کردپرس
به اذعان بسیاری از ناظران و شهروندان کردستانی، هم عراق هم اقلیم کردستان پس از رفتن مام جلال با خلأ شخصیتی مواجه شد که واجد وجهه کاریزمایی و قائدی باشد و بتواند در تنگناهای سیاسی و اداری، اجماعی نسبی میان طرفهای کردستانی و عراقی ایجاد کند.
جلال طالبانی زنگنه (1933- 2017) سال 1975 پس از انشعاب یافتن دفتر سیاسی از ملا مصطفی بارزانی، رهبری اتحادیۀ میهنی کردستان را برعهده گرفت تا امید تازه¬ای به صفوف مبارزان کرد بدمد. وی بعدها مکتبی بنا نهاد که اجماع سازی و تفاهم و گفتگو را در چارچوب وضع موجود و منافع مردم کرد، سرلوحۀ کار قرار داد.
میتوان با گریزی ادبی و نمادین، رفتن ابدی مام جلال و وضعیت اقلیم کردستان و عراق پس از وی را با بخشهایی از رمان "جای خالی سلوچ" اثر محمود دولت آبادی مقایسه کرد. "خدازمینی" که در دل "زمینج" (عراق) اداره سیاسی آن در شمال عراق بر پایه قانون اساسی این کشور پس از 2003 به طور رسمی به کردها اختصاص یافت و ثمره سالها مجاهدات و مبارزات مام جلال و همراهانش در اتحادیه میهنی و دیگر جریانهای کردستانی بود، پس از فقدان وی عرصه نزاع و سهم خواهی و عدم تفاهم وارثان درون و برون حزب و خانواده شده است. در مقیاس حزبی "مرگان" یادگار سلوچ (حزب اتحادیه میهنی کردستان که یادگار جلال طالبانی است) با رفتن مام جلال، با غربتی سیاسی مواجه شد و بسیاری از اعضای خانوادەاش را از دست داد.
پس از مام جلال، پسر بزرگ وی به عنوان وارث اصلی میراث گرانبهای پدر، هم دوش پسر عمویش ریاست مشترک حزب را عهدەدار شدند. اما برخی اختلافات، حرص و سهم خواهی و عدم التزام وارثان به مکتب فکری مام جلال، بخشی از سرمایۀ حزبی را به حاشیه راند. اگرچه تغییر مسیر نوشیروان مصطفی نسبت به راه یار دیرینش و تأسیس جنبش تغییر در زمان حیات مام جلال، ضربۀ بزرگی بر پیکر اتحادیۀ میهنی و جایگاه آن در میان مردم منطقۀ سبز وارد آورد اما پس از درگذشت رهبر اتحادیه، جدا شدن لاهور شیخ جنگی از این حزب و اختلافات بافل طالبانی فرزند ارشد مام جلال با پسرعمویش، تضعیف بیش از پیش این حزب را به دنبال داشت. همچنین عدم ابقای برخی از یاران دیرین مام جلال در مراکز تصمیم ساز حزب، سبب تشدید نگرانی در خصوص آیندۀ این یادگار مام جلال شده است. بافل طالبانی که بی¬شباهت به شخصیت عباس در رمان کلیدر نیست! همچنان که میراث گرانبهایی در اختیار دارد به همان اندازه نیز مسیری دشوار، پیش روی حزبی است که اکنون وی، عنوان رهبریش را یدک می-کشد. رهبری این حزب، مستلزم عبور از شتربانی و تساهل و کاهلی است. تقلیل جایگاه رهبر حزب در اظهارات و موضع¬گیری¬ها، مصداق همان شتربانی است. زمانی اگر مام جلال با اتکا به مصالح عمومی و منافع مردم کرد، دستاورد مبارزات کردها را با رقیب دیرین خود (حزب دمکرات کردستان) تقسیم می کرد، خود نقش مقسم را برعهده داشت و "کاک و مام" سفره قدرت را تقسیم می¬کردند. اما اکنون رهبر همان حزب در اظهارات، موضع گیری ها و دیدارهایش با شخصیت¬های ردۀ دوم و سوم رقیب سنتی خود دمخور شده و تا حد سخنگوی دولت نیز این جایگاه را تقلیل داده است.
اینجاست که جای خالی مام جلال و وارثان مکتب فکری وی در حزب اتحادیۀ میهنی کردستان همچون جای خالی سلوچ، احساس می¬شود. بازگرداندن اتحادیۀ میهنی به روزهای درخشان این حزب، اندکی دشوار به نظر می¬رسد اما به نظر می¬رسد، بازگرداندن لاهور شیخ جنگی پسرعموی رهبر این حزب، از یک سو چندان دشوار نیست و از دیگر سو، با توجه به ظرفیت مردمی، حزبی و کاریزماتیک رئیس مشترک سابق و التزام و ارادت همیشگی وی به عموی خود (مام جلال)، اتحادیۀ میهنی را به روزهای پرافتخار و اقتدارش نزدیک خواهد کرد و از حجم نگرانی¬ها دربارۀ آیندۀ سیاسی حزب خواهد کاست.
برشی از رمان جای خالی سلوچ:
«عباس که به شغل شتربانی مشغول است در یک روز مورد حمله ی شتری قرار میگیرد و برای فرار از مهلکه خود را به درون چاهی می اندازد . چاهی که در آن دو مار افعی نیز بودند و در اثر ترس از این دو مار و شتری که به او حمله کرده بود تمام موهایش سفید می شود ، به گونه ای که بعد از این اتفاق دیگر نتوانست کار شتربانی را ادامه بدهد و خانه نشین شد».
نظر شما