کردپرس- جلسه اول درس تلفیق نظریههای جامعهشناسی بود. دکتر"مصطفی مهرآئین"، از تفاوت "نظریههای جامعهشناسی" با "جامعهشناسی نظری" گفت و این که هر دانشجوی جامعهشناسی و جامعهشناسی، بایستی خرد، زبان و سبک زندگی جامعهشناسانه داشته باشد. او از جامعهشناسی به عنوان "عروس علوم انسانی" یاد کرد و گفت: جامعهشناسی اینک به یک "سامانه قدرت" تبدیل شده و دارای گفتمانها، کردارها و نهادهای خاص خود است.
بر همین اساس، هر فرد متخصص علم جامعهشناسی باید بتواند از طریق این علم به تفسیر، تحلیل و تبیین پدیدههای اجتماعی بپردازد.
بر اساس نوع عقل، گفتمان و سبک زندگی، انواع گوناگونی از جامعهشناسی پدید آمده است. به پیروی از تیپولوژی "مایکل بوراووی"، امروزه با چهار شکل از جامعهشناسی روبرو هستیم."جامعهشناسی حرفه ای"،که خوراک سایر شاخههای جامعهشناسی را فراهم میکند؛ "جامعهشناسی سیاستگذار"، که در سیاستگذاریهای اجتماعی مداخله مینماید؛ "جامعهشناسی انتقادی"، که به عنوان وجدان بیدار جامعهشناسی حرفهای عمل میکند و درنهایت "جامعهشناسی مردمدار"، که مبیّن منافع بشری است و دغدغهاش آمیختن با مردم است. هریک از این گونههای جامعهشناسی، سبکهای زندگی خاصی را میپرورانند. برخی جامعهشناس آکادمیک و پشت میزنشین پرورش میدهند، برخی در میدان تحقیق حضور مییابند و برخی نیز در عرصه سیاستگذاری فعالیت میکنند. چه بسان"تالکوت پارسونز"، پشت میزنشینی را برگزینند، چه مانند "رابرت پارک" در کوچهها و خیابانها به دنبال داده و اطلاعات بگردند و چه شبیه "آنتونی گیدنز" به دولتمردان انگلیسی مشاوره دهند، به عنوان صاحبنظر علم جامعهشناسی شناخته میشوند.
جامعهشناسی نه علمی انحصارگر است و نه در انحصار گونهای خاص قرار دارد. چتری برافراشته به وسعت تمامی گونههای آن. اگر "کارل مارکس" فرزند یک سرسپرده حکومت بود؛ "امیل دورکیم" در جنگ اول جهانی به عنوان رزمنده حضور یافت و فرزندش را نیز در جنگ از دست داد و "ماکس وبر" فرزند یک نماینده مجلس و خود به عنوان یکی از سیاستگذاران حزب آلمان دموکراتیک فعالیت میکرد، امروزه در این علم، به عنوان مثلث جامعهشناسان کلاسیک و پدران این علم به نیکی از آن ها و دستاوردهایشان یاد میشود.
زمانی "دونالد بلیک" در پی جامعهشناسی خالص میگشت و در پی آن بود تا جامعهشناسی را از عناصر ناخالص غیر جامعهشناسی پاک کند، و در زمانهای دگر، عدهای ناقوس مرگ جامعهشناسی را به صدا درآوردند، هیچکدام نتوانستهاند مورد پذیرش قرار گیرند. امروزه صاحبنظران و فعالان این علم، در تلاشند تا بیش از پیش، بالندگی و اثربخشی این علم را نشان دهند. اینک جامعهشناسی پیوند خود را با سایر رشتههای علمی برقرار کرده و از بند خلوص رهایی یافته است.جامعهشناس چه منطق ریاضی و پیمایشی را برای خود برگزیند؛چه قصه و روایت را انتخاب نماید؛ چه به تجربه زیسته از پدیدههای اجتماعی برای شناخت آنها روی آورد و چه ترکیبی از اینها را اختیار کند، به پیشبرد علم جامعهشناسی کمک نموده است. با هر سطح زبانی با مفاهیم، متغیرها، گزارهها،روایتها و تاریخ سخن بگوید تخصص او جامعهشناسی است. همین تنوع در خرد، زبان و سبک زندگی است که از مرگ او جلوگیری خواهند نمود.
انتظارات فزاینده از جامعهشناسی به عنوان علم حلال مشکلات جامعه، انتظار بیهودهای است.از جامعهشناس نباید انتظار برگزیدن نقش یک روضهخوان مجالس عزاداری را داشت.جامعهشناس نه فعال سیاسی است و نه پاسخگوی تمامی دردهای جامعه. اما در کنار تخصص جامعهشناسی، بایستی بکوشد با پرهیز از سیاستزدگی، مسئولانه رسالت خود را ایفا نماید. در تاریکیها به دنبال تاباندن نور باشد و روشنی بیافریند؛ در بزنگاههای تاریخی نقشآفرینی نماید؛ رخدادها و رویدادها را ببیند؛ در زمانه سختی، مردمانش را یاری نماید؛ در تاکسی، اتوبوس و مترو، همنشین افراد جامعه شود. اگر اینگونه شد، جامعهشناسی هرگز نخواهد مرد.
ماندن در دوگانه تخصص و تعهد؛ وفاداری به آن جمله مشهور "ویلفردو پارتو" که جامعهشناس تعهدی در برابر اجتماع خود ندارد، جامعه شناسی را از رسالت اکنون خود بویژه در جوامع بیسازمان دور خواهد کرد. جامعهشناس ضمن برخورداری از تخصص جامعهشناسانه، به گفته "امیل دورکیم" بایستی قادر باشد که حال جامعه را خوب کند و الا این علم، ارزش یک ساعت کار کردن را نخواهد داشت.
او باید زوایای پنهان پدیدههای اجتماعی را برای افراد آشکار سازد؛ به دنبال روایتی نو از پدیدههای اجتماعی بگردد؛ از بازگو کردن قصههای کهنه بپرهیزد و آن چه نادیدنی است، آن بیند، تا بتواند از مرگ جامعه و جامعهشناسی پیشگیری کند.
نظر شما