سرگذشت یک لیدر بومی / تکاپو در گرداگرد جامعه مدنی

سرویس ایلام - خلیل کمربیگی، پژوهشگر اجتماعی، به بهانه بازنشستگی "حاج عبدالصاحب ناصری" معلم ایلامی، فعال سیاسی و فرهنگی و شاغل در آموزش و پرورش نگاشته و در اختیار کردپرس قرار داد.

به گزارش خبرگزاری کردپرس، لیدر واژه ای است در زبان انگلیسی که به معنای راهبر و رهنماست. در ذهن اهالی سیاست، تصویر یک رهبر سیاسی تداعی می کند. در گروه ها، تیم ها و دسته ها در معنای سرگروه، سرتیم و سردسته به کار می رود.

لیدرها در سطح کلان در قامت رهبران یک کشور، انقلاب یا جنبش اجتماعی بزرگ ظاهر می شوند. در سازمان ها، هادی و هماهنگ کننده سازمان بوده و در سطوح دیگر و بستگی به نوع جوامع و گروهها، در قامت خان، کدخدا، بزرگ خاندان، سرگروه، کاپیتان، رییس حزب، سرتیم، سردسته، سرکرده، ارشد و چندین نقش دیگر ظاهر می شوند.

آنها در هر جایگاهی قرار گیرند منشاء تأثیرگذاری مثبت و منفی می شوند. با پشتکار بوده و اهل شانه خالی کردن نیستند. هدفی را که برگزیده اند تا انتها می پیمایند. دوست دارند دیده شوند و مورد تحسین قرار گیرند. سرشار از شورند، در عین حال، شعور و توانایی تغییر در محیط پیرامونی را نیز دارند. پیروان و همراهان آن ها، اغلب کارها را بدون اجبار انجام می دهند. آن سان که برای انجام فعالیتی آستین ها را بالا می زنند با عمل خود، همراهان را وادار به انجام همان فعالیت می کنند، بدین سان قدرت غیررسمی آن ها بر قدرت رسمی می چربد. 

لیدرها، سرنوشت های متفاوتی داشته اند. گاهی رهبری یک جامعه را به دست می گیرند و تا سال های متمادی مورد تحسین قرار می گیرند، وقتی دیگر به دست همان پیروان به دار آویخته می شوند. گاه با سرعت به اهداف خود دست می یابند و زمانی دیگر مدت ها تلاش می کنند تا برخی از اهداف را محقق سازند. پیروز می شوند، شکست می خورند. فعال می شوند، انفعال پیشه می کنند. گاه بر بال فرشتگان در حال پروازند و زمانی دیگر به دنبال جان پناهی می گردند تا جان خود را حفظ کنند. تغییر مسیر، یکی از رایج ترین رفتار لیدرهاست. آنگاه که در می یابند راه را اشتباه رفته، مسیر را تغییر می دهند و آن زمان که به مانع بر می خورند، راه دیگری را می پیمایند.

بهانه نگارش این یادداشت، توصیف مجملی از سرگذشت معلمی بومی است که در طول سه دهه گذشته راه های مختلفی را پیموده و مطابق ضرورت زمانه، مسیرهای گوناگونی را برای رسیدن به اهداف طی کرده است. "عبدالصاحب ناصری"، دبیری دروس دینی و قرآن، کنشگری سیاسی، لیدر حزبی، فعال اصلاح طلب، بازرس اداری، مدیر مجتمع آموزشی، فعال فرهنگی و اجتماعی، سخنرانی در مساجد و محافل، واعظ مجالس فاتحه خوانی، فعال فضای مجازی، یادداشت نویسی در خبرگزاری ها، مطبوعات محلی، شبکه های اجتماعی و چندین نقش فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دیگر را در کارنامه خود دارد. او از جمله لیدرهای بومی است که پس از حدود 35 سال خدمت در سازمان آموزش و پرورش، در اسفندماه سال جاری، در نقش رسمی معلمی بازنشسته شد تا دوران جدیدی برایش آغاز شود.

ناصری که پیشتر، معلم دروس دینی و قرآنِ فرزندان این سامان بود، پس از رخداد دوم خرداد، چون بسیاری از هم نسلان خود، به جمع فرزندان معنوی سیدمحمد خاتمی پیوست و ردای اصلاح طلبی را پوشید. از نیمه دوم دهه هفتاد تا سال های آغازین دهه نود، در نقش یک لیدر سیاسی ظاهر شد. قدرت تیم سازی، برخورداری از مهارت ارتباطی، داشتن احساس مسئولیت پذیری، بهره مندی از اعتماد به نفس بالا، قدرت قلم و تسلط او بر فن خطابه، به سرعت مسیر نفوذ او را در میان همفکرانش هموار کرده و مورد اعتماد جامعه اصلاح طلبان استان قرار گرفت؛ تا جایی که برخی از دوستانش او را شمشیر اصلاحات می نامیدند. در طول این دو دهه، به ندرت می توان گردهمایی، نشست، تشکیل ستادهای انتخاباتی اصلاح طلبان، دورهم نشینی های سیاسی، برگزیدن نامزدهای انتخاباتی و حتی کشمکش ها و مشاجراتی را در اردوگاه اصلاح طلبان پیدا کرد که عبدالصاحب ناصری در آن ها حضور و نقش مؤثر نداشته باشد. 

در آن سال ها، ناصری با فعالیت های سیاسی اش، هم مورد تحسین و مشورت همفکرانش قرار می گرفت و هم انتقاد، احضار و سرزنش مخالفان و دستگاه های ناظر را برایش در پی داشت. شور حضور در صحنه و فهم پشت صحنه ها، از او چهره ای با نفوذ ساخته بود. رخداد انتخاباتی سال 1388 و پس از آن قصه های انتخابات دور دهم مجلس شورای اسلامی، رفتارهای نماینده برگزیده آن دوره و برخی از دوستانش، نقطه گسست ناصری از دوستان و عبور از نقش لیدری سیاسی بود. گوئیا دریافته بود که برخی از دوستان و همفکرانش که در روی صحنه او را ستایش می کردند، پشت صحنه برایش قصه ها خوانده بودند. او با چشمان خود دیده بود که برخی از همفکران که حتی تعهدی کمتر او به برخی از ارزش های دینی نیز دارند، برای بالاترین نقش های سیاسی و اقتصادی مورد تأیید ناظران قرار می گیرند اما صلاحیت او حتی برای بر عهده گرفتن نقش مدیر مدرسه نیز مورد تردید قرار می گیرد. او نظاره می کرد که برخی از دوستانش به واسطه تعلق به جریان اصلاح طلبی، از نردبان قدرت و ثروت بالا و بالاتر می رفتند اما او را در جاده خاکی رها کرده اند. ناصری می توانست چون برخی از همفکران سابقش، تا نقش های کلان مدیریتی پیش رود اما گویا دبیر سابق دینی و قرآن، آداب و روال بازی های سیاسی در جوامع سیاست زده را نیاموخته بود. چنین شد تا ناصری عطای کنشگری سیاسی در جامعۀ به هم ریخته را به اهلش بسپارد و به دور از جنجال های سیاسی، به کنج مدرسه پناه ببرد.

روح ناآرام ناصری، به ظاهر در نقش یک فعال اجتماعی و فرهنگی آرام گرفت و به انجام فعالیت هایی روی آورد تا برخی از دوستان، قرار گرفتن او در نقش جدید را، دسیسه ای از سوی جناح رقیب برای خروج او از میدان سیاست و رهایی از فعالیت های سیاسی می دانستند. آن ها شگفت زده، لیدری پیشرو را نظاره می کردند که به انجام کارهای به ظاهر کوچک روی آورده است. تکالیف نقش یک کارگر ساختمانی را انجام می دهد؛ دیوار می سازد، ملات ماسه و سیمان درست می کند، مدارس را جارو می زند، در و دیوار مدارس را رنگ آمیزی می کند، درخت و گل می کارد و ده ها فعالیت دیگر از این قسم انجام می هد. 

افکار عمومی برای لیدرها بسیار با اهمیت بوده و رسانه های نوشتاری و دیداری ابزارهایی برای معرفی فعالیت های آن ها به شمار می روند. ناصری نیز از ابزار رسانه برای معرفی فعالیت ها و اقدامات خود و همفکران جدیدش بسیار بهره گرفت. بیش از گذشته به یادداشت نویسی روی آورد و در برخی از این یادداشت ها، فعالیت افراد و نهادهایی را ستود که پیش تر در صف مخالفان او جای داشتند. او در پی آن است تا همه دریابند که بین ناصری سیاسی و ناصری فرهنگی و اجتماعی تفاوت قائل شوند. لیدر سیاسی پیشین، در موقعیت جدید، همراهانی را یافته است که در جوارشان احساس آرامش می کند. پنداری که گمشده خود را یافته و آن روح ناآرام و شور شگفت انگیز، تنها در کنار آن دوستان و در سایه فعالیت های عام المنفعه آموزشی و فرهنگی آرام می گیرد. 

مدیر مجتمع امام علی(ع)، در دوره جدید، از بر عهده گرفتن مدیریت های میانی و ارشد فاصله گرفت؛ پیشنهاد پذیرش نقش های سیاسی و اقتصادی را در دستگاه های اجرایی نپذیرفت، در نقش مدیر عملیاتی نقش آفرینی کرد و با انجام فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی در سطح همان مجتمع آموزشی، مورد تحسین بسیاری از افراد جامعه، برخی از همفکران و حتی بعضی از مخالفان سابق خود قرار گرفت. 

از ناصری اول تا ناصری دوم، راهی است از سیاست ورزی در جامعه سیاست زده تا نقش آفرینی فرهنگی و اجتماعی در اجتماعی با ساختارهای خویشاوندی و آمیخته با فقر اقتصادی و فرهنگی. او عمری را در گرداگرد جوامع سیاسی و مدنی تکاپو نموده و درختان تناور و نهال هایی دیربازده ای را نشانده است. اگر درخت های تناوری که در جامعه سیاسی کاشته بود، به باورش میوۀ لازم را نداد، اما نهال های کاشته شده او در بوستان فرهنگ و اجتماع، ثمر خواهند داد. 

به نظر می رسد کنشگری سیاسی در جوامع به هم ریخته و سیاست زده، برای فعالانی که صادقانه در پی اصلاح کژی ها برآمده، بسیار دشوار و پرهزینه است. تریلی سالم، اگر به کوچه بن بست وارد شد راهی جز عقب گرد و بازگشت به خیابان را ندارد. حرکت در کوچه بن بست سیاست در جوامع آنومیک زده، هرچند ناممکن و بدون دستاورد نیست، اما به خود و دیگران آسیب زیادی وارد خواهد کرد. مسیر اصلاح در جوامعی با تاریخی طولانی از استبدادزدگی، برخوردار از ساختارهای پیشامدرن و همچنین زندگی در کوچه بن بست های تنگ و تاریک، از طریق اولویت به جامعه محوری، حرکت در عرصه عمومی و بزرگراه جامعه مدنی و فارغ از قدرت سیاسی هموارتر است. لیدرهای راستین پهنه سیاست در جوامع سیاست زده، می توانند در خیابان اجتماع نقش آفرینی مؤثرتری داشته باشند، بدان شرط که در پیاده روهای تنگ و محقر آن نمانند، راه های فرعی، آن ها را نفریبد، به فعالیت های کوچک روی نیاورده و پایهها و نهادهای جامعه مدنی نوین را استحکام ببخشند.

کد خبر 2768394

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha