به گزارش کردپرس به نقل از روداو، دکتر روژ نوری شاویس در آن زمان که در آلمان دانشجوی دکترا بود، برای شرکت در کنگره به تهران رفت، او در خاطراتش به آشنایی با فلک الدین کاکهیی اشاره میکند و میگوید: «از جمله خاطرات خوبم دیدار با فلک الدین کاکهیی در فرودگاه تهران بود، مردی لطیف و نویسندهای با احساس به استقبالمان آمده بود، نماینده کاک ادریس برای هماهنگی با دولت ایران و تسهیل ورود نمایندگانی بود که از اروپا برای کنگره حزب دمکرات کردستان پس از قیام، میآمدند».
روژ نوری شاویس میگوید: «کنگره حزب دمکرات کردستان پس از قیام بسیار با احتیاط برگزار شد، زیرا میترسیدند دولت عراق محل برگزاری کنگره را بمباران کند یا افرادی را برای ترور اعضای کنگره بفرستد».
او به نامه ای از پدرش که از انگلیس توسط مجید جعفر برای کنگره ارسال کرده بود اشاره میکند، در آن نامه خواستار برگزاری کنگره شده بود و گفته بود هر مشکلی که هست باید برطرف شود. او هم نامه را به دست علی عبدالله رسانده بود.
روژ نوری شاویس میگوید: «عدهای در قیادۀ موقت نمیخواستند کنگره برگزار شود، گاهی میگفتند ادریس نمیخواهد مسعود رئیس شود، گاهی هم میگفتند ادریس علیه قیادۀ موقت است. میخواستند این دو برادر را از هم جدا کنند».
سامی عبدالرحمن میخواست جای ملا مصطفی را بگیرد
وی به نقش سامی عبدالرحمن در این درگیری ها اشاره میکند و میگوید: «کاک سامی وقتی از فوت ملا مصطفی مطلع میشود و درحالی که خود را روشنفکر تر دانسته و در داخل و خارج هم فعالیت میکرد، در این فکر بوده که جای ملا مصطفی را بگیرد».
طبق گفتههای روژ نوری شاویس، بحث های زیادی درمورد اینکه چه کسی پس از ملا مصطفی رئیس حزب دمکرات باشد، پیش آمد و برای این منظور چند تن از کادرهایی که از اروپا برگشته بودند، جداگانه با کاک مسعود و کاک ادریس صحبت کردند.
دکتر شاویس میگوید: «کاک ادریس گفت که درمورد رئیس، تصمیم گرفته شد که کاک مسعود رئیس باشد، من برادر بزرگتر او هستم و حرف من را میخواند، اما درمورد حزب، او رئیس است. درخصوص قیادۀ موقت هم باید بگویم که که خوب و بد دارند و من با برخی از آنها موافق و همراه هستم، اما یک شرط دارم، سامی نباید نه برای دبیرکل، نه برای ریاست و نه هیچ پست دیگری کاندید شود».
به گفته دکتر روژ، عدهای از اعضای کنگره که سامی عبدالرحمن نماینده آنها بود، توطئه های زیادی بهکار بردند، مثلا میگفتند کاک مسعود خط ترقی را نمایندگی میکند، کاک ادریس خط عقب ماندگی را دنبال میکند، به این ترتیب میخواستند دو برادر را از هم جدا کنند.
بعدها همان کادرهایی که از اروپا برگشته بودند به دیدار مسعود بارزانی رفتند، دکتر روژ در این باره میگوید: «به کاک مسعود گفتیم ما با اینکه شما رهبر حزب باشید موافقیم و این برای این مرحله لازم است. او به ما گفت آیا این ظلم نیست که شما در حق من میکنید! منظورش این بود که زمان سختی است و وظیفه سنگین است، گفتیم ما همیشه با تو میمانیم و حمایتت میکنیم».
شرط قیادۀ موقت
دکتر روژ میگوید: «به دلیل این کشمکش ها، تا برگزاری کنگره سه ماه طول کشید. دوباره بحث "کنگره برگزار کنیم یا نکنیم" شروع شد، آن زمان جوهر نامق و آزاد خفاف هم که به سامی عبدالرحمن نزدیک بودند ورود کردند، کسانی را از قیاده موقت، آنهایی را که به او نزدیک بودند انتخاب کرده بود و به خوبی آنها را آموزش داده بود، گاهی هم سخنان بدی بیان میکردند. دوباره زیر حرف خود زدند و گفتند کنگره را برگزار نمیکنیم».
در نهایت کنگره در کتابخانهای برگزار شد، جماعت قیاده موقت از آنهایی که به سامی عبدالرحمن نزدیک بودند، تصمیم گرفتند خود را نامزد نکنند، اما شرطشان هم این بود که فرانسوا هریری برای شورای رهبری نامزد نشود.
روژ میگوید: «رای گیری کردند و شورای رهبری جدید تشکیل شد، فرانسوا نامزد نشد، این هم یکی از مطالبات آنها بود. اما آنها آمدند چه کردند! همه آنها به سله قصاب، (خودش اسمش سلیمان و گوشت فروش بود و گویا درحال حاضر هم عضو شورای رهبری یکی از احزاب است) که یک پسر بامزه و لوده بود رأی دادند، فقط چون میخواستند اینگونه نشان دهند که کنگره شخص مناسب را پیدا نکرده است، اگرچه (سله) یک پیشمرگه دلسوز بود، اما هدف آنها از رأی دادن به سله کاملا مشخص بود».
پس از انتخابات شورای رهبری، اعضای دفتر سیاسی انتخاب شد که متشکل از علی عبدالله، نوری شاویس، ادریس بارزانی، فلک الدین کاکهیی، محمد صالح جمعه، فاضل میرانی، رئیس عبدالله و آزاد برواری بودند.
همچنین درمورد انتخاب دبیرکل که علی عبدالله باشد یا نوری شاویس، گفتگو شد. علی عبدالله پیشنهاد کرد نوری شاویس که در آن زمان در خارج تحصیل میکرد، دبیرکل شود اما وقتی با او تماس گرفتند، گفت که شرایط او طوری نیست که دائم رفت و آمد کند، بنابراین او هم علی عبدالله را پیشنهاد کرد.
دکتر روژ میگوید: «من خود را برای دفتر سیاسی کاندید نکردم چون آخرین سال تحصیل دکترایم را میگذراندم، اما کاک مسعود با من صحبت کرد و از من درخواست کرد، ما هم قول داده بودیم هرچه بخواهد را انجام دهیم، به همین دلیل خود را کاندید کردم اما بعضی از برادران نپسندیدند که پدر و پسر باهم در دفتر سیاسی باشند، بنابراین زود به دفتر سیاسی برگشتم».
شکایتی که تأثیر زیادی بر دکتر روژ گذاشت
دکتر روژ در بخشی از خاطرات خود به شکایت هایی که از رفتار برخی افراد از جمله جاسوسی برای ساواک و شکایتهای بسیار دیگر اشاره کرده اما یکی از این شکایت ها او را عمیقاً متأثر کرده است.
روژ نوری شاویس بیان میکند: «از برخی از برادران قیادۀ موقت شکایت کرده بودند، یکی از آنهایی که من را بسیار متأثر کرد، شکایت از یکی از برادران قیادۀ موقتبود، یک کودک 11 ساله را گلوله باران کرده بودند، گفته بودند جاسوس است و خود کودک هم اعتراف کرده است، گلوله باران کودک با این سن در هیچ قانونی نبوده است، چطور میشود از یک کودک اعتراف بگیرند! حتی صدام که کودکان را در این سن اعدام میکرد هم سن اعدام را افزایش داد، به خاطر همین موضوع از آن برادر کینه به دل گرفتم و هیچ وقت دلم با او صاف نشد».
نظر شما