کردپرس- هیچ رئیسجمهوری درد مشارکت یک درصدی کردها در مدیریت کلان و میانی استان را به مقدار شما لمس نخواهد کرد. مناصب و پستهای استانی شما آویزهها و زینتهای ویترین شما و گفتمانتان هستند. باشد که به انصاف و درایت و مطابق ادعاهایتان، بیاراییدشان.
انتخابات ناخواسته و ناگهانی چهاردهمین دوره ریاست جمهوری برگزار شد. تنفیذ و تحلیف صورت گرفت و کشور متعاقب آن به به پیشواز معرفی کابینه و رای اعتماد مجلس به دولت خواهد رفت. سوای انتقاداتی که به ساختار سیاسی کشور وارد است «جابجایی نخبگانی» در سطوح کلان و میانی مدیریتِ ناشی از تغییر دولتها که گویا بیش از بیست هزار پست را در بر میگیرد قسمی پویایی در بدنه اداری و مدیریتی بین نخبگان ایجاد میکند که تشخیص تشنگان قدرت و شیفتگان خدمت را در این پنجشنبهبازار، تلاشی سخت و چه بسا بیهوده میگرداند. مقداری از این جنب و جوش به جامعه نیز سرریز میکند و قسمتی از جامعه به پیادهنظام آشنا و فامیل و دوست تبدیل میشوند تا منصبی و مقامی برایش به دست آید. این قسمت از پویایی در مناطق با بافت سنتی کارکرد و تأثیر بیشتری دارد. بررسی درصد مشارکت در این مناطق، این منطق را تأیید میکند.
شرایط فورسماژور انتخابات، احساس هزینهزا بودن و به انتها رسیدن جریان خالصسازی، افق انتخاب مجدد ترامپ و از همه مهمتر، سقوط سرمایه اجتماعی حکومت بعد از وقایع سالهای اخیر، خصوصاً اتفاقات سال ۱۴۰۱ در کنار تأیید صلاحیت متفاوت پزشکیان در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری در فاصله چند ماه، میتوانند نشانههایی تلقی شوند که حکومت حاضر به مقداری نرمش و احتمالاً تغییر و اصلاح شده است.
البته باید بین اراده واقعی بر تغییر (هرچند کوچک) و القای احساسِ احتمالِ تغییر، قائل به تفاوت و تباین شد. چه اینکه آثار اولی، اصلاح مسیر و چه بسا ساختار خواهد بود اما آثار دومی، خریدن زمان و به تعویق انداختن نتایج نامطلوب ناشی از اصرار بر مسیر گذشته است که البته زمان نشان داده است وقتی احتمال تغییر به جامعه القاء شود اما در مسیر این تغییرات سنگاندازی میشود، احساس بدبینی به ساختار بالا رفته و سرمایه اجتماعی آن هرچه بیشتر مضمحل میشود.
از این منظر است که میتوان کاهش اقبال به اصلاحطلبان (در انواع و اقسام دستهبندیهای آن) را طی سالهای اخیر بررسی کرد. هرچند حتی در مشارکت زیر ۴۰ درصدی دور اول نیز آرای پزشکیان بیشتر از اصولگرایان بود و این نشان میدهد بیش از ۸۰ درصد جامعه خواهان و چه بسا تشنه تغییر و اصلاح است لذا شاید این آخرین شانس اصلاحات و به طریق اولی ساختار سیاسی باشد که با القای احتمال تغییر با هزینهکرد از امید جامعه، رونق انتخابات را در عرض چند روز، ده درصد بالا ببرد اما بعد از دریافت رأی و عبور از گردنه انتخابات، باز مسیر بر سیاق سابق سیر کند. پس، منطقاً و عقلاً باید پایانی بر این بازی القای احساس تغییر و سپس برخورد با دیوار بتونی اصرار بر شرایط موجود (و حتی عقبگرد از آن) باشد. البته این خط پایان بین اقشار و افراد مختلف لزوماً همزمان و منطبق نیست. مُثبِتِ این ادعا، عدم حضور بیش از شصت درصد مردم در دور اول و بیش از پنجاه درصد مردم در دور دوم انتخابات هستند که برای آنها بازی القاء و اصرار به پایان خط رسیده بود. مهمترین نتیجه این بازی از کف رفتن بدنه اجتماعی حامی اصلاحات و سوختن سرمایه اجتماعی برای این جناح و به طریق اولی حکومت بوده است.
پزشکیان را برخی گورباچف و دیگرانی نیز مدودوف ایران نامیدهاند. دولت او را نیز دولت سوم روحانی یا خاتمی پنداشتهاند. نگارنده بر این باور است که فارغ از تشابهات و تفاوتهای احتمالی دولت پزشکیان و شخص ایشان با دیگران، پزشکیان، پزشکیان است و دولتش هم دولت چندم هیچ کس نخواهد بود چراکه بستر داخلی و بینالمللی فعلی، به صورت کامل، منطبق بر بستر و شرایط دولتهای قبلی نیست تا امکان تَکرار آن دولتها تماماً مهیا باشد.
پزشکیان با گفتمانی حول محور «حق و عَدالَت» وارد گود شد و با ظفرمندی خویش، رقبا را در یک رقابت منحصر به فرد از پیش برداشت. اینک زمان وفای به وعدههای متعدد فرا رسیده و آثار گفتمان «حق و عَدالَت» در شُرُف آزمون و سنجش قرار گرفتهاند.
نطفه پزشکیان از ارومیه در مهاباد بسته شده و شخصیت او مانند منطقه زادگاهش، تفاوتهای فرهنگی و هویتی گوناگونی را همچون دندانههای دو شانه که در هم فرو رفتهاند دارای عناصری مختلف است. آذربایجان و کردستان در شمال و شمالغرب کشور از ماکو تا همدان، همچون دو پیکره درهم تنیده شده، آغوش در آغوش هم، لاله و لادنوار قرار گرفتهاند لیکن مذهب رسمی غالب در بین آذریها و کردها باعث شده که فرصتهای برابر ساختاری بعد از انقلاب برای لاله و لادن، یکسان نباشد. تئوریزه کردن ساختار حکومتی بر مبنای مذهب شیعه اثنی عشری، از کردهای سنی مذهب یک دیگری (خواسته یا ناخواسته) تدارک دید و فرصتهای مدیریتی و سیاسی و امنیتی را از دسترس یکی خارج و به دیگری با کمال میل و اشتیاق تقدیم کرد.
آذربایجان غربی به عنوان استانی که بیش از پنجاه و احتمالا تا شصت درصد جمعیتش را کردها تشکیل میدهند به علت انحصار منافذ و مسیرهای رسمی ارتباطی با مرکز، طی چند دهه بر خلاف واقعیتها، استانی با اکثریت آذری و اقلیت کرد نمایانده و معرفی شده است و همین تصویر ساختگی، تصور غالبِ اغلبِ مقامات حکومت مرکزی را شکل داده است.
اگر گهگاه نیز تلاشی جهت اصلاح این تصویر انجام گرفته، به علت اینکه مراجع استعلام دوباره مرکز، همان سازندگان تصویر غیرواقعی بودهاند ادعاهای قبلی تأیید و نگرانیهای حادث، انکار و برطرف شدهاند. سازندگان تصویر غیرواقعی به علت ذینفعی در کسب پستها و مدارج مدیریتی و رانت ارزشمند ناشی از آن، انگیزههایی جدی در جهت صیانت از تصویر ساختگی داشتهاند. این انگیزهها طی چند دهه گذشته در لفافهایی مختلف، بستهبندی و به مردم و حکومت عرضه شده است.
بیدار شدن غول پانترکیزم در لحظه تمایل افکار عمومی جهانی به سمت قرائتهای راست افراطی از دو دهه پیش، منجر به یک دگردیسی در بین حداقل قسمتی از نخبگان سیاسی استان شد. پانترکیزم از حمایت ضمنی باکو و آنکارا شادمان و جسور شد و هرچه بیشتر بر منافع ملی و مردمی تهاجمی رفتار کرد.
تاریخ و اعصار گذشته، نبش قبر شده و پس از تطبیق وقایع تاریخی با نیازها، امیال و ادعاهای امروزی، دوباره به صورت جعلی در زیر خاک مدفون شدند تا محققانی رسالتمند و تنگنظر، آن حقایق ظاهرا کُهنِ واقعاً معاصر را از دل خاکهای افکار خویش بیرون کشند و ظفرمندانه به مردم خویش و دیگران بفروشند. رسانههای ایرانگریز افراطی به انواع و اقسام ترفندها به چشم مردم خاک پاشیدند تا مورخانِ تاریخساز و ایدئولوگهای ضد منافع ملی بتوانند تصورات خود را به جای تاریخ در اذهان مردم تثبیت کنند. کشور دغدغههای فراوانی داشت و فرصت چندانی برای پرداختن و تمرکز بر همه مسائل فراهم نبود.
تصور مرکزنشینان، برخاسته از تصویر ساختگی فوق، مبنای مدیریت استان شده است و اکثریتی که به صورت جعلی اقلیت نامیده شده است سالهاست چوب غفلت و تصویر غیرواقعی فوق را میخورد. از نظر مشارکت سیاسی و حضور در بدنه ساختار حکومتی، شرایط برای کردها بسیار نابسامان است.
جانسختی ساختار محلی حکومت و فشار فراوان ناشی از جو سنگین که مشارکت مدیریتی کردها را بر نمیتابد، منجر شده تا معدود مدیران کُردی که در پستهایی به کار گرفته میشوند به جای تلاش جهت کارآمدی، در تقلای راضی کردن اطرافیانی هستند که هر کدام، مدیر کُرد را رقیب خود تصور کرده و کرسی او را به سان حق غصب شده خود در نظر میگیرند. رد شدن مدیران کُرد از فیلترهایی که اصولا باید براساس ضوابط به سنجش بپردازند اما خودِ اعمال کنندگان فیلتر، این مدیران را مزاحم و رقیب میشمارند، منجر به خلق شرایطی شده که کارآیی مدیران در حالت کلی و عمومی اُفت میکند که این تأثیر درخصوص نخبگان کرد، شدیدتر و ناکارآمدسازتر است.
در نتیجهی این تنگنظری، طی سالهای اخیر علیرغم دستیابی کردها به چند پست معدود و محدود به جای اینکه ما به ازای این شراکت (حتی محدود و اندک)، احساس تعلق و رضایت بیشتر کردها به ساختار باشد، زمینگیری و تلاش مدیران کُرد برای تضمین عبور از فیلترها و کسب رضایت غیرمحتمل و سخت همکاران (رقبای بالفعل و بالقوه)، آنها را از منظر کارکردی و اجتماعی در شرایطی سخت گرفتار میکند. همچنین چنین شرایط غیراخلاقیای برای رسیدن به پستهای مدیریتی، باعث شده که بسیاری از نخبگان سیاسی و تکنوکرات کُرد، عطای خدمت را به لقایش ببخشند و تن به ابتذال چنین مقامی ندهند.
نمونه دیگر سهم و شراکت کردها در شهرِ شخصِ پزشکیان، شهرداری ارومیه است. شهرداری ارومیه چیزی در حدود شش هزار نفر حقوقبگیر و زیرمجموعه دارد که سهم کردها براساس یک روایت تقربیاً ۵۰ نفر و به بنا به روایتی دیگر که بنا به اصرار برخی مطلعان به واقعیت نزدیکتر است، کمتر از ۴۰ نفر است. در شهر یک میلیونی ارومیه که حداقل ۳۵۰ تا ۴۰۰ هزار نفر از ساکنان آن را کُردها تشکیل میدهند چرا باید از جمعیت شش هزار نفری حقوقبگیر شهرداری، سی و چند نفر کُرد باشند؟ این تبعیض آشکار و ناعادلانه آیا زمینهساز نارضایتی و عدم احساس تعلق به شهر و کشور را ایجاد نکرده و نخواهد کرد؟
یکی از نتایج این تبعیض، این است که کُردها در سالهای گذشته و در زمان انتخاب شهردار برای شهر ارومیه، حتی یک نفر واجد شرایط مندرج در آئیننامه انتخاب شهردار را نداشته و با شرایط موجود تا سالهای سال نیز نخواهند داشت.
نمونهای دیگر از سهم تبعیضآمیز کُردها در مرکز استان آذربایجان غربی را میتوان تعداد مدیران مدارس کُرد نام برد. از تعداد نزدیک به ۸۰۰ مدرسه در مقاطع مختلف در ارومیه، در سال ۱۴۰۲ کمتر از ۱۰ نفر و به ادعای یکی از مدیران کُرد مدارس، کمتر از ۵ مدیر مدرسه کُرد وجود داشته است. آماری که شراکت کمتر از یک درصدی کُردها را نشان میدهد.
کدام عقل و درایتی میتواند توجیه کننده این شرایط باشد؟ از تعداد نزدیک به ۴۰۰ نفر کارمند اداره کل آموزش و پرورش استان بنا به اظهار یکی از فرهنگیان ارومیه، فقط و فقط یک نفر کارمند کُرد وجود دارد و در ادارات نواحی نیز جریان از همین قرار است. آیا جایی بهتر از اینجا برای اعمال «تبعیض مثبت» وجود دارد؟
وضعیت در سازمان صدا و سیما هم فرق چندانی ندارد حتی میتوان گفت شرایط به مراتب بدتر است. شهرستان ارومیه با داشتن بیش از ۴۰۰ هزار نفر جمعیت کُرد (آمار رسمی وجود ندارد و ممکن است این آمار کمتر یا به احتمال زیاد بیشتر از این عدد باشد) بزرگترین شهر کردنشین استان است اما بخش نحیف برنامههای کُردی صدا و سیما هنوز حق داشتن دفتری در این شهرستان را نیافته و مهاباد جور این جفا را به دوش میکشد.
شاید طنز به نظر برسد اما کُردهای کرمانج ارومیه برای تهیه یک برنامه که در صدا و سیمای استان باید تهیه و ارائه شود از ارومیه به مهاباد سفر میکنند و بعد از تهیه برنامه به ارومیه برمیگردند تا برنامه خود را از تلویزیون تماشا کنند! علت این تنگنظری و تحمیل هزینههای غیرضروری و زائد چیست؟ آیا غیر از این است که اینها صرفا تلاشی است تا تصویر جعلی استان و ارومیه ناپدید نشود؟ تصویری که اگر ناپدید شود تصور مقامات حکومت مرکزی نیز ناگزیر تغییر خواهد کرد.
در کنار همه این موارد باید اشاره کرد که سهم کُردها از صدا و سیمای استان در هفته، چیزی حول و حوش سه ساعت و حتی کمتر است و البته همین مقدار نیز باید در چارچوب تصویر فوق اجرا شود و جامعه کردی را جامعهای عشایری و در خوشبینانهترین حالت روستانشین معرفی کند و تمام هنر این برنامهها در روستاگردی و گفتن و شِنُفتَنِ چیستان و ضربالمثل و جوک خلاصه شود تا خدای ناکرده تصویری مخدوش نشود و تصوری تغییر نیابد. طنز تراژیک مسئله جایی است که بدانیم سبک زندگی عشایری بنا به دلایل متعددی، خصوصاً در ارومیه تقریباً ناپدید شده و براساس تعاریف علمی و جامعهشناختی از زندگی عشایری، کمتر از یک و حتی صفر درصد مردم کُرد را در ارومیه میتوان تحت این عنوان و سبک زندگی دستهبندی کرد. البته اصرار بر ترسیم تصویر و تصور عشایری از جامعه کُردی نه ناشی از اشتباه است و نه برخاسته از عدم شناخت. این اقدام، کاملا عامدانه و آگاهانه است تا جمعیت تقریبا دو میلیونی کردها در استان و تقریباً نیم میلیونیشان در ارومیه را با این برچسب از شراکت در مدیریت محروم کنند. عشایر را چه به ادعای وزارت و وکالت و شراکت و مدیریت؟!
موارد قابل ذکر بسیاری وجود دارد که به لیست معرفی این تبعیض اضافه شود لیکن برای این مجال کافی به نظر میرسد و به قول معروف، «عاقلان را اشارتی کافیست». آنچه در ادامه باید به آن پرداخت این است که پزشکیان و انتخابش چه فرصت و یا تهدیدی برای استان و ارومیه در بر دارد؟
او میداند که کد ملی چه کسانی صادره از ارومیه و استان نیست و نیز بهتر از همه میداند که چه کسانی و به چه علتی، کاسه داغتر از آش شدهاند. او بهتر از هر رئیسجمهوری میداند که آش و کاسه و اجاق، همهشان حال روز خوشی ندارند و این آش برای همه در حال پختن نیست.
بفرمایید آقای رئیسجمهور! این شما و این زادگاه شما که بهتر از هر کسی، بهتر از هر رئیسجمهور و وزیری، بهتر از هر نماینده و مدیری آن را میشناسید. هیچ تلاشی برای شناساندن دوباره ارومیه و مهاباد و بوکان و ماکو برای شما نیاز نیست. اینجا مشروعترین مکان برای اعمال «تبعیض مثبت» از سوی مشروعترین رئیسجمهور از منظر مردم آذربایجان است. مردم آذربایجان شاید بعد از شما به این زودیها رئیسجمهوری از خودشان را در کشور نداشته باشند آن هم کسی مثل شما که مردم آذربایجان در حُسننیت و تلاشهایی برای آذربایجان کرده، شک نمیکنند و کارنامهای پُر دارد و خودش جواب پس داده. بنابراین هیچ کس مثل شما نمیتواند این تصویر را اصلاح کند و باز مورد حمایت آذری و آذربایجان باشد. البته اندکی غوغاسالار را نباید جدی بگیرید چراکه آنها نگران از کف رفتن فرصتهای مدیریتی خود خواهند بود و دلشان نه برای شما میسوزد و نه از اختلاف و ناراحتی آذربایجان و کردستان و به طریق اولی نه ایران، کَکشان میگَزَد.
آقای پزشکیان! هیچ رئیسجمهوری به اندازه شما مشروعیت اعمال «تبعیض مثبت» در این استان و منطقه را ندارد. ارومیه را هیچ رئیسجمهوری به اندازه شما نمیشناسد و مهاباد را هیچ رئیسجمهوری به اندازه شما زندگی نکرده است.
هیچ کس مانند شما عمق فاجعه را نخواهد فهمید وقتی بداند سهم کُردها ۳۵ نفر از شش هزار حقوقبگیر شهرداری ارومیه است!
هیچ رئیسجمهوری درد مشارکت یک درصدی کردها در مدیریت کلان و میانی استان را به مقدار شما لمس نخواهد کرد!
هیچ یک از آذریهای همزبانتان هم از شما تُرکتر و از شما مطلعتر به این امور نیست. شما فرصتی برای بنا نهادن پایههای زیستی عادلانه و مسالمتآمیز، حداقل برای ارومیه و استان هستید. فرصت خود را از دست ندهید چون معلوم نیست طی یک قرن آینده ایران باز هم رئیسجمهوری آذری به خود خواهد دید یا نه. آنهم فرزندی از ارومیه که در گهواره مهاباد آرام گرفته و فرصت پیوند است نه بهانه گُسست.
هیچ رئیسجمهوری مانند شما در جریان نیست که ادعای مدعیان و شیفتگان قدرت در خصوص ترکیب جمعیتی و وقایع تاریخی استان و توجیهاتشان در راستای تداوم شرایط موجود، چقدر بر واقعیت انطباق دارد و چقدر از آن، ترشحات ذهنیات و نیات برخی است که نه حق میشناسند و نه از عَدالَت بویی بردهاند!
هیچ کس به سان شما توان درک همسایگانش را ندارد در زمانی که در بدبینانهترین حالت حداقل نصف جمعیت استان را دارند اما داشتن استانداری از آنها برای استانشان، فعلاً خوابی آغشته به صُوَرِ خیال شاعرانه است!
این تحول عظیم مدیریت و تسهیم قدرت در استان با نظر خاص شما شکل خواهد گرفت. بیش از ۱۵۰ پست مدیریت کلان در استان وجود دارد. برخی مناصب نیز از اهمیتی نمادین و گاهی کارکردی برخورداند که به صورت سرجمع میتوان گفت چیزی حدود ۳۰۰ الی ۵۰۰ جایگاه و منصب قابل اعتنا با روی کار آمدن دولت شما تغییر خواهد کرد.
شناخت شما کافی و گفتمان شما دلگرم کننده است. استان و ارومیه نیز چونان زمینی تشنه، تشنه اعمال «تبعیض مثبت» است. شما با قرار گرفتن در جایگاه ریاست جمهوری و به عنوان نفر دوم نظام، مشروعترین فرد در ساختار جمهوری اسلامی هستید که بتوانید همزبانان آذری خودتان را مجاب کنید اعمال «تبعیض مثبت» در حق کُردها و شریک کردنشان در مدیریت استان نه تنها امری طبیعی و لازم، بلکه ضرورتی اورژانسی است تا این بازی مبتذل جدال بر سر مناصب و فدا کردن ساختاریِ نصف جمعیت استان برای همشه دست از سر این استان بردارد و زمینهای برای بدخواهان باکونشین که گرای اسرائیل را خطکش اقدامات خود میکنند باقی نماند.
نگاههای بسیاری در حال نظاره شما و بررسی سیاستهای شما برای ویترینتان است. بسیاری از همزبانانتان در تلاشاند تا استاندارِ استان را به شما تحمیل کنند. رویهای که نظام طی دو دولت قبلی مبنی بر انتخاب استاندار با در نظر گرفتن ملاحظات خاص در پی گرفته است به مذاق برخی از سازندگان تصویر ساختگی خوش نیامده و انتخاب شما را فرصتی در جهت تجدیدنظر در این امر میبینند. حال این شما هستید که میتوانید به سمت آنها و در راستای تداوم شرایط تبعیضآمیز حتی بدتر کردن شرایط گام بردارید یا با جدیت گفتمان «حق و عَدالَت» خودتان را پیش ببرید و با اعمال «تبعیض مثبت»، سنگ بنایی جدی در جهت تغییر این شرایط تبعیضآمیز تدارک ببینید.
کُردها با داشتن حداقل نصف جمعیت استان در انتظار در اختیار گرفتن حداقل ۳۰ تا ۴۰ درصد از پستهای مدیریت کلان استان هستند. آنها منتظرند تا ببینند از معاونتهای استاندار، چند معاونت سهم کردهای اهل سنت خواهد بود. کردها خواهان آناند برای اولین بار فرماندار ارومیه و چند معاون وی از کردهای ارومیه انتخاب شوند.
آقای پزشکیان، مناصب و پستهای استانی شما آویزهها و زینتهای ویترین شما و گفتمانتان هستند. باشد که به انصاف و درایت و مطابق ادعاهایتان، بیاراییدشان.
نظر شما