«شامات» چشم و چراغ ماست!/صلاح الدین خدیو

سرویس آذربایجان غربی- صلاح الدین خدیو فعال مدنی در واکنش به تصویب سایت پسماند میاندوآب در نزدیکی روستای تالاو می نویسد: در احداث سایت پسماند، دست شهرستان میاندوآب به بخاطر داشتن زمینهای باز و لم یزرع در محور ملکان از شهرهای دیگر بازتر است. اما عجالتا نجات دشت شامات و آینده محیط زیست و حیات انسانی در آن از مداخلات شتابزده و نسنجیده بروکراتیک، مساله مبرمی است.

شامات نه بخشی از خاورمیانه عربی آنگونه که معروف است، بلکه جلگه ای به نسبت کوچک در شمال شرق مهاباد است، که در کنار جلگه شهرویران در شمال شهر، دشت های حاصلخیز مهاباد و قلب اقتصاد کشاورزی آن می باشند.

در ابتدای دهه هفتاد، دشت شامات و چومی مجید خان به انضمام دهها روستای کردنشین و میراث فرهنگی و آثار دیرینه برجای مانده از امارت مکری، بر خلاف میل و اراده ساکنان آن پس از قرنها از مهاباد منتزع و به میاندوآب ملحق شدند.

هر قدر قدرت سیاسی با زبان بروکراسی در پی احتجاج و استدلال و توجیه کارشناسی رفت، افکار عمومی اما کمتر قانع شد، هر چند در فضای دولت اقتدارگرای هاشمی رفسنجانی فرصتی برای طرح نظرات مختلف و اصولا بیان مخالفت وجود نداشت.

با این وصف یک حقیقت از چشم مردم پنهان نماند و هیچگاه رخت فراموشی هم بر آن ننشست: اراده معطوف به کاستن از وزن دموگرافیک مهاباد و مالا اهمیت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آن.

امری که در غیاب میانجی های کرد دارای توان لابیگری در ساختار لایه بندی شده قدرت به آسانی محقق شد.

اقتدار بروکراتیک اما نتوانست شاماتیها را میاندوآبی کند. مراودات اقتصادی، خرید خانه، تحصیل، اقامت، مهاجرت و ...به سیاق سابق عمیقا به مهاباد وابسته ماند. صد البته با این تفاوت که می بایست تناقض وابستگی رسمی به میاندوآب و تعلق اصلی و غیر رسمی به مهاباد را تواما حمل و با هزینه ها و ناخرسندیهایش کنار بیایند.

داستان اما به اینجا ختم نشد. این منطقه در سی سال گذشته بعلت تبعیض در تخصیص منابع و امکانات علیرغم داشتن روستاهایی پرجمعیت برخوردار از آب و خاک طلایی، بیشتر از دیگر بخشهای میاندوآب محروم مانده است.

دو روستای سرچنار و حاجی حسن که بالقوه ظرفیت های تبدیل شدن به مرکز شهری را دارند، اسیر ناملایمات روزگار و چرخ چپگرد دیوان سالاری شده اند.

با این وصف جانمایی، قرار جانمایی سایت زباله شهری میاندوآب در روستای تالاو، را باید سومین اجحاف بزرگ به ساکنان این منطقه دانست. چیزی شبیه احداث ایستگاه تصفیه خانه فاضلاب مهاباد در اواسط دهه هفتاد در مرغوبترین زمینهای تحت شبکه در هفت کیلومتری شمال شرقی شهر و در قلب جلگه شهرویران که عملا تمام استدلالهای زیست محیطی و استانداردهای شهرسازی و حیات شهری را زیر سوال برد.

قطعا مسئولان آن دوره اعم از استاندار و فرماندار و نماینده وقت مهاباد باید برای بابت خنجری که در کالبد شهر فرو کردند، روزی در پیشگاه تاریخ پاسخگو باشند.

مشکل جانمایی برای سایت پسماند شهرهای میاندوآب و نقده و مهاباد که در فاصله نزدیکی از هم قرار دارند، مساله ای اساسی و مهم است.

اما در هر گونه تصمیم گیری باید از شتابزدگی پرهیز و تمام جوانب زیست محیطی، آینده نگری، صرفه اقتصادی و حساسیت های سیاسی و قومی را در نظر گرفت.

احداث یک سایت مشترک برای مهاباد و نقده که گویا توسط نماینده فعلی مهاباد جانمایی هم شده، ایده قابل تاملی است.

می توان برای سایت مشترک میان میاندوآب و مهاباد یا هر سه شهر با هم نیز ایده های دیگری هم مطرح کرد. هر چند علی الظاهر دست شهرستان میاندواب بخاطر داشتن زمینهای باز و لم یزرع در محور ملکان از شهرهای دیگر بازتر است.

اما عجالتا نجات دشت شامات و آینده محیط زیست و حیات انسانی در آن از مداخلات شتابزده و نسنجیده بروکراتیک مساله مبرمی است. مساله ای که عواقب و تبعات گوناگون آن می تواند دهه ها دامن منطقه را بگیرد.

کد خبر 270586

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha