هراس ابدی سرپل ذهاب

زلزله که می آید، تُخم هراس ابدی در زمین زندگی می کارد، زمینی که تا دیروز پا را سفت بر آن می گذاشتیم و مهره های شطرنج زندگی را جورچین می کردیم، دیگر ستونگاه امنیت نیست، این روزها و هزاران سال دیگر، زمین زیر پای مردمان دیار سرپل ذهاب می لرزد و انگار همیشه زمین قاچ می شود و در دهان مکنده آن حیات فرو می غلتد.

کرد پرس- آبان الفبای زندگی را به آذر می آموخت که زمین لرزید، عقربه های ساعت نیز لرزید و ثانیه شمارهای بحران از حرکت ایستاد؛دقیق به وقت شب حوالی ساعت 21 و 48 دقیقه که کانون آن را ازگله گزارش کردند و قدرت ریشتر آن را 7.3؛ کودکان زیر آوار ماندند،مادران ضجه زدند وگونه ریش ریش کردند و پدران کمر زیر آوار شکستند..

بامداد آبان 96 سرپل زهاب شد قیامت! عکاسان درپی ثبت سوژه در قاب دوربین اسیر ترحم شدند و آن سوی دوربین گریستند، خبرنگاران خبرها نگاشتند بر صفحه تاریک قیر اندود تاریخ، خیزران شد زندگی و نفیر آن بر آسمان ایران نشست، تاجایی که تیتر رسانه ها شد، ایران گریست/ خون گریست.

از آن شب شوم، شب هراسی و سقف هراسی خواب را از چشم مردمان این دیار زخمی ربود و آنگونه که پیداست؛ خشونت ناشی ازخشم لرزیدن زمین،سامان اجتماعی را نابسامان و امنیت روانی را چنان بهم ریخته است که این چینی نازک تنهایی نه تنها تَرک؛ بلکه برای ابد شکسته است، دقیق چون شیشه اعتماد مردمان رودبار، منجیل و بم که صدای بم زندگی در موسیقی همنوا با بم شنیده شد ومرگ ارگ برمزار تاریخ ماندگار ماند.

پاییز دیگر برای سرپل ذهابی ها،فصل رنگین کمان رنگ ها وپدرسالار فصل ها نیست، بلکه فصل، سیاه هجران، جگرسوختگانی که مادر، پدر، فرزند، خواهر و یا برادر را از دست داده اند،سقف نامهربان، مسکن مهر که فروریخت.پنجره زندگی شکست،پنجره ای که تا دیروز کبوتر یاکریم بر رُف آن به دانه های گندم، مهربانی گودی کف دستان مادران نوک می زد..

پنجره شکست وچشم ها چشمه جوشان خون شدند؛ وقتی که تکه ای از شیشه پنجره حیات، فَرق سر کودک را شکافت و قلب مادر را از فراق دلبند، تکه تکه کرد.

سال گذشته زیر طاق گرا بر گردن گردنه پاطاق، منظومه منظوم شیرین و فرهاد را در قاب دوربین با همکار دیرین قصرشیرین که خاطره های تلخ گس خرمالویی ازجهان زیست مردمان زلزله زده دارد؛ باز روایت می کردیم،که ازچشم جوان رعنای قامت خمیده ارغوانی نشسته درکانکس نگهبان طاق بی طاق، دانه دانه یاقوت انار سُرخ غم می بارید، جوانی که ساعت ها به لنز دوربین اندک شادی ما لبخند ملیح می زد؛ از تراژدی ناتمام پرده برداشت و گفت... دل خوش سیری چند؟

این جوان که در زلزله، اعضای خانواده را از دست داده بود، از تنهایی چنان سخن می گفت؛ که هیچ رُمان نویسی این بار تحمل ناپذیر هستی را نتوان به صلیب کشید، او خود مسیحی بود مصلوب، که تنهایی پر هیاهو در آن دشنه می زد بر حیاتِ بی حیاط، و اطمینان نداشت به هیچ طاقی حتی طاق گرا و شاید هم سقف آسمان.

 آنگونه که رفیق خبرنگار قصر شیرین به تلخی فصل مرگ عشق شیرین و فرهاد، از سرزمین شیرین، برایم می گفت:آن روزها یعنی آبان 96 قیامت دیده است، قیامتی که قلم هیچ خبرنگاری از پس روایت برساختی آن بر نیامد و نمی آید.

همکار سرزمین لیمو های تُرش آوارگی جنگ گفت که دراین زلزله ۱۲هزار واحد مسکونی شهری و روستایی به صورت 100 درصد بر سر ساکنان آوار شد، وستون 15 هزار واحد مسکونی نیز آسیب دید.

 او گفت و من اشک ریختم بر گورستان غریبانی که 31 کودک را بی سرپرست کرد، آغوش مهربان 31 مادر را از فرزندان گرفت،47 پدر مُردند و 13 نفر نیز پدر و مادر را از دست دادند.

گزارش: شیروان یاری- منبع پیام ما 

کد خبر 2777608

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha