به گزارش خبرگزاری کردپرس، در سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی خصوصاً دهه های شصت و هفتاد ، جشن های دهه فجر هر ساله با شور و هیجان های خاصی خصوصاً در مدارس برگزار می شد . در این مراسم ها اجرای تئاتر و نمایش از اصلی ترین مراسم ها بود که معمولا بخاطر اینکه در فضاهای بیرونی و گاها بصورت خیابانی برگزار می شد با استقبال ویژه مردم مواجه می شد.
زمانی که سال چهارم دبیرستان بودم جشن دهه فجر پیروزی انقلاب اسلامی همانند سالهای قبل در محوطه دبیرستان شهدای بدره با حضور همه دانش آموزان دبیرستان که بیشتر از 300 نفر بودند و همچنین معلم ها و کادر آموزشی دبیرستان که همه در آفتاب دلچسب زمستانی روی موکت های قرمز رنگ نشسته بودند در حال برگزاری بود. دبیرستان شهدای بدره آن روزها در محل سابق آن یعنی در همسایگی پاسگاه انتظامی بدره در انتهای شهر قرار داشت.
اجرای تئاتر و نمایش یکی از اصلی ترین برنامه های این جشن و آخرین برنامه آن روز بود. من و تعدادی از همکلاسی هایم عضو آن گروه نمایش بودیم که کارگردانی آن را الله نور بختیاری برعهده داشت. من و علی نجات همتی از همکلاسی هایم در آن نمایش نقش نظامی های وفادار به شاه را برعهده داشتیم که بر اساس نقش مان تا آخرین لحظات پیروزی انقلاب حاضر به تسلیم شدن در مقابل مردم انقلابی نبودیم و همچنان باید مقاومت می کردیم و وفاداری مان را به شاه نشان می دادیم.
من و دوستم برای اجرای نقش در این نمایش از قبل دو تفنگ تپانچه دست پر را که از سالهای قبل از آن در ساخت و استفاده از آن مهارت داشتیم تهیه کرده بودیم. قبلا از آن تپانچه ها معمولا در جشن های عید نوروز یا مناسبتهای دیگر استفاده می کردیم. آن تپانچه ها که به شکل تفنگ کمری و کلت با نمای ظاهری جذاب ساخته شده بود متشکل بود از یک پوکه تفنگ ژ 3 یا برنو که چاشنی عقب آن را برای فعال شدن عملکرد انفجاری از طریق چاشنی های دست ساز خارج کرده بودیم. این پوکه ی فشنگ در واقع لوله تفنگ به حساب می آمد و بر روی پایه تپانچه که به شکل کلت با چوب تراشیده شده ساخته شده بود سوار بود.
این تپانچه عملکرد انفجاری داشت به شکلی که برای هر انفجار مقداری باروت داخل پوکه و لوله آن ریخته و مقداری پنبه یا پارچه روی باروت قرار داده و با یک میله آهنی چند بار محکم کوبیده و پس از قرار دادن چاشنی دست ساز در انتهای پوکه آماده شلیک می شد. مرحله آخر برای شلیک و ایجاد انفجار به این شکل بود که یک میله آهنی که با کش به قسمت انتهایی و محل چاشنی تفنگ بسته شده بود با هر بار کشیدن آن به عقب و رها کردن آن میله که باعث ضربه زدن به قشمت چاشنی می شد باعث شلیک و انفجار می شد که صدای انفجار آن هم بسیار زیاد و در حد تفنگ های معمولی بود که همزمان هم ایجاد انفجار می کرد و هم تولید دود و انتشار بوی باروت.
نمایش آن روز دبیرستان شهدای بدره به بخشهای پایانی و هیجانی آن نزدیک شده بود و جمعیت زیاد داخل محوطه دبیرستان با هیجان سرگرم تماشای صحنه های پایانی نمایش بودند. در بخش پایانی نمایش تقریبا اختیار از دست حکومت شاه خارج شده بود و صدای معترضان به حکومت شاه هر لحظه بلندتر می شد. در چنین وضعیتی و در صحنه آخر نمایش به ما نظامی ها ناگهان دستور داده شد که به سمت مردم معترض شلیک کنیم. من و علی نجات همتی تپانچه های خود را که از قبل آماده کرده بودیم آماده شلیک کرده و ناگهان بالای سر جمعیت حاضر در محوطه دبیرستان هر یک با فاصله چند ثانیه اقدام به شلیک هوایی واقعی کردیم چیزی که برای تماشاچیان این نمایش غیرقابل باور بود و آنها تا آن لحظه فکر می کردند که تپانچه های ما صرفا یک کاردستی و اسباب بازی معمولی هستند.
با اولین انفجار و پس از آن دومین انفجار، همه جمعیت حاضر به وحشت افتاده و انبوه چند صد نفره تماشاچیان حاضر و قبل از همه، معلم هایی که صف جلو ایستاده بودند ناگهان از جای خود به هوا برخواسته و تعدادی نیز با ترس و سراسیمه گی پای به فرار گذاشتند. نمایش تماش شده بود. در بین جمعیت تماشاچی عده ای ما را بخاطر ایجاد ترس در جمعیت و انجام چنین حرکات خطرناکی سرزنش می کردند و عده ای هم بخاطر این انفجارهای واقعی و چنین ابتکار عملی در یک صحنه نمایش که تا قبل از آن سابقه نداشت ما را تحسین می کردند و تا مدتها صحنه فرار آن تعداد از جمعیت تماشاچی که شناخته شده بودند نقل محافل دانش آموزی در آن دبیرستان شده بود.
نویسنده: حشمتالله کرمینژاد
نظر شما