، پس سرمایه دار خوبی هم است. اما ظاهر امر و صحبت های شخصی ایشان، با این برداشت در تضاد بوده و سنخیتی بین آنها نمی توان مشاهده کرد. حال فارغ از صحت و سقم این قضیه و اوضاع و احوال مادی این قهرمان، آنچه باعث نگارش متن حاضر شده، رفتارهای عجیب ما انسانها نسبت به چنین اشخاص نامی است که بعد از مرگشان به یک باره یادمان می افتند و به سوگشان می نشینیم و خود را عزادار واقعی معرفی و تازه از قهرمانی هایش می نویسم.
شاید فردا صدها نفر از اقصی نقاط ایران در خیابان شهر اشنویه، دنبال جسد بی روح قهرمان خفته ایران زمین به راه بیفتند و در غم از دست دادنش، تنها آرزویشان دست زدن به تابوتش و یا گرفتن عکس سلفی در مسیر و یا با مزارش باشد. مثل امشب که اکثراً عکس پروفایل های خویش را در فضای مجازی، با عکس سیامند عزیز مزین کرده اند. چه سود که فردا و فرداهای دیگر از کمالات و افتخارهای آن عزیز از دست رفته بگویم و بنویسیم، چه سود، چه سود و چه سود... .
سوالی که باید پرسید، این است، تا زنده بود برایش چه کرده اید؟ بوده وقتی سرزده سراغش را بگیرید و صرفا احوالی ازش پرسیده باشید؟ بوده خواسته اش را عملی کنید؟ شاید سیامند انتظار کمک مادی نداشت و اگر هم در وضعیت نابسامان مادی بوده، روحیه قهرمانی، منش و غرور مردانگی اش اجازه بروز نمی داد، او قهرمان قهرمانان بود، یَل ایران زمین بود، افتخار سرزمین مادری اش اشنویه و آذربایجان غربی بود، طبیعی بود نتواند چنین خواسته ای را به صراحت بیان نماید، اما یقیناً انتظار حمایت معنوی را داشته است.
کدام یک از ما می دانیم، روزگارش چگونه سپری می شد؟ کدام یک از ما بوده صرفاً شاخه گلی را بخاطر افتخارآفرینی اش تقدیمش کنیم که فردا مزارش را با گل باران خواهیم کرد. دسته گل های گران قیمت به نشانه تعزیت به بازماندگانش تقدیم می کنیم. هیچ می دانید که قهرمانان از فراموش شدنشان چقدر ناراحت می شوند؟ آری روی سخنم با مسئولانی است که در حق سیامند کوتاهی کردند، در حق جوانی که با فخر تمام، پرچم ایران را به عنوان پرچم اول در میادین ورزشی بین المللی بالا می برد. آیا نمی دانستید سیامند و امثالهم پیشینه ورزشی این مملکت هستند و خواهند بود؟ پس بی تفاوتی و نادیده گرفتن شماها خطای بزرگی است که با حضورتان در مجلس ختم جبران نمی شود.
سیامند دیگر بصورت فیزیکی در بین ما نیست، مدال هایش، افتخاراتش و نامش برای همیشه در این سرزمین جاودانه است و تمام دنیا نبودش را حس خواهد کرد. وزنه ها بعد از سیامند تاب بلند شدن را ندارند و سنگینی نبودش، غیرقابل تحمل خواهد بود. سیامند، دلش پر بود ولی غرور و مردانگی اش اجازه نمی داد، خنده از لبانش منتزع شود. حال چه گریه و زاری، شیون و اشک، آه و ناله، چهلم و سالگرد، دردی از دردهای خفته در دل سیامند را کم نمی کند. بیهوده نباید هزینه کنید، او با دلی شکسته از بین ما رفت و همه ما مقصریم.
تا زنده بود تنها بود و حال که نیست چه فرقی به حالش می کند. ورزشگاه را به نام بزنید، مجسمه اش را بسازید، یادواره برایش بگیرید، مستند ها در موردش بسازید، همه اش هیچ است و هیچ. او دیگر احساسی ندارد. چه خوب است اشخاص نامی، قهرمانان و پیشکسوتان را تا که زنده هستند دریابیم.
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن، چه سود
نظر شما