به گزارش خبرگزاری کردپرس، حمزه سلیم بیگی در یادداشت خود مینویسد:
«کنشگران مرزی» کتابی است از مقصود فراستخواه جامعهشناس دغدغهمند ایرانی که نقش انواع کنشگرهای مرزی از جمله اشخاص و خاندان ها در رابطهٔ میان مردم و حکومتها را بررسی کرده است.
کنشگر مرزی به کسی یا چیزی می گویند که میان حکومت و مردم ارتباط برقرار میکند و آسیبهای آنها به همدیگر را کاهش می دهد و تلاش کرده تا مشکلات مردم بدون خشونت و آسیب جدی مرتفع گردد.
مثلاً بعد از ورود اعراب به ایران، کنشگران مرزی به جای جنگ که نتیجهای نداشت با اعراب همکاری کردند و نه تنها از میزان آسیب آنها به مردم کاهش دادند بلکه زمینه حضور ایرانیان را در دربار عباسیان فراهم نمودند. ابومسلم خراسانی، خاندان برمکی، ابن مقفع، خواجه نظامالملک طوسی و فردوسی و شاهنامهاش از این کنشگران بودند. خاندان برمکی در دربار اعراب جا را برای وزرایی چون خواجه نظامالملک فراهم کردند و چنان اعتباری یافتند و زمینهای فراهم کردند که در آینده بخش اعظمی از وزرا و دبیران و درباریان و کارمندان و کارگزاران دستگاه عباسی ایرانی بودند و هم چنین در ساخت بغداد که برای اولین بار بنا نهاده شد و به دارالسلام معروف گشت تقریبا همه طراحان و سازندگان آن ایرانی بودند.
ابن مقفع کتابهای ایرانی چون «خدای نامه» دوره ساسانیان که کل تاریخ دوره ساسانیان در آن ثبت شده بود، «کلیله و دمنه» و «نامه تنسر» و موارد دیگری را از فارسی به عربی ترجمه کرد. خواجه نظام الملک «سیاست نامه» را نوشت که فرهنگ و اندیشه سیاسی ایرانشهری باستان را توضیح میداد. فردوسی کل تاریخ ایران تا آن زمان را با زبان شعر در شاهنامه نگاشت و...
از آن زمان تاکنون کنشگران مرزی همواره وجود داشته و چنان زیادند که بردن نام آنها در حوصله این متن کوتاه نیست. مثلاً در زمان پهلوی نقش دکتر غلامحسین صدیقی و مهندس بازرگان در ارتباط میان تظاهرکنندگان و شاه و کاهش تلفات انسانی بسیار اهمیت داشت تا جایی که انقلابی به آن وسعت و بزرگی کمتر از ۴۰۰۰ نفر کشته داشته است در حالیکه اعتراضات مردم اندونزی که همزمان اتفاق افتاد حدود نیم میلیون نفر کشته داد.
داستان کنشگران مرزی طولانی است. در آن کتاب، به کدخداها اشاره ای نشده اما به نظرم آنها نیز اغلب نقش کنشگر مرزی داشتهاند. کدخداها در میان مردم زندگی میکردند و در دل مردم به دل حکومت میرفتند و قصد دو طرف را میفهمیدند و با شناختی که پیدا میکردند مشکلات را کاهش میدادند و هیچگاه نمیگفتند که به من چه؟ یا میتوانم و میکنم؟ یا من بیشتر میدانم و شما نمیدانید و... زیرا درون مردم بودند و نمیتوانستند مردم و پشتیبانان اصلی خود را از دست دهند.
به نظر میرسد سیستمی که در آن کدخدا مدیریت روستا را بر عهده داشت آن هم در آن شرایط کم امکان، بهتر از سیستمهای امروزی روستاها کارآمد بوده است (البته نباید نقش خانها و سیستم خان محوری که در بعضی مناطق کشور وجود داشت و ظلم و ستمی زیادی بر مردم عشایر و روستاها روا میداشت را با نقش کدخداها خلط کرد).
با این اوصاف، نقش کدخداهای سابق استان ایلام نیز با وجود انتقاداتی که بر آنها هست نقشی بر خلاف خانهای مناطق کردستان و چهارمحال و... بوده و بیشتر نقش کنشگری مرزی و رفت و آمد میان جامعه و حکومت برای حل مسائل مردم بوده است.
آنان منافع جمعی (روستا یا ایل) را بر منافع فردی خود ترجیح میدادند و ضمن آنکه هزینههایی در جهت پذیرایی از عوامل حکومت (فرماندار، بخشدار، ژاندارم و...) متحمل میشدند اما مقادیر زیادی از مشکلات مردمی که در آن زمان هیچ راهی برای ارتباط با حکومت نداشتند و هیچ وسیلهای برای دفاع از خود در اختیار نداشتند را حل میکردند.
روح همه کدخداهای استان ایلام شاد باد!
نظر شما