به گزارش خبرنگار کردپرس، احتمالاً برای خیلی از ما پیش آمده که بگوییم این شهر به زودی نفس ما را خواهد گرفت، شاید بارها به خاطر آلودگی هوا و شلوغیهای بی حد و حساب آسیب دیده باشیم، شاید کلافه شده و در دلمان گفته باشیم چارهای جز فرار نیست. داریم از شهرها حرف میزنیم؛ شهرهای شلوغ و پر از هیاهو، پر از مردمانی که مدام در حال رفتن هستند اما فقط میروند و از کمی دورتر که نگاه کنی خیال میکنی فقط میخواهند فرار کنند، مقصدی ندارند و تنها به قصد رفتن در حرکتند. تمامی این دغدغه ها را «رضا امیرخانی» به خوبی در کتاب خود به نام «رهِش» نشان داده است.
«امیرخانی» متولد ۵۲ نویسنده و منتقد ادبی است. او نخستین رمان خود را به نام «ارمیا» در سال ۷۴ به چاپ رساند و بعد از آن بود که به عنوان نویسنده خود را مطرح و معرفی کرد. «رهِش» که از آثار اوست به عنوان کتاب برگزیده یازدهمین دوره جایزه «جلال آل احمد» در بخش رمان و داستان بلند انتخاب شد.
«رهِش» را که میخوانیم بیشتر دلمان رهایی میخواهد، شاید هنوز در همین کشور جایی برای نفس کشیدن باشد، جایی که درختها و حوضچه ها جای خود را به آهن و آجر و سنگ نداده باشند. «رضا امیرخانی» با نوشتن این کتاب انتقادات تند خود را نسبت به تغییرات شهر بیان کرده و از توسعه نامتوازن شهری و جنگ میان سنت و مدرنیته سخن گفته است.
نویسنده در این کتاب موضوع توسعه شهری را دستمایه قرار داده و تأثیرات آن را بر عرصه های زندگی انسان معاصر در قالب داستان زوجی معمار به تصویر می کشد. زوجی که با هم بر سر مدیریت و توسعه نامتوازن شهری کشمکش دارند. راوی «رهِش» زنی معمار است و دغدغه اصلی او مدیریت نامتوازن توسعه شهری بوده که این امر به نوبه خود باعث ایجاد شکاف طبقاتی و مشکلات بسیار زیاد دیگری خواهد شد.
نویسنده در این کتاب کوشیده تا بیان کند پیشرفت تمدن و شهرنشینی با تمام مزیت هایی که در جهت آسان سازی زندگی مردم داشته، مشکلات جسمی و روانی بسیاری را برای آنان پدید آورده است. آسمان خراش های سر به فلک کشیده ای که روح انسان را طبقه طبقه می جوند و برج هایی که شهر را به زندان آلوده و کثیفی تبدیل ساخته اند.
«امیرخانی» با قصه ی رهش، داستان زندگی انسان هایی را بیان می کند که با شهرسازی و عواقب آن در تنش اند. مادری که شهر آلوده را مسبب رنج و عذاب فرزندش می داند و با همسر خود که منصبی در شهرداری دارد درگیر است و از اینکه خانه پدری او جز معدود خانه های باقی مانده به سبک قدیمی هست عصبانی و افسرده شده و برای حفظ بافت های قدیمی شهر می کوشد.
«امیرخانی» این غریو دردمندانه و معترضانه را سر می دهد و از مخاطب می خواهد تا قصه «رهش» را جدا از داستان زندگی خود نبیند و چشم بر عواقب جبران ناپدیر و مخرب این پدیده شوم اجتماعی نبندد.
نویسنده این کتاب اعتقاد دارد شهرسازی های بی رویه و از بین بردن بافت های قدیمی به مثابه شکنجه ای است دیرین که در آن اعضای بدن فرد محکوم را به خورد او می دادند. حال ما محکومانی هستیم به شکنجه و بناهای قدیمی، تکه های بدن هویتمان هستند که یک به یک آن ها را می بلعیم و ساختمان های بی روح و بی اصالت را در شهر قِی می کنیم. «رهش» بانگ رهایی انسان از بند شهرسازی و مدرنیته است.
به هر حال اگر از آشفتگی و شلوغی زندگی شهری کلافه شده اید و تصمیم دارید داستانی در این حوزه مطالعه کنید پس کتاب رهش انتخابی مناسب برای شماست. /
نظر شما