زبان کُردی از جمله زبان هایی است که شامل گویش های متعددی می باشد. زبانشناسان هم رای هستند که ماهیت هیچ گویش یا زبانی بهتر از دیگر گونهها نیست. آنها بر این امر پافشاری می ورزند که همه زبانها و همه گونههای زبانی باهم برابرند زیرا به اندازه کافی نیازهای گویشوران آن زبان را برآورد میسازند اما برخی افراد، گونههایی را «زیبا» و برخی را گونهای «ساده و پیش­پاافتاده» میانگارند که باعث ایجاد پدیده ای به نام «ناامنی زبانی» می شود. این پدیده اکنون در گویش لیلاخی رخ داده است و در حال رقم زدن مرگ این گویش است.
دکتر «عادل محمدی»؛ متخصص زبانشناسی در گفت و گو با کردپرس به بررسی این پدیده پرداخته است و معتقد است که به علت متغیرهایی همچون طبقه اجتماعی، جنسیت، سن، تحصیلات و شغل، برخی از گویشوران لیلاخی در برخی بافتهای موقعیتی تمایل دارند لهجه خود را تغییر دهند یا هویت گویشی خود را انکار کنند وی همچنین راهکارهایی را برای بقای این گویش ارائه می دهد که در ادامه می خوانید:
کردپرس- تعریف درست از مفهوم «له ­یلاخی» در نگاه زبانشناسان چیست؟ و چه مناطقی را در بر می گیرد و آیا لیلاخی زبان است، گویش است یا لهجه؟
در وهله نخست بایستی بگویم که ما در لیلاخ مرزهای همگویی و مرزهای گویشی ( Isogloss and Dialect boundaries) روشنی نداریم یعنی پژوهش­های علمی چندانی در این زمینه وجود ندارد. اما می­ توان گفت گونه ­های زبانی لیلاخ شهرستان دهگلان و بلبان ­آباد و بخش ­هایی از شهرستان های قروه و دیواندره را در بر می­ گیرد و اما تعریف سه مؤلفه «لهجه، گویش و زبان» از نگاه زبان شناسی همواره چالش های فراوانی را به همراه داشته است و تقسیم ­بندی­ های صورت گرفته در زبان کُردی در منابع و نشست ­ها و محافل علمی مطرح شده است. در گویش شناسی (dialectology) که مطالعه نظاممند زبانی میان گونه های زبانی است و چنین مطالعاتی در سطح منطقه ­ای و با توجه به مسائل جغرافیایی صورت میگیرد، برای لهجه (accent) این تعریف را ارائه می ­دهد: هرگاه تفاوت دو گونه زبانی تنها در شیوه تلفظ باشد، با لهجه سروکار داریم، یعنی لفظ "لهجه" صرفاً به تفاوتهای تلفظی اطلاق می­گردد. مانند لهجه ­لیلاخی و سنه­ای، لهجه سقزی و بانه­ای. به لحاظ فنی اصطلاح لهجه محدود به توصیف آن وجوه تلفظی است که مشخص میکند گویشور متعلق به کدام ناحیه ( به لحاظ مکانی یا اجتماعی) است.
نزد گویش­ شناسان، اصطلاح " گویش dialect" گسترده ­تر از لهجه است. در تعریف همیشگی و رایج آن آمده است: هرگاه تفاوت دو گونه زبانی علاوه بر تلفظ، در واژگان و تا حدی در ساختار نحوی باشد اما فهم متقابل بهطورکلی قطع نشود یا بهنحویکه حدی از فهم متقابل بین گویشوران دو گونه برقرار باشد میگوییم با دو گویش از یک زبان واحد سروکار داریم. بهعبارتیدیگر تفاوت گویشها به دلیل تفاوتهای واژگانی، تلفظی و دستوری است مانند کُردی لیلاخی و سورانی.
اما هرگاه دو گونه زبانی وقتی در تلفظ و واژگان و دستور تا حد زیادی متفاوت باشند که هنگام مواجه دو نفر، فهم متقابل (mutual intelligibility) به صفر برسد آنگاه با دو زبان جداگانه سروکار داریم. مانند زبان کُردی و فارسی و در پایان گونه زبانی (variety) اصطلاحی پوششی و خنثی است که از یک نظام زبانی بدون اصرار بر زبان بودن، لهجه یا گویش بودن آن اشاره دارد.با توجه به این تقسیم­بندی­ها گویش لیلاخی می­تواند در کُردی مرکزی قرار بگیرد. البته بر این نکته تأکید می­کنم که این تقسیم­ بندی­ ها صرفاً از نگاه رده ­شناسی زبان است و ممکن است موردپذیرش شاخه ­های دیگر زبانی نباشد. مثلاً دشواری و گُنگ بودن تعریف زبان، کار ما را سخت می­ کند و نیز عوامل غیرزبانی در فهم متقابل گویشوران کرُد دخیل است و معیارهای زبانی بهتنهایی نمیتواند مؤلفهای مطلق مرز بین زبان و گویش را مشخص سازد. بنده هم نمی خواهم وارد این مباحث نخ­نما نشوم چراکه بحث دراینباره تکرار مکررات است اما در اینجا نکته چشمگیری را مطرح می­سازم و آن این است که گویش لیلاخی همراه با سایر گونه­های زبانی که در لیلاخ وجود دارد، هیچ کدام در این تقسیم­بندی جایی ندارد و ناشناخته و مبهم مانده است.
کردپرس- برخی از افراد معتقدند که گویش لیلاخی فاقد برخی از نشانههای الفبایی است و رسمالخط درستی برای نوشتار ندارد. برای رفع چنین مشکلی باید حرفهایی برای نظام نوشتاری آن افزوده شود. به نظر شما این کار شدنی است؟
ببینید، تصور اشتباهی که در میان اهالی زبان مرسوم و رایج است، این است که در زبان کُردی هرچه را تلفظ می­کنیم، در نظام نوشتاری نیز بایستی به همان شیوه تلفظی بنویسیم. این تصور کاملاً مردود و نادرست است زیرا آواهای زبان نماینده نظام ­نوشتاری که آن را سیستم رسم­الخط می­نمایم، نیستند.اگر بنا باشد که هرچه را تلفظ کنیم، در نوشتار نیز بنویسیم به این نوع نوشتار، آوانگاری می­گویند که تلفظ آواها را نشان می­دهد نه سیستم نوشتاری! به گفته دکتر صفوی زبانشناس، وقتی به مسیر حرکت زبان نگاه میکنیم، سرعت زبان فراتر از تحول خط است. خط رفتاری محافظهکارانهتر از خود نشان می­دهد. هماهنگ نبودن واحدهای تشکیلدهنده دو زبان گفتاری و نوشتاری و همچنین تنوع خط در جهان، مشکلات فراوانی را به وجود آورد بهعنوان مثال در اکثر زبانها بهویژه زبان انگلیسی که زبانی جهانی و معیار است این مشکل به چشم می­خورد. مثلاً برای نویسه «ف» ممکن است صورتهای متفاوت «F. GH. PH. V » داشته باشد یا برخی نویسه­ها نشاندهنده هیچ واجی نیستند، درواقع گاهی نشانه درج نمیشود ولی خوانده میشوند. برای نمونه در زبان فارسی (خواهر ، خویش) و در زبان انگلیسی نیز در واژههای نظیر ( write , wrong) دیده می شود که حرف /w/ آن خوانده نمی­شود.ازاینرو زبانشناسان خطی را اختراع کردند که جنبه جهانی داشته باشد. درواقع همین مشکلات خط الفبایی باعث شد که گروهی از معلمان زبان با سرپرستی پال­پسی انجمن آواشناسی معلمان انگلیسی را در پاریس با هدف استفاده از یک الفبای آوایی در مدارس برای یادگیری تلفظ زبان خارجی و آموزش خواندن به کودکان تأسیس کنند. منظور از الفبای آوایی، الفبایی است که در آن بین نویسه و آوا ارتباط یکبهیک وجود داشته باشد، یعنی یک نویسه همواره نشاندهنده یک آوا باشد و یک آوا نیز همیشه با یک نویسه نوشته شود.
انجمن آواشناسی IPA ( International Phonetic Association) از سوی یسپرسن با هدف تدوین یک الفبای آوایی بینالمللی واحد بهجای الفبای متفاوت برای زبانهای متفاوت مطرح شد.با این وصف، نیازی نیست که گویش لیلاخی با این سبک پیش برود و برای هر آوایی که دارد یک حرف را مشخص نماید. ما می­توانیم از همان الفبای معیار کُردی بهره بگیریم اما با تلفظ بومی لیلاخی آن را ادا کنیم. متأسفانه گیرودارهای زبانشناسی ازاینجا برمیخیزد که از روی دلبستگی و علاقه، هواخواهان زیادی را به سر خود گِرد آورده تا هریک بی­اعتنا به علم زبانشناسی و گرایش­های آن، زبان را از روزنه دید خود بنگرند. چندی است که عده ­ای بدون هیچ دانش زبانشناختی در فکر تدوین الفبای جداگانهای برای گویش ­های خود هستند و این امر در گویش لیلاخی نیز مشهود است. این کار نه­ تنها مشروعیت علمی ندارد بلکه بایستی از سوی فرهنگستان و یا رسانه­ ها و نهادهای دانشگاهی مطرح شود. بهتر است این افراد از این راه دشوار زبانشناسی درگریزند و به اهلش واگذارند.
کردپرس- چرا برخی از گویشوران لیلاخی در برخی بافتهای موقعیتی تمایل دارند لهجه خود را تغییر دهند یا هویت گویشی خود را انکار میکنند؟
متغیرهای متعددی مانند طبقه اجتماعی، جنسیت، سن، تحصیلات و شغل و منطقه سکونت از عوامل اجتماعی است كه در پيدايش این پرسش، نقش چشمگیری دارند. پیش­تر، مطلبی را نوشتم و بدان اشاره نمودم که انبوهی از مردم بدان باورند برخی زبان­ها یا گونههای زبانی بهتر از دیگر گونه های زبانیاند. برای نمونه گونه هایی را «زیبا» و برخی را گونه ای «ساده و پیش­پاافتاده» میانگارند. اما زبان شناسان دراینباره همرأی هستند که ماهیت هیچ گویش یا زبانی بهتر از دیگر گونه ها نیست. آنها بر این امر پافشاری میورزند که همه زبانها و همه گونه های زبانی باهم برابرند زیرا به اندازه کافی نیازهای گویشوران آن زبان را برآورد میسازند. بههرروی ، شواهد جامعه گفتاری حاکی از آن است که بهکارگیری آواهای /وو/ و /گ/ از سوی گویشوران لیلاخی رشد چشمگیری داشته است. تلفظ آواهای /وو/ و /گ/ در نخستین واحد واجی کلماتی مانند (لووت به جای لوویت) به معنی بینی و (چوومه یا چووگم به جای چیوومه) در معنای رفتن، به آوایی اعتبارافزا بدل گشته است و میزان بهرهگیری از آن در گفتار غیررسمی مرتبط با جایگاه اجتماعی_اقتصادی گویشوران نمایان میگردد. این آواهای لیلاخی در کُردی کلهری نیز موجود است و نیز آواهایی است که در آلمانی و ترکی و برخی از زبان­های دیگر به چشم می­خورد اما چرا در لیلاخ نگرشی منفی نسبت به این آواها وجود دارد؟ ویلیام لباو این پدیده را نشانهای از "ناامنی زبانیLinguistic insecurity " تفسیر میکند. این ناامنی ممکن است به جایگزینی سبک گفتاری و آوایی بیانجامد. ناامنی زبانی اشاره به خودانگارگی منفی یک گویشور از گونه گفتاری یا زبانیاش دارد. به دیگر سخن، نگرش خود کوچک­پنداری گویشور یا دیدگاه منفی سایر جوامع زبانی نسبت به گونه لیلاخی را ناامنی زبانی مینامند. مطالعات همچنین نشان میدهد که ناامنی زبانی بر زنان بیشتر از مردان تأثیر میگذارد. در پژوهشهای ترادگیل زنان در اغلب موارد تمایل داشتند، ارزش تلفظ خود را بالا ببرند. البته عوامل فرازبانی نظیر مؤلفههای فرهنگی و اجتماعی و غیره باعث می­شود گویش­ یک منطقه عاری از اعتبار و پرستیژ گردد.کتاب تنوع زبانی بدان باور است در جهان امروز، برخی از بیعدالتیهای پیرامون ما، همچون بیعدالتی نسبت به طبقات اجتماعی، نژاد، جنسیت قابلفهم هستند. اما بیعدالتیهای ناشی از لهجه و زبان غالبأ ناشناخته مانده و معمولاً قابل اغماض پنداشته میشوند. بهعنوان مثال برخی لهجه ها را خندهدار و گویشوران آن را عقبافتاده میپندارند. حالآنکه ذهنیت انسان نوین چنین تفکری را نمیپذیرد چراکه ذهن وی دچار تابعیت زبانی (Language Subordination) نیست. تابعیت زبانی که بر پایه ارزشگذاری بر یک زبان و بیارزش و یا کمارزش جلوه دادن زبان دیگر بروز میکند، باعث ایجاد بیعدالتی میشود. در چنین حالتی است که داشتههای زبانی وابسته به یک زبان و گویشوران آن حس حقارت و خجالت در مقابل با زبان دیگر دارند، به این پدیده سرافکندگی یا شرم زبانی (Language shaming) میگویند. شرم زبانی در میان گویشوران لیلاخی بایستی ریشهکن شود. لوئری در کتاب "جامعهشناسی زبان" بر این نکته تأکید میورزد:
“No accent is linguistically superior to any other"
هیچ لهجهای از دیگر لهجهها برتر نیست
کردپرس- چگونه میتوانیم این گویش که میراث فرهنگی منطقه لیلاخ است، از نابودی زبانی نجات دهیم؟
به نظر بنده در وهله نخست چهره های علمی با مکتوب کردن این گویش و ایجاد پیکره زبانی، اعتبار و پرستیژ خاصی به این گویش میدهند و نیز نقش پدران و مادران میتواند مؤلفه بسزایی برای حفظ و بقای گویش لیلاخی باشد. بقای زبانی (language maintenance) که در مقابل وانهادن زبانی (language shift) قرار میگیرد، دو مفهوم کلیدی در جامعهشناسی زبان است. بحث وانهادن در پارهای از جامعه زبانی لیلاخ، پدیدەای مشهود است. منظور از حفظ زبانی، بکار گرفتن آن زبان در تمامی قلمروهای زبانی است و وانهادن زبانی نیز تغییر و جایگزینی زبان را به همراه دارد. بهطورکلی در بقای زبانی با توجه به اینکه زبانی پرستیژ دار و معیار بر جامعه زبانی حاکم و چیره میشود، اما زبان مادری صورت اولیه خود را از دست نمیدهد و هویت زبانی خود را حفظ میکند. این مسئله با مسائل برون زبانی مانند عوامل اجتماعی، فرهنگی و غیره گره میخورد. بهعنوان مثال در جوامع زبانی لیلاخ، اگر گویشوران سعی کنند هویت گویشی خود را حفظ کنند، به این فرایند، بقای زبانی می­گویند. اما فرایند وانهادن زبانی برعکس فرایند بقای زبانی است. یعنی در طی آن، جامعه، زبان مادری خود را از دست میدهد و زبان یا گویش دیگر جای آن رامی گیرد. این پدیده معمولاً تدریجی است و نسلها طول میکشد تا کامل شود. با کامل شدن جایگزینی زبانی، مرگ گویش لیلاخی فرا میرسد و دچار نسخ زبانی می شود. در اینجا متغیرهای اجتماعی که به حفظ زبان منجر میشود افراد علمی هستند. برای نمونه افراد علمی که در لیلاخ به حفظ گویش لیلاخی و مکتوب کردن آن گرایش دارند، میتوانند آن را از مرگ زبانی نجات دهند. اما متغیرهای دیگر به بهانه شرم زبانی، با گویشی غیر از لیلاخی تکلم میکنند یا به بهانه تحصیل و نداشتن لهجه فرزندانشان با توجیههای غیرعلمی آنها را از گویش لیلاخی و زبان مادری خود محروم میکنند، وانهادن زبانی را در نسلهای بعدی ترغیب میکنند که این عامل اصلی مرگ و نابودی گویش لیلاخی هستند. بر اساس نظریه راپایل، رمزگانِ فرهنگ ملی یا گونههای پارەفرهنگی منطقهای و بومی کودکان، در ذهنشان نقش میبندد و این رمزگان، گفتار و رفتارشان را تا پایان عمر شکل میدهد. این رمزگان از نگاه تحلیلگران گفتمان، شیوه یادگیری و بهکارگیری زبان و نیز نحوه شکلگیری هویتشان را تحت تأثیر قرار می دهد. پرسشی که افراد در مورد هویت خویش میپرسند، چنین است: " من کیستم؟" اگر افراد متمایز و متفاوت از دیگران نباشند، میتوان گفت که شخص هویت فردی ندارد. نظریهپردازان گفتمان برای این پرسش، پاسخی متفاوت دارند." من زبان را چگونه متفاوت از زبان دیگران بهکار میبرم و این کاربرد متفاوت، چه چیزی را درباره من نمایان و آشکار میسازد."
گفت و گو از ظریفه احمدی
نظر شما