به گزارش کردپرس، اندیشکده امریکن اینترپرایز آمریکا، در مطلبی به بررسی عملکرد رهبران کرد پرداخته است. در این تحلیل اشاره شده که اگرچه کردها حق دارند استعمار را عامل عدم همبستگی و اتحاد و همچنین دست یابی به اهداف خود بدانند و از شخصیتهایی مانند وودرو ویلسون، هنری کیسینجر و باراک اوباما، به دلیل عدم حمایت ایالات متحده در برحه های حساس انتقاد کنند اما اینکه کردها نتوانستهاند به رویای به رسمیت شناختن خود دست یابند، در کنار تاثیرگذاری عوامل خارجی، به خود کردها نیز بستگی دارد. به عبارت سادهتر، عدم وجود رهبران بزرگی که بتوانند منافع طائفی را کنار بگذارند و به موقعیتها واکنش مناسب دهند، به زیان تحقق اهداف کردها بوده و احتمالا آسیب فاجعه باری به اهداف کردها وارد کرده است.
کردستان عراق در راس این تراژدی است. بسیاری از کردها ملا مصطفی بارزانی را به عنوان یک رهبر بزرگ میدانند؛ شاید او در زمان خود از چنین موقعیتی برخوردار بوده است. ملا مصطفی پس از اعدام پدر و پدربزرگش توسط مقامات عثمانی، رهبری جنبش کردی در عراق را به عهده گرفت و بذرهای شورش های بعدی کردها در این کشور را کاشت.
فرصت دیگری برای خیزش کردهای عراق در سال ۱۹۵۸ و پس از آنکه عبدالکریم قاسم حکومت سلطنتی عراق را سرنگون کرد، به دست آمد. ملا مصطفی بارزانی از مسکو به عراق بازگشت. اما مبارزات او از داخل جنبش آغاز شد زیرا سعی داشت رقبای احتمالی برای رهبری کردهای عراق را کنار بزند.
میراث اشتباهات ملا مصطفی، تفرقه ای است که امروز کردها با آن مواجهاند. ملا مصطفی، ابراهیم احمد، رئیس وقت حزب دموکرات کردستان عراق را کنار زد و خود رهبری را به عهده گرفت. پس از آنکه هنری کیسینجر، وزیر خارجه اسبق آمریکا، حمایت آمریکا از کردهای عراق را در سال ۱۹۷۵ قطع کرد، شورش کردها در عراق شکست خورد. جلال طالبانی، داماد ابراهیم احمد از حزب دموکرات جدا شده و اتحادیه میهنی کردستان را تشکیل داد.
رقابت بین بارزانیها و طالبانیها نسل به نسل ادامه یافت و به جنبش کردها آسیب زده است. تنها هشت سال پس از آنکه صدام حسین، رئیس جمهور سابق عراق علیه کردها در حلبچه سلاح شیمیایی استفاده کرد و همچنین صدها، شاید هزاران نفر از اعضای طائفه بارزانی را قتل عام کرد، مسعود بارزانی، پسر ملا مصطفی، علناً با صدام متحد شد تا قدرت جلال طالبانی را محدود کند.
پس از مرگ ملا مصطفی، پسر او مسعود رهبری را به عهده گرفت و حزب دموکرات کردستان عراق به یک ملک سیاسی خانوادگی تبدیل شد. مسعود علناً پسر بزرگش، مسرور را برای قدرت آماده کرد و او نیز پسرش، آرین بارزانی را برای تداوم راه آماده می کند. به همین ترتیب، بافل و قباد، پسران جلال طالبانی، پس از مرگ او رهبری حزب اتحادیه میهنی کردستان را به دست گرفتند و ایده اینکه این حزب چیزی فراتر از یک تجارت خانوادگی باشد، کنار گذاشته شد. اگرچه که کردها واقعاً رهبری ملا مصطفی بارزانی و جلال طالبانی را ستایش کرده اند اما نسل های بعدی این دو رهبر، هر روز بیشتر از منش آنها دورتر می شوند.
مشکل تنها میان خانوادههای طالبانی و بارزانی نبود بلکه درون خود این احزاب نیز این تفرقه شیوع پیدا کرده است. مسرور بارزانی با پسر عموی خود، نچیروان بارزانی خصومت دارد و همواره تلاش می کند تا او را تضعیف یا به حاشیه براند. بافل و قباد طالبانی نیز همین احساس را نسبت به پسر عموی خود، لاهور دارند. تلاش قباد برای گرفتن پست معاون رئیس اقلیم کردستان عراق و ائتلاف با نچیروان به عنوان رئیس اقلیم کردستان برای مقابله با مسرور، به دلیل اینکه بارزانیها قبلاً قدرت آرین را تثبیت کردهاند، اقدامی بسیار دیرهنگام و ناکافی است.
شواهد فراوانی وجود دارد که نشان میدهد که مقامات آمریکایی امیدی به کردهای عراق ندارند و سیاستمداران کردی اساساً بیشتر به کودکانی می مانند که دائم در حال جنگ با یکدیگر هستند. تنها شخصیتهای آمریکایی که از رهبران کنونی کرد تقدیر میکنند، افرادی هستند که تلاش دارند موقعیتهای سابق خود را در وزارت انرژی، شورای امنیت ملی یا ارتش ایالات متحده را به یک رابطه تجاری با حکومت منطقه کردستان تبدیل کنند. این مقامات سابق آمریکا با این اقدام خود شرمندگی برای خود می خرند و اعتبار خود را لکه دار می کنند.
مسرور، بافل و قباد این مسئله را درک میکنند. وقتی که آنها به واشنگتن میروند، دیگر در تلاش برای برقراری یک رابطه جدی با آمریکا نیستند بلکه تنها به دنبال یافتن فرصتهایی برای عکس انداختن با مقامات آمریکایی یا دریافت نامههایی از مقامات اجرایی یا مقننه آمریکاهستند اما این اقدامات فریبی بیش نیست. مقام آمریکایی اطلاع ندارند که رهبران کرد عراقی از عناوین آنها تنها برای نمایش علیه همدیگر استفاده می کنند. توجه مقامات آمریکایی به رهبران کرد برای آنها هزینه خواهد داشت زیرا کردهای عادی عموما از عملکرد رهبران خود راضی نیستند.
آیا دیگر مناطق کردنشین مانند ترکیه و سوریه نیز نتوانسته اند رهبرانی کارآمد پرورش دهند؟ جنگ داخلی سوریه فرصتی برای ظهور یک نسل از رهبران کرد در این کشور فراهم کرده است. مظلوم کوبانی یا مظلوم عبدی به تنهایی مسئول شکست دادن داعش در شمال و شمال شرق است. در حالی که نیروهای وابسته به بارزانی فرار کردند و ایزدیها و کردها را در معرض تجاوز، برده گی و سوءاستفادههای داعش قرار دادند، کردهای سوریه تحت فرماندهی مظلوم عبدی ایستادند و با تمام وجود علیه تمامی مشکلات جنگیدند. مظلوم کوبانی همچنین در زمینهای دیگر از برادران کرد عراقی خود پیشی گرفته است: هم مسعود بارزانی و هم جلال طالبانی در گذار از جنگ چریکی به ایجاد حکمرانی تندرست شکست خوردند. ویژگیهایی که آنها را به پشمرگههای بزرگ تبدیل کرده بود، لزوماً آنها را به مدیرانی بزرگ تبدیل نکرد. اما اداره خودگردان کردی شمال و شرق سوریه توانسته است هم وظایف نظامی و سیاسی را تفکیک کند و هم انعطافپذیری لازم برای پیادهسازی یک فلسفه گسترده، بدون گرفتار شدن در تئوریهای گذشته را نمایش دهد.
چه ترکها دوست داشته باشند یا نه، بیشتر جمعیت کردها در ترکیه زندگی میکنند. آنها عبدالله اوجالان را رهبر بیچون و چرای خود می دانند. ممکن است رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، علیه کردها تهدیدهایی از نوع انتقامهای قومی، به دلیل وفاداری به اوجالان مطرح کند اما اقدامات خود او تایید میکند که اوجالان یک رهبر است زیرا هر زمان که اردوغان ابتکار صلحی را آغاز می کند، او به دنبال تایید اوجالان است. با توجه به این که یک ربع قرن حبس اوجالان نتوانسته است از اهمیت او بکاهد، شاید بتوان گفت که به همین دلیل است که هیچکس نمیتواند اوجالان را نادیده بگیرد.
این بدان معنا نیست که تمام ستایشهایی که از اوجالان میشود، لایق اوست. خشونتی که رهبر پ.ک.ک در سالهای اولیه شورش این گروه را به آن تشویق کرد، اغلب از حد فراتر رفت. اوجالان نیز مانند ملا مصطفی بارزانی، رقابتهای درون کردی را پیش برد تا خود را به عنوان فردی ضروری و غیرقابل جایگزین معرفی کند. نوشتههای اوجالان نیز مشابه نوشتههای ادوارد سعید است زیرا بسیاری بیشتر از آنکه واقعا نوشتههای او را خوانده باشند، وانمود میکنند که آنها را مطالعه کرده و زمانی که به عمق این افکار پی می برند، متوجه میشوند که تئوریهای او نیز ایرادات زیادی دارد.
اما اهمیتی ندارد. انسان همواره تغییر میکند و اوجالان هم مستثنی نیست. جنبش تحت رهبری او که به عنوان یک حرکت مارکسیستی اگر نه مائویستی شروع شد، اکنون جایگاه مستحکمی یافته است که رویکردی سرمایهداری با چاشنی ترقی خواهی اروپایی دارد. پذیرش حقوق زنان، اهمیت دادن به محیط زیست و تلاشهایش برای ایجاد موقعیت دموکراتیک نه تنها برای کردها بلکه برای دیگران در منطقه نیز حرکتی پیشگامانه بوده است. او از تروریسم و جداییطلبی که ترکها را به شدت دچار دو قطبی کرده بود، فاصله گرفته است. امروز، به جای تلاش برای ایجاد یک دولت مستقل، او پیشنهاد ایجاد کنفدراسیون را میدهد که یک راهحل خلاقانه است.
به طور خلاصه، اوجالان اکنون بیشتر شبیه به نلسون ماندلا شده است؛ یک تروریست متعصب در جوانی که با گذر زمان از نظر سیاسی رشد کرده و از نظر فلسفی نیز بالغ شده است. همانطور که کمال چومانی، نویسنده و متفکر کردی اشاره کرده است، اگر وزارت امور خارجه آمریکا میتواند به راحتی احمد الشرع (ابو محمد الجولانی)، رهبر هیئت تحریر الشام را که زمانی از القاعده حمایت میکرد، بپذیرد، چرا باید از کسی که دموکراسی را ترویج کرده، روی برگرداند؟
اینکه اوجالان توانایی این تحول را خواهد داشت یا نه هنوز روشن نیست. بیان حرفهای منطقی از داخل زندان کافی نیست بلکه آزمون واقعی او زمانی خواهد بود که آزاد شود و توان عملی کردن تغییر تفکر خود را داشته باشد. با این حال، اوجالان پیروانی فراتر از مرزهای خود دارد. او همچنین دشمنانی واقعی دارد؛ از اردوغان تروریستپرور و نژادپرست گرفته که از ایده خودگردانی کردها متنفر است تا رهبران طائفی و فاسد کرد عراقی.
منبع: اندیشکده امریکن اینترپرایز با تلخیص
نظر شما