نفرت از حکمرانی کُردها به ویژه نفرت از دو حزب حاکم کردستان به نفرت از تاریخ کردستان بدل شده است

سرویس عراق و اقلیم کردستان_ مریوان وریا قانع تحلیلگر سیاسی با نوشتن مقاله‌ای ابتدا به تعریف حافظه عمومی و نحوه شکل گیری و نامگذاری آن و سپس به کارکردهای مثبت و منفی آن از طریق نحوه استفاده از آن و ارتباط حال و گذشته در شکل گیری خاطرات پرداخته است.

به گزارش کردپرس به نقل از رسانه خبری دراو میدیا، روز ۱۶ ماه مارس سالروز جنایت بزرگ حلبچه، جنایت تلخ فاجعه سال  ۱۹۸۸ بود روزهای آینده نیز سالروز حملات انفال است تاریخ نیمه دوم قرن بیستم تاریخی مملو از جنایت و فجایع بزرگ است؛ این جنایتها در جریان حملات انفال به جنایت انفال به کشتار دسته جمعی و برنامەریزی شده و سازماندهی شده تبدیل شد. سوالی که پس از گذشت سالها از ارتکاب این جنایتها وحشیانه و مرگبار باید از خود بپرسیم این است که آیا واقعا نسل کشی به بخشی از هویت میهنی ما بدل شده است؟ آیا جنایت حلبچه و حملات انفال، ویرانی هزاران روستا و شهرستان کردستان، کشتار و آوارگی هزاران انسان از محل زندگی خود و نابودی این محیط بخشی از هویت میهنی شده‌اند؟ دقیقتر می‌پرسم آیا حافظه عمومی به یک حافظه(خاطره) قومی بدل شده است؟ یا آن نیز یک حافظه تکه تکه شده  و غیر منسجم در خارج از چارچوب  اجماع قومی و میهنی است؟

قبل از هرچیز لازم است از این واقعیت ساده شروع کنیم که حافظه عمومی در پایان قرن بیستم به یک رشته مهم آکادمیک  تبدیل شده است و بیشتر از یک علم در زیر مجموعه علوم انسانی و علوم اجتماعی درباره آن فعالیت می‌شود تحقیقات جدیدی در زمینه‌های مختلف با شکل های گوناگون حافظه عمومی انجام گرفته و انجام خواهند گرفت؛ متاسفانه به جز در موارد اندک چیزی در این زمینه به دنیای فرهنگی و دانشگاهی انتقال داده نشده است. از نظر تاریخ ممکن است جامعه شناس فرانسوی «ایمیل دورکهایم» اولین دانشمند در عرصه علوم اجتماعی باشد که اهمیت حافظه عمومی را به عنوان روشی خاص در ارتباط با گذشته دانست نکته مهم نزد دورکهایم اصرار بر اخلاق اجتماعی حافظه است. به نظر این جامعه شناس یادآوری کردن هم به معنای ارتباط با گذشته است و هم به معنای چگونگی درک و تفسیر آن است، این دو مورد نقش مهمی در شکل گیری و ایجاد هویت کلی اجتماعی دارند.

دورکهایم خود از مفهوم حافظه عمومی استفاده نمی‌کند اما یکی از داشنجویان وی به نام «ماوریس هابلواج» این مفهوم را به کار می‌برد و آن را وارد عرصه تئوری می‌کند این جامعه شناس به ما می‌گوید در کنار حافظه فردی یک حافظه دیگری به نام حافظه عمومی وجود دارد.

حافظه عمومی تنها به ارتباط با گذشته اشاره نمی‌کند بلکه نحوه این ارتباط را افرادی که در زمان حال هستند  به آنچه اکنون روی می‌دهد گره می‌زند. هر رابطه‌ای با گذشته بخشی از رابطه در زمان حال است. اغلب اوقات زشتیهای حال گذشته زشت و زیباییهای حال گذشته‌ای زیبا را شکل می‌دهد از این لحاظ حافظه عمومی یک حافظه است که روانشناسی غالب بر زمان حال و تصویر و  نمادهای غالب زمان حال آن را ترسیم می‌کنند. حافظه عمومی همزمان در یک محیط اجتماعی مشخص روی می‌دهد و این محیط در نحوه درک اتفاقات گذشته و چگونگی دیدگاه ما و چگونگی یادآوری آنها نقش دارد.

به طور خلاصه نیرویی اصلی که در شکل گیری حافظه عمومی نقش دارد «حال» و آنچه در زمان حال اتفاق می‌افتد، است. این زمان حال است که افراد را به چگونگی اندیشیدن به گذشته و تفسیر و معنای و اهمیت و ارزش آن سوق می‌دهد. این امر باعث خواهد شد که در دورانهای مختلف و در میان گروههای اجتماعی مختلف، گذشته متفاوتی شکل بگیرد به خاطر آوردن این گذشته به نسبت شرایط و موقعیت کنونی دچار تغییراتی می‌شود و اتفاقات در این زمان حال تفاسیر جدید و بازخوانی را شامل می‌شوند و معنا و بی معنایی خاصی به آنها داده می‌شود.

بنابراین می‌توان از حافظه عمومی از طریق یادآوری خاطرات گذشته برای ایجاد و تقویت احساست قومی و ملی به منظور حمایت از حس وابستگی با سرزمین و تاریخ مشترک استفاده کرد و باید به سمت تعامل میان نیروهای مختلف و تقویت همکاریهای میان بخشهای مختلف جامعه هدایت شود. در همین راستا «آرنست رنان» زبان شناس فرانسوی در دو قرن پیش بر این موضوع تاکید دارد که به یاد آوردن بخشی از گذشته و فراموش کردن بخش دیگر آن می‌تواند روحیه همدردی و همکاری قومی و ملی را تقویت کند، حافظه عمومی نیز می‌تواند به این نیرو یا نیرویی دیگر به این قدرت یا قدرت دیگر مشروعیت ببخشد.

اما حافظه عمومی این توانایی را هم دارد که درست برعکس این موارد عمل کند و به ابزاری برای تعمیق و گسترش انشقاق و جدایی و قطعه قطعه شدن جامعه تبدیل شود و می تواند مانند نیرویی برای حذف حداقل اجماع داخلی و انحلال سیاسی و اجتماعی عمل کند.

آنچه که من در این مقاله یا مقالات دیگر از آن دفاع کرده و خواهم کرد سیاستهای مختلف حافظه عمومی در دنیای ماست نیرویی است نه تنها برای تفرقه انداختن و برای حذف هر گونه اتحادی و همبستگی به کار می‌رود بلکه برای نفرت از یکدیگر و حتی نفرت از خود علم شده است. حافظه عمومی در دنیای ما زیرساخت و موتور محرکه پدیده نفرت از خود است که یکی از نشانه‌های اصلی زندگی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری و رسانه ماست.

به نظر من حافظه عمومی در دنیای امروزی یک حافظه قطعه قطعه شده و پراکنده است هر گروه اجتماعی خاطرات ویژه خود را در مقابل اتفاقات و رویدادهای گذشته دارد رابطه‌ای هم که اشکال مختلف خاطرات را به هم گره می‌زند تنفر و حملات و متهم کردن و بی ارزش شمردن یکدیگر است.

حافظه عمومی در دنیای ما به حدی تکه تکه شده و پراکنده است که از حالی پر از زشتی و بی عدالتی و نفرت ایجاد شده است، که نفرت از خو به گفتمان غالب تبدیل کرده است. زشتیهای امروز را به گذشته گسترش داده و جنایتهای امروز را به منطقی اصلی عملکرد تاریخی ما بدل کرده است هر فردی که حوصله داشته باشد از منظر خاصی به بخشی طولانی از روزهایی که در خصوص رویدادها گذشته نوشته و گفته می‌شود بنگرد به آسان قادر  به مشاهده این پدیده نفرت از خود خواهد بود و آن را تجربه می‌کند.

فعالیت و عملکرد سالم حافظه عمومی به عواملی برای حفظ آن نیاز دارد حفاظت از طریق صدور بیاننامه و خطبه‌های سیاسی بی معنا و دروغهای هزارباره و سازماندهی حزب خاصی انجام نمی‌گیرد که اکثریت جامعه آن را مثابه زشت جلوه دادن بیشتر زمان حال می‌داند و با آن رفتار می‌کند بلکه از طریق مشاهده عمیق جنایات و فجایع و ترجمه عمق و عظمت اندوه و زخم‌هایی که برای عملکرد تاریخ واقعی مغایر با منطق و سیاست ایجاد و تداوم جنایتها و فجایع به وجود می‌آورند حفظ می‌شود. برای مثال حملات مسلحانه کُردها در جنایات حلبچه و  انفال که هدف از انجام آنها نابودی سراسری کردها بود می بایست مانع این امر می‌شد که کُردها یکبار دیگر دچار انشقاق داخلی و قطعه قطعه شدن و حملات مسلحانه بر علیه یکدیگر شوند.

پس از فاجعه حلبچه و انفال نه تنها این امر اتفاق نیافتاد بلکه درست برعکس آن عمل گردید، شش سال پس از فاجعه حلبچه و انفال احزاب دمکرات کردستان و اتحادیه میهنی به یکدیگر حمله کردند و سالهای طولاتی جنگ خونینی را راه انداختند که در آن هزاران نفر کشته و اقلیم کردستان را عملا به دو عمارت سیاسی مخالف هم تغییر داد غارت ثروت و منابع مادی کردستان در دوران انفال خاطره ویرانی انفال را از ذهن ما نه تنها پاک نکرد بلکه منطق حاکمیت احزاب کردستانی پس از قیام کردستان در امتداد همان منطق غارتگری دوران انفال بود.

به این ترتیب نفرت از حاکمیت کُردها به خصوص نفرت از حزب دمکرات کردستان و اتحادیه میهنی به نفرت از تاریخ کردستان  و گذشته دفاع از جامعه و حتی «خود» است. نفرت از خود تغییر این نفرت سیاسی «حال» به نفرت وجودی از کُرد بودن مانند یک شکل خاص انسانیت در جهان است. حافظه عمومی که اکنون ایجاد می‌شود بیشتر در سطح ثبت خاطره نفرت از کُرد بودن خود است.

کد خبر 2768503

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha