عباس میرزا قاجار نخستین اصلاح طلب ایران، شاهزاده جوانی بود که با فراست از گلوله های آتشین توپخانه روسیه تزاری، مدرنیته سخت افزاری و تغییر زمانه را دریافت. او بر آن شد که با انجام اصلاحات در ایران خوابزده اوایل قرن نوزده، راهی به سوی ترقی و تعالی بیابد و مسیر توسعه طلبی امپریالیسم اروپایی را ببندد.
او با اعزام دانشجو به ممالک غربی و اخذ برخی مظاهر تمدن فرنگی نومیدانه می کوشید عقب ماندگی ایران در قبال قدرت های نوظهور جهان وقت را جبران کند.
یکی از جسورانه ترین کارهای وی تلاش برای جذب سرمایه گذاران غربی و استفاده از سرمایه و صنعت فرنگ برای عمران و آبادی ایران بود.
وی در سال 1823، میرزا صالح نماینده خود در لندن را مامور این مهم کرد و نامبرده مطابق فرمان او آگهی های در این باره در روزنامه های لندن به چاپ رساند.
مطابق آنها، دولت ایران از اتباع انگلیسی اروپایی دعوت کرده بود که در تبریز مرکز ایالت آذربایجان و ساوجبلاغ از توابع کردستان که به قول وی از حیث آبادی و منابع آبی و خاکی غنی، ویژه است، سرمایه گذاری نمایند.
در این اعلان ها که نخستین فراخوان های جذب سرمایه گذار خارجی در تاریخ ایران هستند، به اتباع غربی وعده زمین و امکانات مناسب در کنار معافیت های گمرکی و حمایت های کنسولی داده شده بود.
در دوراندیشی مصلحانه عباس میرزا تردیدی نیست، اما انتخاب تبریز و مهاباد و حتی ترجیح کردستان بر مرکز ایالت آذربایجان دارای دلالت های مهمی است که نمی توان آسان از آن گذشت.
عباس میرزا طبق سنت قاجاری که نایب السلطنه، همزمان حاکم ایالت مهم آذربایجان بود، طبعا آشنایی بیشتری با این خطه داشت که از قضا آن زمان به دلیل نزدیکی با قفقاز و عثمانی، نزدیکترین مرز ایران با اروپا به شمار می رفت.
این مجاورت باعث افزایش اهمیت سوق الجیشی آن از حیث نظامی و مراودات تجاری شده و به نوعی تبریز دروازه ورود مدرنیته و تمدن نوین شده بود.
ساوجبلاغ - مهاباد کنونی - هم که مرکز کردستان شمالی بود، از این قرابت جغرافیایی بی بهره نمانده و با افزایش مراودات بازرگانی با ایالت موصل عثمانی و قفقاز جنوبی، عملا یک مرکز مهم تجاری به شمار می رفت.
فارغ از این ها، بلندنظری عباس میرزا و نگاه ملی و بری از مذهب و قومیت وی است. ولیعهد قاجار در اولویت دادن به مهاباد، نمی گوید که یک شهر کرد سنی مذهب شایسته آن نیست که پایلوت نخستین برنامه های مدرن سازی کشور شود. نگاه وی صرفا بر مبنای استحقاق و ظرفیت و ضرورت پیشرفت است.
اینجا لحظه تاریخی مهمی است که ذهنیت حکمرانی نوین در حال شکل گیری است. ذهنیت سنتی سابق که اساسا شانی در زمینه خدمتگزاری رعیت/ملت برای خود قائل نیست، در حال زوال است و ذهنیت مدرن هم که قائل به عاملیت دولت در توسعه و مهندسی جامعه و کشور است، هنوز تکوین پیدا نکرده است.
در وضعیت دوم است که دولت به عنوان کارگزار اصلی کشور، در تمام حوزه ها دست به مداخله می زند.
پرسش این است که علیرغم بلنداندیشی اولیه در لحظات ابتدایی تکوین ذهنیت دولتی، از چه زمانی و چگونه و چرا، این ذهنیت مسموم شد و نگاه های خودی و غیرخودی و درجه بندی شده به آن راه یافت؟
آیا انحصارطلبی و تجزیه کلیت ملت به خودی و غیر خودی، تالی منطقی سردمداری امر مدرن است یا نتیجه مدرنیته تحریف شده؟ یا اینکه اساسا از غلبه ذهنیت های قبیله ای و روستایی بر ذهنیت شهری و مترقی ناشی می شود؟
مخلص کلام اینکه زمانی که سیر تطورات پیشگفته به تشکیل دولت مدرن در ابتدای سده جاری رسید، مرز نه تنها فرصت محسوب نمی شد، بلکه تهدید به شمار رفته و مقهور ترتیبات مرکز - پیرامون گردید. پس از انقلاب هم ملاحظات امنیتی با الزامات مذهبی و قومی، صبغه پررنگ تری یافت.
با این وصف بخش عمده عقب ماندگی های مناطق مرزی مساله ای مدرن و محصول نگاه های سقیم و کژکاردی های دستگاه دولتی است. این دولت مدرن است که قادر است متنعم ترین منطقه را محکوم به فلاکت و توسعه نیافتگی نماید و بر عکس منابع ملی را به سمت جاهایی ببرد که خود می خواهد.
هرچند در نهایت، این نوع مداخله ها به توسعه پایدار نمی انجامد. امری که اکنون به صورت تنش های آبی، بحران های زیست محیطی و ...خود را نشان داده است.
اکنون پس از 200 سال نە تنها ایده نیک عباس میرزا در کردستان عملی نشده، بلکه برخورداری بالقوه و طبیعی اش هم از کف رفته است. با آوردن مثالی به این مقال و مطالبه تلخ پایان می دهم. 195 سال پس از ابتکار عباس میرزا، قرار بود همایشی تحت عنوان فرصت های سرمایه گذاری ایران و عراق در سال 1394 در مهاباد برگزار شود. تا حالا هم اهل فن و خبرگان نتوانستند کشف کنند، چگونه اصل و اساس آن در دستگاه شعبده بازی استاندار دولت اول روحانی گم شد!
منبع سند: تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، نوشته سعید نفیسی، صفحه 732
نظر شما