خبرگزاری کردپرس _ در کتابی از علی اشرف درویشیان نویسنده کرمانشاهی خوانده بودم که عمو الفت گوسفندی را برای پروار خریده بود، هر روز به گوسفند آب و دانه و علف می داد. گوسفند با عمو الفت خیلی دوست شده بود و هر موقع عمو را می دید به سمت او می دوید و منتظر دانه وعلف ومحبتش بود.
تا اینکه گوسفند بزرگ شد، روزی عمو الفت صورتش را با روبندی می پوشد و عینک دودی زده و با سکوت تمام به گوسفند نزدیک شده با اندوه، سرش را می برّد. از او می پرسند چرا صورتت را پوشاندی وحرف هم نزدی؟ الفت می گوید این زبان بسته، مرا می شناخت، از دستم علف خورده بود، صدایم را تشخیص می داد و از من انتظار محبت داشت، نه چاقو! دلم نمی خواست بداند که دوستش او را می کُشد! پس برای همین این کار را کردم.
حالا سخن من با برخی کشاورزان این است: شما سالها با درختان بلوط زندگی کرده اید، به شما سایه های شان را بخشیده اند! به شما شاخه های شان را داده اند! گرما بخش خانه هایتان بوده اند. خستگی ظهرهای تابستان را در سایه شان از تن زدوده اید.
اگر به بهانه افزایش زمین های کشاورزی تان تصمیم گرفتید، از درختان بلوط که سالهاست شما را می شناسند؛ ببرّید، لطفا صورت خود را بپوشانید و در سکوت این کار را انجام دهید.
ما مردمان کُرد، اگر چه گاه دست مان از مال دنیا خالی بوده است، اما در هیچ شرایطی مردانگی خود را از دست نداده ایم.
برای افزایش ناچیز سطح زمین کشاورزی مان دوستان و برادران دیرین و سرسبز مظلوم را از بین نبریم و اگر این کار را کردیم بگذار صورتمان پوشیده باشد. یادمان باشد، درختان بلوط ما را به اسم و نام و نشان و البته مردانگی می شناسند.
نظر شما