۱) "چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟" نام کتابی موجز و کاربردی در رده کتابهای حوزه موفقیت است و داستان دو موش است که کوهی پنیر در اختیار دارند و هر روز از آن مصرف میکنند با این تفاوت که یکی از آنها مدام به این فکر میکند که این پنیر بالاخره روزی تمام میشود و برای آن روز باید منبع جدیدی از پنیر پیدا کند، ولی موش دیگر گمان نمیبرد که این ذخیره بزرگ پنیر روزی ته میکشد و برای همین در کنار مصرف هر روزهاش، هیچگاه در این زمینه اندیشه نمیکند.
۲) ما اغلب متوجه داراییها و سرمایههای غیرمادی خود نیستیم و تا وقتی آنها را از دست ندهیم، فقدان و اهمیتشان را درک نمی کنیم. "سرمایه اجتماعی" یکی از این داراییهای غیرمادی است که ما شاید کمتر نسبت به آن و کاربرد آن و نحوه استفاده از آن آگاهی داریم. محبوبیت، مقبولیت، اقبال عامه، شهرت نیک، خدمات قابل توجه، کسب افتخارهای ملی و بین المللی و... تصورات مثبت افکار عمومی را رقم زده و به نیرویی بزرگ و سرمایه اجتماعی تبدیل می شود که از این مرحله به بعد می تواند ارزش مادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هم داشته باشد. درآمدهای نجومی چهرههای مشهور (سلبریتی) از محل همین سرمایه اجتماعی و تصورات مثبت افکار عمومی به دست میآید و به کوهی پنیر تبدیل می شود.
۳) انتخابات یکی از مظاهر به حرکت درآمدن و نقد شدن سرمایه های اجتماعی است. کسانی که خود را برای در اختیار گرفتن بخشی از قدرت وارد کارزارهای انتخاباتی می کنند، جدا از مسائل مالی، سرمایه اصلی آنها سرمایه اجتماعی آنها و افراد همراه آنهاست. پول و امکانات هر چه بیشتر باشد، در خدمت نقد شدن بخش بیشتری از سرمایه های اجتماعی افراد، احزاب، چهره های مشهور، اطرافیان، قوم و قبیله و... نامزد انتخاباتی خواهد بود. در کارزارهای انتخاباتی، رقابت بین سرمایه های اجتماعی است که برنده را مشخص میکند و هر چه این کوه پنیر بزرگ تر باشد، امکان پیروزی و کسب قدرت به نمایندگی از مردم بیشتر خواهد شد.
۴) به قصه " چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟" برگردیم. افرادی که دارای کوهی بزرگ از سرمایه اجتماعی هستند و آن را به تنهایی یا با تجمیع سرمایه های اجتماعی افراد متحد و همفکر و همخون و... به دست آوردهاند، اینجا به دو دسته تقسیم می شوند. یک دسته از آنها میدانند و آگاهند که این کوه سرمایه اجتماعی، روزی تمام خواهد شد و باید برای تقویت آن و حفظ این سرمایه هر روز کار کرد و خدمت کرد و شفاف بود و با تمام وجود نه تنها نگذارد این سرمایه اجتماعی که به او قدرت داده، ذرهای کم بشود، بلکه بر آن بیفزاید و این سرمایه را بیشتر و بیشتر کند تا قدرت بیشتر و بیشتری از آن ساطع شود و خدمات بیشتر و بهتری هم در حوزه انتخابیه و هم در بعد ملی انجام دهد. اما دسته دیگر کسانی هستند که کوهی از سرمایه اجتماعی جمع کرده و با آن به قدرت رسیدهاند ولی آن را ابدی پنداشته و دیگر کاری به آن ندارند. قدرت را به نمایندگی از آن سرمایه اجتماعی در اختیار گرفته و هر روز از این کوه سرمایه استفاده می کنند و متوجه نیستند که قدرت را از سرمایه اجتماعی کنده و به امری شخصی تبدیل کرده اند.
دسته اول وقتی دوره نمایندگیشان به اتمام برسد و بایستی دوباره سرمایه اجتماعی را به حرکت درآورند، با کوهی بزرگتر و قویتر از سرمایه اجتماعی راهی میدان خواهند شد ولی دسته دوم، وقتی به سراغ سرمایه اجتماعی خود میروند، با تعجب میبینند که چیزی از آن باقی نمانده و آنگاه از خود خواهندپرسید: "چه کسی رأی مرا جابجا کرد؟"
نظر شما