هنرمندان کُرد، در غربت نمیرید، گم می شوید/ یحیی صمدی*

اواسط هفته گذشته، خبری غریب از غریبستان مخابره شد که دل هزاران هموطن به ویژه جمع زیادی از مردم مناطق کُردنشین علی الخصوص اهالی فرهنگ و دوستداران هنر را غمناک کرد و انصافاً ضایعه ای جبران ناپذیر برای موسیقی سنتی ایران و کردستان است.

کرد پرس- استاد جمشید عندلیبی به ‌علت ایست قلبی در تهران بعد از مدتها تنهایی و عزلت گزینی درگذشت. (این را مدیرعامل خانه موسیقی می گوید).

 جمشید عندلیبی هنرمند فاخری که با فعالیت هنرمندانه اش ملودی‌های معتبر و ارزشمندی به تاریخ موسیقی ایران زمین اضافه کرد چرا که به واسطه خلاقیت و استادی منحصر به فردش با تک نوازی سحرانگیز ساز "نی" و همچنین همکاری با خوانندگان و نوازندگان شاخص موسیقی ایران از جایگاه رفیعی برخوردار است.

زنده‌یاد جمشید عندلیبی نوازنده و آهنگ‌سازی که علاوه بر تک‌نوازی قابل تحسین و حیرت انگیز خود در پروژه ماندگار «نی نوا» به آهنگسازی استاد حسین علیزاده، با تولید بسیاری از آثار دارای کیفیت دیگر، وی را در جمله هنرمندان فاخر و بزرگ قرار داده است و مسیری را طی کرد که نام او را در آسمان پرستاره موسیقی ایران ماندگار کرد.

موسیقی اصیل به واسطه چنین هنرمندانی برای همیشه در ذهن‌ مان جا خوش کرده است و البته خانواده عندلیبی ها را با ملودی ها، ترانه ها و آهنگ‌های ماندگارشان می شناسیم، ترانه ها و ملودی هایی که هر کدام‌ شان دارای داستان و واقعه ای از تاریخ کهن دیارمان حکایت دارد. در این میان زنده یاد استاد جمشید عندلیبی استادِ ملودی‌هایی است که همگی از آثارِ فراموش نشدنی و ماندگار موسیقی ایران هستند.

تکرار، داستان تکراری بی‌ تفاوتی برخی از هنرمندان که بعد از تولید آثار فاخر و شهرت، راهی دیار غربت می شوند و بعد از مرگ هم برای تدفین، خاک دیار خود را لایق در آغوش گرفتن جسد خود نمی دانند برایمان بسیار آزاردهنده است.

بهرحال آیین تشییع و خاکسپاری استاد جمشید عندلیبی آهنگساز و نوازنده پیشگام عرصه نی نوازی و موسیقی روز جمعه 18 اسفند 1402 در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) تهران با حضور تعدادی اندک از هنرمندان و فقط جمعی از مردم که اکثراً از مردمان سرزمین مادری اش بودند برگزار شد.

حمیدرضا نوربخش مدیرعامل خانه موسیقی در این مراسم طی سخنانی گفت: «امروز در سوگ هنرمندی محجوب، محبوب و مظلوم هستیم که خدمات قابل توجهی را در حوزه موسیقی ایرانی انجام داده است و ای کاش همانند آنچه در ادبیات فارسی گفته می شود تا زمانی زنده هستیم قدر هم را بدانیم.»

نوربخش افزود: چه کسی باورش می شد که جمشید عزیز را این چنین ناگهانی از دست بدهیم؟ همین ۲ ماه پیش بود که در مراسم خاکسپاری مرحوم محسن افتاده که در اینجا برگزار شد جمشید مظلومانه در جایی ایستاده بود. رفتم و او را بوسیدم و احوالش را پرسیدم. همان جا بود که متوجه شدم انزوا گزیده است و امیدوارم شرایط به گونه ای رقم بخورد که شاهد روزهای روشن و شکوفایی در موسیقی باشیم تا هنرمندان دیگر انزوا نداشته باشند و جمشید عندلیبی در اوج خانه نشین شد و این یک درد بزرگ است. هنرمندانی چون جمشید عندلیبی باید روی صحنه باشند و اینکه چرا نیستند پرسشی است که باید به آن جواب بدهیم.»

هنرمندان کُرد، در غربت نمیرید، گم می شوید/ یحیی صمدی*

داریوش پیرنیاکان نوازنده پیشکسوت عرصه تار نوازی و رییس شورای عالی خانه موسیقی هم در این مراسم اظهار کرد: «حتی در خیالم هم فکر نمی کردم روزی بخواهم در فقدان جمشید عندلیبی حرف بزنم، جمشید از جمله هنرمندانی بود که قلب بسیار آرام و صافی داشت و شاید به دلیل همین صافی و زلالی بود که از طرف برخی ها بلاهای زیادی متحمل شد. او هیچ وقت به خودش نپرداخت و شاید برخی از اطرافیان او اجازه ندادند تا او به خودش بپردازد. جمشید عندلیبی از جمله هنرمندانی بود که در زمان پختگی خانه نشین شد.»

امیدوارم این نوشته تلنگری باشد برای هنرمندان و به ویژه متولیان تا شاید مرهمی باشد بر زخم های بی تفاوتی نسبت به حال و روز هنرمندان، چون هنرمندی مانند استاد «جمشید عندلیبی» در آن چند روزی که پیکرش در سردخانه بود آنگونه که باید لازم است در قبال آن همه خدمت و تولید آثار فاخر موسیقی سنتی برای مراسم تشییع و تدفینش تلاش و اموراتی مکفی توسط مسئولان فرهنگی کشور و به ویژه از سوی مسئولان و متولیان کردستان انجام نشد و حرکتی درخور و در شآن از سوی استان برای انتقال پیکرش به زادگاهش صورت نگرفت، واقعاً که حمایت از هنرمندان فقط در حد یک شعار باقی مانده است و باید اذعان داشت که از این خانواده هنرمند در کنگرە های مختلف در کردستان کمتر دعوت بعمل آمده است و تا جایی که به یاد دارم زنده یاد جمشید عندلیبی را برای تکریم و قدردانی دعوت نکرده اند و طی سالیان گذشته که عندلیبی ها در صدر خدمات هنری بوده و آثار ماندگاری هم ارائه کرده اند توسط متولیان طی مراسمی درخور از آنان تجلیل نشده و در زادگاهشان هم خیابانی به نامشان نامگذاری نشده است، قبول کنیم کوتاهی نهادهای متولی هم کم نبوده و نیست.

ثبت سنندج به عنوان شهر خلاق موسیقی به دلیل خدمات و وجود بزرگان موسیقی ایران و جهان بود، هنرمندان بزرگی همچون سید علی اصغر کردستانی، محمد عبدالصمدی، مظهر خالقی، حسن کامکار، عباس کمندی، حسن یوسف زمانی، بیژن کامکار، حمیدرضا اردلان، جمشید عندلیبی، سعید فرج پوری، علاءالدین باباشهابی، فتانه ولیدی، بهاء الدین نوروزی، شهین طالبانی، حکمت نوبری، ملک محمد محمدی، علی زندی، مهدی حجت السادات و... که زادگاهشان سنندج است و اتفاقاً برخی از آنها خانوادگی در کار موسیقی اند، مثل خانواده کامکارها، عندلیبی ها و یوسف زمانی ها.

عندلیبی ها گروهی که با اجرای کنسرت های متعدد در کشورهای مختلف دنیا، نقش موثری در شناساندن موسیقی ایرانی به دنیا داشته است. خاندان عندلیبی با بیش از یک و نیم قرن فعالیت در حوزه موسیقی و عرفان از جمله افراد تاثیرگذار در موسیقی و عرفان ایران و کردستان هستند و توانستند به خوبی موسیقی و عرفان را به هم پیوند دهند و آثار ماندگاری را ثبت و به ماندگاری برسانند و علاوه بر این گنجینه گرانبها، خاندان عندلیبی در طول این مدت یادگاران بزرگی به دنیای موسیقی و عرفان ایران هدیه کرده و شاگردان زیادی در این مکتب پرورش یافته اند که عبدالخالق عندلیبی، جمیل، جلیل، جمشید، فرشید، فرهاد، فرزاد و گلریز و... و. از آن جمله هستند که اگر تعدادی از این خانواده مرکز نشین بوده و در دیارشان کمتر حضور یافته اند قبول کنیم متولیان هم نتوانسته اند و یا نخواسته اند از دانش و هنر آنان برای توسعه هنر سرزمین مادری شان بهره مند و دعوت به همکاری بکنند و اگر اعضای مرکز نشین گروه عندلیبی ها هم کم توجهی به این مهم داشته اند ما هم بنزین بر روی آتش ریخته ایم و به جای قدردانی، آنها را بیشتر از خود دور کرده ایم.

بهرحال تدفین پیکر استاد جمشید عندلیبی خارج از زادگاهش با واکنش اهالی فرهنگ به ویژه بخش زیادی از شهروندان مواجه شد و باید گفت که مردم حق دارند گله کنند و یا نقد منصفانه داشته باشند اما توهین و تخریب نه به ساحت هنر و نه به جایگاه آنان و هیچ هنرمند دیگری پذیرفتنی نیست و بدور از انصاف و اخلاق است، البته تلاش هایی مردمی و مدنی برای انتقال پیکرش به سنندج انجام شد و متاسفانه خانواده اش نیز در این رابطه با وجود اینکه کوتاهی متولیان و دولت مردان جای نقد و گله دارد اما وفاداری و عشق به دیارشان در اندازه ای نبود که این خواسته مردم را محقق کنند چرا که استاد جمشید عندلیبی پس از چند سال دوری از زادگاهش؛ پیکرش هم برای وداع و آرام گرفتن در خاک، سهم سرزمین مادری نشد و برای سیاست‌گذاران، مسئولان ارشد و مدیران فرهنگی کشور زیبنده نیست که هنرمندان سرشناس کُرد را برای خاک سپاری به سرزمین مادری روانه نمی کنند، چون هنرمندان و ادباء بزرگ ایران که عمری در تهران فعالیت داشتند و سالها ساکن بودند بعد از مرگشان به زادگاهشان منتقل شده و در سرزمین مادری تدفین شدند که می توان به مرحومانی همچون: هوشنگ ابتهاج، قیصر امین پور، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ابراهیم یونسی، محمدرضا شجریان، محمد قاضی، عبدالرحمن شرفکندی، طاهره صفار زاده و ...اشاره کرد و جالب است بدانید کالبد "نیما یوشیج" بعد از ۳۴ سال از تهران(شهر ری) به زادگاهش روستای "یوش" منتقل شد.

خبر «مرگ استاد جمشید عندلیبی» اگرچه همراه با تأسف است اما این پرسش را بر نمی‌انگیزاند که چرا زود هنگام درگذشت، البته که مرگ حق است و همه می‌میرند و همه می‌میریم.

«همه می‌میرند» و این قاعده که چند و چون آن در رُمانی به همین نام از "سیمون دوبوار" توصیف شده مستثنا ندارد و چهره‌های مشهور را نیز دربر می‌گیرد. اما این سؤال شکل می‌گیرد که چرا در انزوا؟ و چرا دفن در غربت و مقبره ای که در آن هیاهویی که هر کس کلاه خود را گرفته است، گم خواهد شد، همانند بزرگانی که پیشتر در غربت به خاک سپرده شدند و گمنام شدند و قطعاً هر هنرمند و شخصیت برجسته ای در آن دیار دود گرفته بمیرد گمنام می شود، خواهشا ادباء، مفاخر و هنرمندان بزرگ کُرد در غربت نمیرید قطعاً گم می شوید.

ای کاش جدای از بی توجهی مسئولان، خود بازماندگان هنرمند متوفی نیز این پیام ماندگار استاد احمد شاملو  را که توصیه ای زیبا و ماندگار است گوش می کردند که چنین گفته است:  «من اینجایی هستم، چراغم در این خانه می‌سوزد. آبم از این کوزه ایاز می‌خورد»

از اینکه مشاهیر ما که از این آب و خاک‌ اند و فقط در غربت زندگی کرده اند و وقتی به پایان عمر می‌رسند در همان سرزمین‌های بی رحم و دور از مهربانی در خاکی سرد مامن می گزینند مایه تأسف و تحسر است. باور کنید خاک سرزمین مادری گرم است...این را می توانید از هنرمندان ساکن بلاد دور که هنوز در قید حیاتند و آرزوی تدفین در وطن دارند بپرسید و ما هم قبول داریم که این سرزمین پهناور و زیبا وطن همه ماست و همه دوستش داریم اما زادگاه و سرزمین مادری جداست.

سوال دیگری نیز در ذهن شکل می‌گیرد که چرا دفن در غربت؟ در دیار ما جا تنگ شده یا افق تغییر کرده است یا هیچ کدام و بلکه مجال ندارند؟

طی این چند روز از خود سوال می کردم که چرا با دفن استاد جمشید عندلیبی در زادگاهش سنندج مخالفت شده است و دلیل عدم انتقال پیکرش به کردستان  سرزمین فرهنگ و هنر چیست؟ آیا متولیان هنر در تهران اجازه ندادند و مانند آثارش، جسدش را هم مصادره کردند یا خانواده گرامی آن مرحوم تمایلی نداشتند، هر چه هست زودهنگام قضاوت نمی کنم و این یادداشت (دلنوشته) را بهانه ای می کنم تا شاید کسی پاسخگو باشد!؟ آیا کسی پاسخگو هست؟

* روزنامەنگار، فعال فرهنگی و مدیر انجمن تجلیل از مفاخر و هنرمندان کردستان

کد خبر 2768204

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha