چطور شد که شعر گفتن را شروع کردید؟
من از همان بچگی، طبع شاعرانه داشتم و خانوادهی مادریام به داشتن طبع شعری مشهور هستند. من هم از همان بچگی حس میکردم که میتوانم شعر بگویم. گاهی هم شعرهای کودکانهای به زبان کُردی میگفتم و همانزمان هم بین آشنایان مشهور شده بودم به اینکه طبع شاعری دارم. شعر گفتنم بهصورت جدی، از زمانی شروع شد که در تربیتمعلم کرمانشاه قبول شدم. آنجا فضای ادبی و علمی مناسبی داشت، اما از مقدمات شاعری چیزی نمیدانستم و بهقولمعروف بهطورکلی پیاده بودم. سال 1361 بود؛ یک روز، برگ کاغذی روی زمین دیدم؛ برش داشتم؛ دیدم رویش نوشته: «نسیمی کز بن آن کاکل آیو / مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو.» و زیرش نوشته بود: «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل.» با خودم گفتم همهچیز زیر سر همین مفاعیلن است و این کلیدواژهی طلسم شاعری است. کسی نبود راهنماییام کند و بگوید این مفاعیلن از کجا آمده. مثل الآن نبود که امکانات و اساتید زیادی در دسترس باشد. خودم دو سه هفته سر به سرش گذاشتم و هجاها را بالا و پایین کردم تا اینکه نهایتاً به کشف بزرگم نائل آمدم و فهمیدم اوضاع از چه قرار است. به همین شکل و به همین سادگی عروض را با تمام جزئیات و بحورش یاد گرفتم و مطالعات را در زمینههای دیگر بسط دادم و چون کسی از شاعران معاصر را نمیشناختم تمرکزم روی متون کلاسیک و مخصوصاً سبک خراسانی بود و بهویژه به منوچهری دامغانی علاقهی ویژهای داشتم و بارها دیوانش را خواندم و شعرهایی در قالب قصیده و سبک خراسانی گفتم. این طبعآزمایی در سبک خراسانی بعدها روی استواری کلامم در شعر تأثیر مثبت گذاشت.
شعر فارسی میگفتید؟
بله. آن زمان بهصورت جدی شعر کردی نمیگفتم. بعد از به پایان رساندن تربیتمعلم و اشتغال به کار معلمی در روستاهای اطراف ایلام، وقت و انرژی بیشتری روی شعر گذاشتم تا اینکه انجمن شعر و ادب ادارهی فرهنگ و ارشاد اسلامی ایلام، کلاسی آموزشی در باب شعر، زیر نظر آقای عبدالجبار کاکایی برگزار کرده بود. من با اشتیاق در این کلاس ثبتنام و شرکت کردم و حضور در این کلاس باعث شد دریچهی تازهای به روی من گشوده شود. جناب کاکایی از شعر معاصر برایمان میگفت و مخصوصاً از شاعران انقلاب مثل قیصر امینپور و حسن حسینی و دیگران؛ و نیز اینکه زبان شعری باید جدید باشد و دنبال تازهها باید بود. باری، بهرهی زیادی از این کلاس گرفتم و راهم را بهسوی شعر و ادبیات معاصر و زبان و ذهن نو ادامه دادم. من و عبدالجبار، در دبیرستان امیرکبیر ایلام درس میخواندیم، ایشان یک کلاس بالاتر از ما بود و آن زمان اهل شعر و شاعری نبود. بعد از رفتن به تهران و حضور در حلقهی شاعران انقلاب شکوفا شد و به شاعری شهره و موصوف گشت. از کسانی که در آن کلاس شرکت کرده بود، حبیبالله بخشوده، دوست عزیز و شاعر شهیر ایلام را به یاد دارم و مابقی را نه، چون هیچکدام لب به شاعری نگشودند.
دربارهی انجمنها و محافل شعری ایلام، در آن زمان بگویید و اینکه چه کسانی عهدهدار انجمنها بودند.
ادارهی ارشاد ایلام انجمنی داشت که متولیانش بعضی از دبیران ادبیات آموزشوپرورش و کهنسالانی بودند که ذوق شعری داشتند اما بهرهی چندان در شاعری و دانشهای مربوط به آن نداشتند. با حضور جوانانی که عمدتاً از عبدالجبار کاکایی تأثیر پذیرفته بودند، آن بزرگواران، انجمنها را به جوانان و نوآمدگان سپردند و بعضی متولیان این اداره در آن زمان، در مقابل این تحولات مقاومت میکردند و یکی دو بار هم انجمن شعر را تعطیل کردند و ما هم گاهی در مکانهای فرهنگی دیگری تشکیل جلسه میدادیم و یکبار به مدت چند ماه، عصرهای پنجشنبه در پارک سراب ایلام حلقهوار مینشستیم و جلسات شعر و نقد برگزار میکردیم و از نگاه رهگذران و حاضران در پارک، باکی نداشتیم. بهروز سپیدنامه مدیر این جلسات بود و نهایتاً برای همیشه با ادارهی فرهنگ و ارشاد اسلامی صلح کردیم و جلساتمان را در آنجا برگزار میکردیم. در این احوال، غیر از عبدالجبار که شاعری شناخته شده بود و شعرش در مجلات و مطبوعات چاپ میشد، سیروس اسدی، شاعر همشهریمان، شعرش در مطبوعات ایران چاپ میشد. سیروس، شاعری خودساخته بود که جداگانه راهی به سوی شعر و محافل شاعری گشوده بود.
شما مدت زیادی شعر فارسی گفتید و خیلی هم مشهور بودید و در شعر فارسی دستی بر آتش داشتید. چه شد که آمدید سراغ زبان کردی؟
همهی ما تقریباً با شعر فارسی شروع کردیم و رشد ناگهانی و خیرهکنندهای هم در این زمینه، شعر ایلام داشت؛ بهگونهای که در طول چند سال، شاعران ایلام در محافل ادبی حضور فعال داشتند و شعر ایلام بهعنوان پدیدهای نوظهور توجهات بسیاری را به خود جلب کرد و چهرههای امیدوارکنندهای همچون بهروز یاسمی، حبیبالله بخشوده، بهروز سپیدنامه، حمید یعقوبیان، نعمتالله داودیان و خانم آفاق شوهانی و ... پدید آمدند و من هم البته در کنار این دوستان، حضور فعال و جدی داشتم. مجلات مختلف و ستونهای ادبی، خالی از شعر ایلام نبود. برای شرکت در کنگرهها و جشنوارههای شعری از ما دعوت میشد و جایگاه مناسبی در این میان داشتیم. بعدازاین دوستان که سابقون شعر ایلام بودند جوانانی در کنار ما به انجمنها میآمدند که از میان آنها شاعران نامداری برخاست از جمله: جلیل صفربیگی، محمدرضا رستمپور، مهدی چناری و خیلیهای دیگر که بعضاً شعر را به صورت جدی ادامه ندادند وگرنه استعداد لازم را در شاعری داشتند؛ اما در باب اینکه بعد از مدتی که شعر فارسی گفتم و شعرهای موفقی هم سرودم و شعرهایم در مجلات ادبی معتبر آن زمان مثل ادبستان و کیهان فرهنگی و ... چاپ میشد، چرا ناگهان دست از شاعری کشیدم و کسی از من نام و نشانی نیافت، بهواقع باید اعتراف کنم که خودم هم دلیلش را بهدرستی نمیدانم. مدت مدیدی شعر نگفتم و اگر گفتم بهصورت جدی نگفتم و این مدت ده پانزدهسالی طول کشید. در این مدت، توجهم را به بعضی کارهای پژوهشی و تحقیقی معطوف کردم که حاصل آن «تصحیح و تدوین دیوان غلامرضا خان ارکوازی» و چاپ دیوان آرام و مشارکت در تألیف کتاب «میرکان» و نیز برگزاری کنگرهی بزرگ و موفق بزرگداشت غلامرضاخان ارکوازی و حضور فعال در آموزش شعر و ادب به نونهالان و تدریس در دبیرستانها و مراکز آموزش عالی گذشت و پیداست سمت و سوی غالب فعالیتهایم به زبان و ادبیات کردی معطوف شده بود و البته این زمینه را از پیش داشتم. گویی رسالتی از عهد کودکی بر دوش میکشیدم که میبایست از زبان و ادب کردی ایلام حمایت کنم و هرچه از دستم برمیآید مبذول دارم. در ایام تربیتمعلم، روی رسمالخط کردی کار کرده بودم و بعدها طرحی پژوهشی در این باب به ادارهی فرهنگ و ارشاد اسلامی دادم. در انجمنهای شعری از شاعران کردیگوی حمایت، و خودم هم تفننی کارهایی در این زمینه میکردم که دو سه تا از این کارها همان زمان خیلی معروف شد و از روی آن تصنیف ساختند و بعضی از شعرهای من، سرود مدارس شده بود؛ شعرهایی مثل:
گول ده نوو هاتهو وه باخان باخهوان خهفتن بهسه...
خوهر ئهلات و لیسک زهرین دارشان...
سهرم خوارده سهنگ و ئاخر ده وینهی مهوج دانیشتم...
ئهی ولات سهرفهرازم خاک پاکت گهوههره...
و شعری که در دفاع از رزمندگان در جبههها گفته بودم و من فراموشش کردهام اما همچنان در حافظهی آقای لطیف صادقی هست و در جاهای مختلف آن را میخواند.
در آن زمان کسانی در انجمنها بودند که به شعر کردی توجه خاص داشتند؛ یادم میآید که آقای مصطفی بیگی شعری به کردی در قالب نیمایی سروده بود و یا بزرگانی چون مرحوم عباسی آرام هم در کنار شعر فارسی، به شعر کردی هم توجه داشتند. من در آن ایام میکوشیدم کسانی را که استعداد خاص در کردیگویی داشتند به این راه تشویق کنم و بعضاً این تشویقات نتایج درخشانی هم داشت. عباسی آرام، آن زمان شاعری بود که میانسالیاش را به پیری گره زده بود و در انجمنها حضور همیشگی داشت و بسیار شوخ و طناز و نکتهپرداز بود و طبعش بیشتر به طنازی و گاه هجاگویی مایل بود و مخصوصاً شعرهای کردی طربناکی در این خصوص گفته بود و گاه به خاطر این شعرها از جانب کسانی تشویق و ترغیب میشد. یک روز به ایشان گفتم که جناب عباسی از من میشنوی شعر فارسی نگو و بپرداز به شعر کردی، آنهم از نوع جدیاش، نه از این نوع که بیشتر به هجو و هزل میزند. ایشان ابتدا از این حرف من ناراحت شد و با پرخاش گفت: خب شعر دربارهی چه بگویم؟ گفتم دربارهی طبیعت و خاطراتی که با طبیعت ایلام داشتهای و هرچه که دوست داری و به آن احساس خوب داری. دیگر حرفی نزد اما هنگام تصحیح دیوان عباسی آرام از روی دستنوشتههایشان متوجه شدم، از این حرف من، ناراحت شده و شعر هجوگونهای در این باب به شکایت از من گفته بود! با این اوصاف نصیحت تلخ من را در گوش گرفت و شروع کرد به سرودن آنچه به آن توصیه کرده بودم و بعد از حدود یک سال شاهکارهایش را خلق کرد و همان شعرها باعث شهرت و اعتبار بسیاری برای عباسی آرام شد.
در این فرصت که بحث از شعر کردی و مفاخر آن به میان آمد، لطفاً از نحوهی علاقهمند و آشناییتان با غلامرضا خان ارکوازی بگویید.
اولین آشنایی من با شعر ارکوازی، زمانی بود که یکی از اقوام کهنسال ما ابیاتی از شعرش را برایمان میخواند و من مسحور سبک و شیوهِی بیانی این شاعر شدم و توجهم به این شاعر جلب شده بود و هر جا سخنی و اشارهای به او بود، سعی میکردم اطلاعات بیشتری به دست بیاورم. استاد محمدعلی سلطانی در سال 1362 دیوان ارکوازی را در ضمن اشعار دیگری از دیگر مناجاتنامهسرایان کردیگو چاپ کرده بود. من بهمحض اطلاع، کتاب را تهیه کردم و بارها کتاب را خواندم. قبل از سال 1373 در سفری که به زادگاه ارکوازی داشتیم، با بخشهایی از شعر باوهیال آشنا شدم که شدیداً تحت تأثیر این شعر قرار گرفتم و میکوشیدم بخشهای دیگر این شعر را به دست بیاورم و از همان زمان به تصحیح و تدوین دیوان غلامرضا خان ارکوازی میاندیشیدم و در باب زندگی و شعرش اطلاعات جدیدی جمعآوری میکردم و هرجا نشان از نسخهای از او بود، بدان سمت میشتافتم که حاصل آن جمعآوری نسخههای متعدد از اشعار او بود. در مهر 1373 کنگرهی بزرگداشت غلامرضاخان ارکوازی را با محوریت ادارهی فرهنگ و ارشاد اسلامی و همکاری و مشارکت نهادها و اشخاص متعدد برگزار کردیم که من دبیر کنگره بوده و رنجهای بسیاری برای برگزاری آن بر خود هموار کرده بودم. این کنگره، به عبارتی، رویدادی بزرگی برای ایلام بود و شاید بتوان آن را مبدأ تاریخ تجدید حیات ادبی شعر کردی ایلام به حساب آورد و بعدازآن، زبان و ادب کردی در مدار توجه قرار گرفت. نهایتاً، دیوان ارکوازی را در سال 1379 چاپ کردم و بعدها ویراستهای جدیدی از آن تهیه و ارائه کردم.
چه زمانی بهصورت جدی به شعر کردی روی آوردید و اینکه چرا دیگر آن توجه سابق را به شعر فارسی نداشتید؟
پیشتر عرض کردم که فترتی ده پانزده ساله در سرودن شعر فارسی پیش آمد که البته در این میانه همچنان غزلهایی به فارسی میگفتم که اتفاقاً غزلهای خیلی خوبی در مقایسه با دیگر شعرهای فارسیام هستند. بعدازاین فترت، دیگر نمیتوانستم به شعر فارسی به شکل سابقش برگردم، چرا که در این میانه، شعر معاصر فارسی گامهای بلندی برداشته بود و شاعران بزرگی پای در این عرصه گذاشته بودند و احساس کردم که نمیتوانم در شعر فارسی توفیقی بیشتر از آنچه پیشتر گفته بودم، داشته باشم و لذا به صورت ویژه به شعر کردی روی آوردم مضافاً اینکه حس درونی من هم بیشتر به این سمت متمایل بود تا با سرودن شعر کردی، علقهی مردم را با زبان مادریمان مستحکمتر کنم. از آن زمان تا اکنون، گهگاه شعر فارسی میگویم و همچنان به شعر و زبان فارسی علاقهمندم و آثار شعری و ادبی به این زبان را میخوانم و در مدنظر دارم؛ اما در باب اینکه چرا خیلی جدی به شعر کردی ورود کردم، باید گفت علاوه بر تمایل و اشتیاق قلبی، نوعی نگرانی و احساس خطر برای فراموشی و استحاله و زوال زبان مادریام، یعنی کردی ایلامی، احساس میکردم و میدیدم که عدهای به سهو و عمد، قصد در انکار این هویت دارند. آن زمان در این راه، پرشور بودم و هرچه از دستم برمیآمد در این راه انجام میدادم که خوشبختانه این تلاش، در کنار مجموعه تلاشهایی که دیگر عزیزان دوستدار زبان و ادب کردی انجام دادند، به بار نشست و حاصلش اعتمادبهنفس عمومی جامعهی ایلام در حفظ هویت کردی خود و طبعاً توجه نهادهای فرهنگی و آموزشی مختلف به این مقوله و قبول این هویت از سوی همگان بود.
به نظرتان شعر کردی ایلام نسبت به بقیهی مناطق کردنشین چه جایگاهی دارد؛ آیا شعر کردی ایلام میتواند بهصورت عام تبدیل به یک صدا شود؟
چنانکه در پاسخ به پرسش پیشین، تلویحاً گفتم، بعضیها زبان و شعر کردی را اوایل جدی نمیگرفتند و خیلیها روی کرد بودن یا نبودن ما علامت سؤال میگذاشتند. من و دوستان دیگر با پایمردی و کوشش فرهنگی معتدل و ارائهی نمونههای فاخری از شعر کردی، جامعه و مسئولان را مجاب کردیم که این زبان میتواند در حوزههای زبانی و ادبی حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشد. شاعران ایلام کوشیدند در کنار سرایش شعر فارسی و خلق آثار بسیار خوب، به شعر کردی هم توجه خاص داشته باشند. حبیبالله بخشوده، حمید یعقوبیان و من از قدیمترهای شعر ایلام، بهصورت خاصتری به این مقوله توجه داشتیم و نسل جوانتر و پرشوری که در امتداد ما در شعر ایلام حضور داشتند، با اشتیاق افزونتر به این امر پرداختند؛ چنانکه بعضی از این شاعران گرچه در شعر فارسی تجربیات خوبی داشتند یا میتوانستند داشته باشند، بهصورت خاص به شعر کردی روی آوردند که از آن جمله میتوان به فرهاد شاهمرادیان اشاره کرد و شاهد این توجه و توفیق شاعران و جامعه به شعر کردی، استقبال از مجموعهی «نوون دووس» اوست. در بین خانمها سمیه مهری شاعر دیگری است که خاصه، کردیگوی است و توفیقات بسیاری در شعر کردی داشته است و طرفهتر آنکه نسل جوانتر از این نسلی که به آن اشاره کردم تقریباً بهصورت کامل و حرفهای، کردیگوی هستند که امید ظاهری و روحالله بانقلانی و مهدی آرمانی و خیلی دیگر از جوانان انجمن هانا از این دسته هستند. نورمراد رضایی هم اخیراً خوش درخشیده و شعرهای بسیار خوبی بهصورت مستمر میسراید. کانون کردی هانا، سال 1387 راهاندازی شد و تا امروز همچنان فعال است و نقش قابلتوجهی در رشد شعر کردی داشته است و همهی شاعران ایلام در این رشد و توفیق در برهههای زمانی مختلف نقش داشتهاند. شعر کردی در جنوب استان هم تپنده و روبهرشد است و شاعران چون کیومرث مرادی، قدرت ملکی، محمد پیرانی، فرزانه صحرایی و خیلیهای دیگر چراغداران این راه هستند. در دیگر مناطق استان هم شعر کردی در جریان است و مخصوصاً شهرستان ایوان یکی از قطبهای شعر کردی است و علیمحمد محمدی در این راه بسیار کوشا بوده است. محمد نصاری هم پدیدهی دیگری است که گرچه اهل ایوان است اما عمدتاً فعالیتهایش را در ایلام متمرکز کرده و از نوگویان و نوآوران شعر کردی است. حسین شکربیگی هم که بیشتر به فارسیگویی شهره است اشعار بسیار خوبی به کردی گفته است و یک مجموعه از شعرهای کردیاش را هم چاپ کرده است و از بزرگان شعر کردی به حساب میآید.
به گواهی شعرهای بسیاری که در انجمنها میشنوم و یا در رسانهها میخوانم شاعران کردیگوی استان آنچنان بسیار و بزرگند که در حافظهی سنزدهی من نمیگنجد و پیشاپیش از محضرشان امید بخشایش دارم.
استقبال جامعهی ایلام از شعر کردی ایلام چگونه بوده است؟
ارائهی شعرهای خوب و باکیفیت کردی و استقبال خوب جامعهی ایلام از این شعرها، منجر به ارتباطی دوسویه شده است؛ از یکسو علاقهمندان به شعر و آحاد مردم شعرهای خوب میخوانند و میشنوند و سطح دریافتشان از آثار شعری بالا میرود و بیشتر به شعر و شاعران گرایش پیدا میکنند و کتابهای شعر کردی را میخرند و میخوانند و فایلهای صوتی شاعران را بهدقت و اشتیاق گوش میدهند و از برمیکنند و بعضاً در محاورات خود به کار میبندد، و از سویی دیگر، این اشتیاق و علاقهمندی و پذیرفته شدن از سوی مردم، باعث ایجاد انگیزهی افزونتر شاعران برای سرودن شعرهای بیشتر و بهتر کردی شده است. نمونه را، شعر کردی خودم موسوم به «دنیا تهمهو دنیا تووز» را مثال میزنم که بهمحض اینکه فایل صوتی این شعر را به دوستی دادم، و البته از ایشان خواستم که بههیچوجه فایل را منتشر نکند! در کل استان دستبهدست شد و از طریق گوشیهای موبایل به معرض همگان رسید و آن همه استقبال از آن شعر، خیلی تکاندهنده و ناگهانی و غیرقابل انتظار بود و امروزه این شعر بخشی از ذخیرهی زبانی و فرهنگی مردم ایلام و حتی بعضی مناطق پیرامونی است. این را منباب نمونه آوردم و میتوانم دهها مثال دیگر از شاعران استان را بیاورم که چنین نقش و نفوذی داشتهاند.
امروزه کسی نیست که شعر کردی ایلام را جدی نگیرد و بدان بیتوجه باشد، شاید زمانی چنین بوده باشد اما امروزه نیست. مراکز دانشگاهی که معمولاً چند دهه از جریانهای ادبی عقب هستند که البته نباید چنین باشد، امروز به جریان شعر کردی ایلام، توجه نشان داده و پایاننامهها و رسالههای دانشگاهی متعددی در خصوص شعر کردی ایلام کار کردهاند و استادان این مراکز دانشگاهی هم ناگزیر از توجه خاص به این مقوله شدهاند.
نهادهای فرهنگی اما بهفراخور دریافت و تعهدشان به شعر و جریان ادبی کردی توجه نشان دادهاند. حوزهی هنری ایلام که کمتر از او انتظار میرود مشتاق به این بحث باشد، سخت از شعر کردی ایلام حمایت میکند و به ریاست آقای محمدعلی قاسمی که خود از شاعران و نویسندگان نامآشنای استان است، آثار کردی را زیر پر و بال حمایت مادی و معنوی خود گرفته است. ادارهی فرهنگ و ارشاد ایلام هم بسته به اینکه چه کسی در رأس آن قرار میگیرد با این جریان تعامل دارد اما در کل، این اداره حامی و مشوق شعر و ادب در استان بوده است و نمیتوان خدمات فراوان آن را نادیده گرفت. صداوسیمای ایلام هم بنا به درخواست و اشتیاقی که مخاطبانش دارند در بسیاری موارد با شعر کردی همراه است و خاصه، مجریان و تهیهکنندگان آگاه آن، نقشی انکارناپذیر در این خصوص داشتهاند. با این اوصاف، هستند نهادهایی که رسالتی برای خود در این خصوص قائل نیستند که از آن جمله میتوان به نهاد آموزشوپرورش در ایلام اشاره داشت.
جریان شعر کردی در ایلام ویژگیهایی دارد که آشنایی با این ویژگیهای خالی از لطف نخواهد بود. این جریان، جریانی معتدل، پاکیزه، هویتخواهانه و درعینحال همگرایانه و ملی است و شاید بتوان غلامرضاخان ارکوازی را نماد مناسبی از این جریان دانست. آن پیر جانآگاه که در اوایل قرن سیزدهم هجری قمری میزیسته عناصر: زبان کردی، ستمستیزی، تعصب و غیرتورزی به سرزمینی که امروز ایلامش مینامیم و معنویتخواهی را در شعر و زندگیاش جمع آورده است. این جریان، نیز به هویت کردی ایلام و حفظ زبان و فرهنگ آن و نیز پایبندی به شیوهی نگارش کردی اهمیت میدهد و در عین حال حامی و دوستدار مام وطن است و این نکته، راز موفقیت و همراهی همگان با آن شده است.
موقعی به شعر کردی جنوبی اشاره میکنیم، دقیقاً به چه چیزهایی اشاره داریم؟
کردی جنوبی مفهومی عام است و گسترهی وسیعی دارد و گویشها و لهجات زیادی را زیر پوشش میگیرد. اگر مهمترین خصیصهی این زبان را خاصیت غیرارگاتیو بودن افعال آن در نظر بگیریم، کردی رایج در ایلام، کرمانشاه، بیجار در استان کردستان، کردهای فیلی عراق و کردهای پراکندهای دیگری را که بهصورت جزیرهای در ایران زندگی میکنند، شامل میشود. در مورد کردی لکی، اختلافاتی هست، بعضی آن را در ذیل کردی جنوبی میآوردند و عدهای بنا به خاصیت بعضاً ارگاتیو بودن افعال آن، جزو شاخههای میانی زبان کردی و نزدیک به کردی هورامی دانستهاند. با این اوصاف، از حیث واژگانی، کردی لکی کاملاً منطبق برکردی جنوبی و بهویژه کردی ایلامی است.
کردی ایلامی، کردی کرمانشاهی، کردی گروسی و کردی لکی مهمترین بخشهای کردی جنوبی هستند و هریک از این شاخهها خود میتواند به شاخههای فرعی متعددی تقسیم شود؛ مثلاً وقتی از کردی ایلامی صحبت میکنیم منظورمان کردی رایج در شهر ایلام، کردی ملکشاهی، بدرهای، خزلی، پهلهای، فیلی و ... است و وقتی به کردی کرمانشاهی اشاره میکنیم، میتواند به کردی کلهری، زنگنهای، گورانی و کلیایی و ... اشاره داشته باشد وقسعلیهذا که طرح این بحث خالی از مجادلات و مخالفتها نیست و به همین مختصر در این باب بسنده میکنم.
میتوان شعر ایلام را جداگانه بررسی کرد و نیز میتوان آن را در چارچوب مجموعهای بزرگتر دید که در این صورت ناگزیر از اشاره به بعضی کوششهای به کار گرفته در این راستا هستیم. نزدیکترین حوزه از نظر زبانی به کردی ایلام، کردی کرمانشاهی است. اگر کردهای ایلام و کرمانشاه و کردهای فیلی عراق و کردهای بیجار و بقیهی مناطقِ کردی جنوبی را در نظر بگیریم، به گواه شعرها و آثار چاپ شده، شعر در ایلام و کرمانشاه پررنگتر است؛ مضافاً اینکه اعتراف میکنم اطلاعاتمان از کوششهای شعری در مناطقی غیر از ایلام و کرمانشاه زیاد نیست.
در کرمانشاه، قبل از انقلاب کوششهای ارزشمندی صورت گرفته بود. شعر کردی جدید را پرتو کرمانشاهی با 12 غزل و 24 دوبیتی کردیاش در مجموعه کوچیباغیها کلید زد که خیلی شعرهای خوبی بودند. نمونههای دیگری از شعر کردی به سبک عراقی وجود دارد که قبل از انقلاب در کرمانشاه سروده و بعضاً چاپ شدهاند. بعد از انقلاب، سردمدار و جریانساز شعر کرمانشاه شاعران کلهرزبانی چون رضا میزبانی، جلیل آهنگرنژاد، علی الفتی و ... بودند که از شهرستانهای استان کرمانشاه به کرمانشاه رفتند و منشأ تحول شدند، حالآنکه پیشتر شاخهی زنگنهی کردی کرمانشاهی این نقش را برعهده داشت. شاخهی کلهری نزدیکترین شاخه به کردی ایلام است. بخشهایی از ایلام هم مثل ایوان، کلاً و بعضاً کلهر هستند. با سایهافکنی این طیف از شعر و شاعران در کرمانشاه، ارتباط و نزدیکی بیشتری بین کردی ایلام و کرمانشاه شکل گرفت و شاعران کردیگوی این دو استان به نحوی درهم تنیدهاند و شعرشان در هر دو استان خریدار دارد. این قضایا باعث شد جریان شعری واحدی در ایلام و کرمانشاه شکل بگیرد. گر چه ایلام و کرمانشاه را جداگانه نام میبریم اما واقعیت این است که این دو جریان در واقع یک جریان متحد است. من جریان شعر کردی کرمانشاه و ایلام را به شکلی رقابتی نمیبینم بلکه بهگونهای رفاقتی به آن نگاه میکنم. همانقدر که از شعرهای شاعران ایلام خوشحال میشوم از بالیدن شاعران کرمانشاه نیز شادمانم. در کرمانشاه هم خوشبختانه جریان روبهرشد شعر کردی، کسانی را به کردی گفتن برانگیخته که صرفاً فارسیگو بودند و اینک از صمیم دل به شعر کردی روی آوردهاند. آقای محمدجواد محبت که هیچگاه با ما کردی حرف نمیزد، شاهد چند غزل ناب کردی از ایشان بودهایم و آقای بابک دولتی نیز با چاپ دو مجموعهی فاخر، حضوری توفانی در شعر کردی داشته است و اینها همه نشان از اعتمادبهنفسی دارد که جریان شعر کردی در ایلام و کرمانشاه پیدا کرده است.
شعر در رگ و خون مردم ایلام جریان دارد؛ یعنی همه مردم ایلام یا تعدادی شعر گفتهاند یا تعدادی شعر حفظ کردهاند؛ اما چیزی که خیلی برای زبان کردی مهم است، نثر است و شاید از شعر هم مهمتر باشد؛ مثل نثر داستانی. تازگیها جرقههایی هم دیده میشود؛ مثلاً ما یک جشنواره راه انداختیم که جشنواره داستان کردی بود و شما هم یک داستان فرستاده بودید. فکر میکنید نثر چقدر میتواند به زبان کمک کند؟ این زبان چقدر ظرفیت دارد که بتوانیم از آن برای نوشتن رمان و داستان استفاده کنیم؟ چون امروزه رمان و داستان بیشتر میتواند سفیر فرهنگی باشد. رمان ژانر دموکراسی است. چون دیالوگها و شخصیتهای مختلفی در آن وجود دارد. شعر بیشتر برای جوامع بدوی است. چون شاعر متکلم وحده است و بقیه میشنوند اما در رمان همه برابر هستند. آیا در کردی ایلام میشود آثاری خلق کرد که نماد و نشانه شود و صدایی برای ادبیات باشد؟
به نکتهی خوبی اشاره کردید. قبل از اینکه سؤالتان را پاسخ بدهم، لازم است به یک نکته اشاره کنم. مشکلی که در ایلام داریم، مشکل زبان معیار است. در کرمانشاه این مشکل کمتر وجود دارد؛ یعنی همان زبان شعری از پرتو کرمانشاهی و دیگر شاعرهای قدیمی تا شاعران امروزشان چندان تغییری نکرده است و آنچه تغییر کرده مفاهیم و معانی و مضامین و مصادیق است. میتوانیم بگوییم در کرمانشاه یک زبان ادبی و یک زبان محاورهای شکل گرفته است به نام کردی کرمانشاهی که امروزه آن را بیشتر به کردی کلهری میشناسند و عدهای دوست دارند آن را کردی زنگنهای بنامند اما این تسمیهها در اصل موضوع، خللی ایجاد نخواهد کرد. در ایلام هنوز آن زبان معیار کردی جا نیفتاده است. البته کلیت زبان ترسیم شده است. دلیلش هم این است که ما در ایلام طوایف و قبایلی داریم که اختلاف گویشی واضحی دارند؛ مثلاً اگر گویش کردی پهلهای را در جنوب استان در نظر بگیریم، با گویش ایلام اختلافات زیادی دارد. هر چند پیوستگیهای واضحی هم البته وجود دارد.
گویشها با همدیگر اختلاف واژگانی و صرفی دارند و اختلافات صرفی است که مرز گویشها را جدا میکند؛ مثلاً معادل فعل «میکردم» در ایلام «دکردم» است؛ یعنی برای استمراری شدن فعل، یک دال به اولش اضافه میکنیم؛ اما در کرمانشاه معمولاً میگویند «کردیام»؛ یعنی آن الف که در وسط فعل میآید، یک خاصیت صرفی دارد که همان کار وند صرفی ماضی استمراری را انجام میدهد. این خصوصیات صرفی، گویشها را از هم جدا میکند. اگر با این تعریف پیش برویم، در ایلام گویشهای زیادی وجود دارد که گویشهای نسبتاً مستقلی هستند. در حوزهی شمال استان، شاید گویشها تفاوت خیلی زیادی نداشته باشند اما از نظر واژگانی و صرفی قابل توجه هستند؛ بهعنوان نمونه، گویش ملکشاهی ویژگیهای خاص خودش را دارد. مثلاً یک ویژگی خاص که در گویش ملکشاهی وجود دارد، این است که در ایلام به همه حرفهای اضافه میگوییم «ده». این حرف اضافه را هم به جای «از» و هم به جای «در» به کار میبریم؛ اما در گویش ملکشاهی به پیروی از قاعدهی گویش گورانی (مثلاً آنچه در دیوان غلامرضاخان ارکوازی آمده)، میبینیم آن ویژگی هنوز هست و بهجای از «ژه» و بهجای در از «ده» استفاده میکنند. بخشی از گویش ایل خزل به کلهری نزدیک است و بخشی هم مختصری از حیث افعال به لکی نزدیک است. گویش بدرهای نیز پدیدهی جالبی است و میتوان رد کردی سورانی را در آن یافت. هرکدام از اینها شاعران خودشان را دارند. هر کدام وقتی میخواهند شعر بگویند، تلاش میکنند که به زبان طایفهی خودشان شعر بگویند؛ اما در کنار اینها میبینیم گویش رایج در شهر ایلام که البته برپایهی زبان ایلات کهن ساکن در ایلام استوار است و گویشوران بسیاری دارد، بهعنوان گویش محاورهای و ادبی کردی در ایلام غلبه پیدا میکند و به زبان معیار تبدیل میشود.
بدیهی است ناگزیر از رسیدن به زبانی معیار هستیم که بتواند زبان شعری و البته زبان نثری کردی در ایلام باشد. کسی نمیتواند بر مبنای تجویز و صدور بخشنامه یک گویش و یک زبان معیار بسازد. این یک اتفاق است که در طول زمان برای زبان میافتد و ما نمیتوانیم کار خاصی بکنیم اما میتوانیم برایش برنامهریزی کنیم. دو مسئله هست که یک زبان را به زبان معیار تبدیل میکند؛ یکی حمایتهای اداری و فرهنگی و سیاسی است و دیگری آثاری که به این زبان خلق میشوند؛ مثلاً اگر ما برگردیم به تاریخ زبان و ادبیات فارسی، میبینیم که بعد از زوال ساسانیان تا حدود 300 تا 350 سال زبان مشخصی در ایران رسمیت ندارد. مناطق مختلف ایران با گویشهای مختلف بازمانده از پهلوی صحبت میکنند اما در خراسان و در ماوراءالنهر، گویشی به نام فارسی دری یا فارسی خراسانی شکل گرفته است که پادشاهان سامانی از آن حمایت میکنند و رودکی و بلعمی و تعدادی شاعر و ادیب و دبیر دیگر در سایهی حمایت آنها میبالند و آثاری که توسط این شعرا و نویسندگان خلق میشود راه نوشتن و حتی سخنگفتن را به بقیه نشان میدهد. در سفرنامهی ناصرخسرو میخوانیم که در تبریز شاعری دیدم به نام قطران که خیلی خوب، شعر فارسی میگفت اما خوب فارسی حرفزدن را بلد نبود. چون زبان قطران تبریزی، آذری پهلوی بوده و هنوز زبان ترکی بر آذربایجان سیطره نیافته بود. قطران تبریزی به زبان فارسی خراسانی و ماوراءالنهر، شعر فارسی میگفته و دیوان منجیک ترمذی را آورده بود تا ناصرخسرو واژگان و معانی دشوارش را برایش معنی کند. اینها شرایطی هستند که یک گویش میتواند در صورت وجود آنها تبدیل به گویش معیار شود. مرکزیت سیاسی و اداری استان ایلام، شهر ایلام است و بالاترین جمعیت را هم دارد. کمکم زبان دارد به وحدت میرسد و میتواند هستهی زبان کردی ایلامی را تشکیل بدهد. من به شاعرانی که در شعرشان از اصطلاحات ایلی خودشان استفاده میکردند، گفتهام و میگفتم که ممکن است تا 50 سال دیگر اصلاً ایل مستقلی وجود نداشته باشد. پس بهتر است سرنوشت شعر را به گذشته گره نزنید. باید روی گویش معیار کار کرد و این بستگی به افرادی دارد که در این زمینه فعالیت دارند. باید بتوانند نمونههای موفق و درخشانی را در نثر کردی ارائه کنند، همانگونه که دبیران و نویسندگان بزرگی چون بونصر مشکان و خواجه ابوالفضل بیهقی و دیگران با ارائهی نثرهای درخشان، سرمشقی برای پارسینویسی شدند.
در نثر کردی هنوز این اتفاق نیفتاده است. نه اقبال به نثرنویسی زیاد است و نه نثرنویسان قاهری پدید آمدهاند که نثرهای درخشانی بنویسند. بعضی از مدعیان روشنگری نیز مرتب ایراد میگیرند که شعر خیلی چاق شده و باید به فکر نثر بود و برشاعران خرده میگیرند و طلبکار میشوند اما خودشان هیچ آستینی بالا نمیزنند و کاری نمیکنند و طرف آن که از شاعران انتظار دارند شاعران منحصرا این وظیفه را برعهده بگیرند که البته شاعران نیز میتوانند و باید در این راه بکوشند چرا که شاعران صرافان سخن هستند.
کارکرد عمدهی نثر، ایجاد ارتباط است و عامهی ناس ترجیح میدهند از فارسی که با آن آشناتر هستند و در نوشتن و خواندنش مشکلی چندان ندارند، استفاده کنند؛ درست برخلاف شعر که مردم با وزن و ریتم آن آشناتر هستند و برای بیان احساس و عواطف از آن استفاده میکنند و نقش انشایی افزونتری دارد.
نثر را باید آموزش داد؛ همانگونه که فارسی را بچهها در مدارس و زیر نظر معلمان آموزشدیده یاد میگیرند و با نوشتن آشنا میشوند و ناگزیر از دادن امتحانات و توفیق در آزمونها هستند. هیچکدام از این الزامات برای نثر کردی نیست و نمیتوان کسی را مجبور به یادگیری رسمالخط و نثرنویسی و نثرخوانی کرد؛ لذا در اینجا، یک شرط اصلی که حمایت اداری و سیاسی و سازمانی از زبان هست، وجود ندارد و میماند آموزشهای غیررسمی که آنهم بستگی به این دارد چقدر فعالان و علاقهمندان برای ترویج نثر و زبان کردی از خود مایه بگذارند.
وقتی افراد، بدون هماهنگی سازمانی با هم شروع به انجام کاری کنند، معمولاً نتیجه متفاوت و پراکنده خواهد بود. الآن هرکسی تلقی خاص خودش را از نثر کردی دارد. بعضی، بر پایهی یک گویش خاص مینویسند. بعضی نثر را از کلمات دخیل کردی سورانی و تبعیت از قواعد صرفی آن آکنده میکنند. بعضی دست به واژهسازیهای نازیبا و مندرآوردی میزنند و البته بعضی هم در ایلام و کرمانشاه به دنبال نزدیک کردن زبان نثر این دو استان هستند. کما اینکه اخیراً نویسندهای از اهالی کرمانشاه کتابی به کردی کرمانشاهی نوشته بود و از من میخواست واژگان ایلام را به او بشناسانم تا در کتابش از آنها استفاده کند.
آیا دربارهی نام واحدی برای کردی جنوبی اتفاقنظری هست یا نه؟
این ماجرا یک بحث خوب و ریشهدار و عمیق است و قبلاً در موردش صحبت شده. ما وقتی از کردی جنوبی حرف میزنیم، برای این است که جغرافیای وسیعتری را پوشش داده باشیم. وقتی میگوییم کُردی جنوبی، منظورمان کرمانشاه و ایلام و کردی گروسی و فیلی و بقیهی زیرشاخههای کردی است؛ اما گویشهای هممجموعه، در کنار رفاقتهایی که دارند، رقابتهایی هم دارند. چون این جریان دارد شکل میگیرد، هرکسی دلش میخواهد اسمی برایش انتخاب کند که به نفع پیشینهی خودش باشد. ازآنجاکه فعالان و کنشگران حوزهی کردی کلهری تعدادشان بیشتر است و ابزار رسانهای بیشتری در دست دارند، تلاش میکنند که نام کلهری را ثبت کنند. همین زبان را در عراق به خاطر فعالیتهای سیاسی و اجتماعی فعالانش، به نام کردی فیلی میشناسند؛ اما اگر اسم کردی کلهری را برایش برگزینیم، تکلیف لکها و کردهای ایلام چه میشود؟ اگر اسم فیلی را انتخاب کنیم، تکلیف کلهرها و لکها چه میشود؟ میخواهند رفاقتشان حفظ شود اما هر اسمی هم پیشنهاد میشود، به توافق نمیرسند. من یک زمانی پیشنهاد دادم که نام کردی گورانی را برای این زبان انتخاب کنیم که البته موافق طبع بعضیها واقع نشد هرچند که طرفدارانی هم داشت. این نام میتوانست گذشته و حال زبان کردی جنوبی را شامل شود و همگان هم میتوانستند جایگاه خودشان را در این تسمیه پیدا کنند. باری این بحث هنوز درازدامن است و فعلاً در سایهسار کردی جنوبی خوشیم و با آن مشکلی نداریم!
دربارهی کردی فیلی هم اختلافاتی هست، میشود دراینباره هم اشارهای بفرمایید.
این واژه فقط در عراق به این نام، بر قومی از کردهای جنوبی اطلاق میشود. فیلی لقب خانوادگی والیهای پشتکوه بوده است و لذا عمدتاً کردان شیعهمذهب مهاجر ساکن در عراق را به این نام موسوم کردهاند؛ ولی در ایلام و ایران، کرد فیلی قدمتی ندارد و جدید است. یکی از کسانی که ابتدا این واژه را برگزید، خودم بودم. در مقدمهی چاپ اول دیوان ارکوازی، کردی ایلام را به علت نزدیکی با کردهای عراق، به نام کرد فیلی معرفی کردم. در این باب اختلافنظر بسیار است؛ عدهای میگویند کردی ایلامی حتماً باید با عنوان فیلی معرفی شود و عدهای نیز این عنوان را توهین تلقی میکنند. من نظرم این است که کردی فیلی دستکم در عراق رواج دارد و بهتر است به گویش کردی کردهای عمدتاً شیعهمذهب عراق گفته شود که البته تعداد زیادی از آنها در ایلام و جاهای دیگر، به دلیل مهاجرت اجباری زندگی میکنند. من مدتهاست برای کردی ایلام از عنوان «کردی ایلامی» استفاده میکنم و به نظرم این جامع و مانع است.
میتوان دقیقتر اشاره کرد که یک زبان معیار باید چه ویژگیهای داشته باشد؟
زبان یک رودخانه است و در حال حرکت. راه خودش را میرود. ما فقط تا حدودی میتوانیم رویش تأثیر بگذاریم اما اینکه بخواهیم یک زبان به مردم پیشنهاد کنیم و الزام کنیم که مردم حتماً با این زبان بنویسند و بخوانند تلاش عبثی خواهد بود. یکی از دوستان، مصاحبهای با من کرده بود برای نشر در یکی از مجلات کردهای فیلی عراق. من فارسی نوشته بودم و او ترجمه کرده به کردی؛ اما من خودم از آن کردی که آن دوست نوشته بود، هیچچیز نفهمیدم. زبان و نحو، تصنعی و مندرآوردی بود و بهزعم من سخت توی ذوق میزد. زبان معیار باید برخاسته از زبان مردم باشد و پشتوانهی مردمی داشته باشد. اگر بخواهیم زبانی بسازیم که پشتوانهی مردمی نداشته باشد، پیشاپیش محکوم به شکست است. حتی اگر در ذهن خودم بخواهم کلماتی بسازم و کدهایی بدهم که فقط خودم با آنها آشنایی دارم، باز هم محکوم به شکست است. بهترین راه شاید این باشد که مجمعی از صاحبنظران تشکیل شود که ضمن این که زبان مردم را میشناسند، با بعضی قواعد زبانشناسی هم آشنا باشند و این واژهسازی هم شرط دارد؛ شرط اصلی این است که کلمه زیبا و ساده و خوشآهنگ باشد. کلمه باید تک واجهایش در زبان موجود باشد؛ مثلاً من در یکی از شعرهایم از کلمهی «تاشهوان» استفاده کردهام که به جای صخرهنورد استفاده شده است. «تاش» و «وان» را جداگانه داریم اما به صورت مرکب و یگانه نداریم اما چون تکواژهایش در زبان موجود هست میتوان از آن برای کلمهسازی استفاده کنیم.
زبان، طبیعی است از زبانهای پیرامونی و یا رسمی و مسلط تأثیر میپذیرد، واژگان و گرتههای زبان فارسی به فراوانی در انواع گویشهای کردی ایران راه یافته و همین نقش را احتمالاً در ترکیه و عراق و سوریه، ترکی و عربی بازی میکند و جالب اینکه این تأثیر را در کردی جنوبی خانقین و جاهای دیگر، کردی سورانی گذاشته است و هرجا کلمه و اصطلاحی کم داشتهاند از کردی سورانی گرفتهاند و لذا شیب کردی جنوبی رایج در خانقین متمایل به کردی سورانی است. این تأثیر را در کردی گروسی هم در ایران نیز میبینیم.
تلاشهایی که بعضاً برای تشکیل کارگروهی تخصصی برای واژهسازی تشکیل شده است، اغلب ناکام بوده. عزیزی، گروهی مجازی تشکیل میدهد اما خیلی قائل به کار جمعی نیست و میکوشد دریافتهای خودش را بر دیگران غالب کند و حاصل این گروهها چیزی جز اندک تعارفی و سپس مشاجره و قهری نیست.
نکتهی بعدی این است که کسانی که میخواهند فعالیت زبانی کنند، نباید پیشاپیش سمتوسوی ذهنی خاصی داشته باشند. نباید تصمیم بگیرند که زبان را به کجا هدایت کنند؛ باید ببینند زبان به کدام سو میرود. کلمات باید زیبا و ساده باشند و زایایی داشته باشند. شاعرها هم میتوانند کمک کنند و در شعرشان کلماتی بیاورند که کمکم در زبان جا بگیرد. شاعر نقش مهمی در زبان دارد. من هم سعی کردهام هرچند خیلی کم اما چنین تأثیری روی زبان بگذارم و کلماتی را اضافه کنم که بین مردم جاری شود. مردم اعتماد بیشتری به شاعرها دارند. شاید ادعای کمتری در زبانشناسی داشته باشند اما خیلی به زبان مسلط هستند. عدهای هستند که کتاب خواندهاند و دانش دانشگاهی هم دارند اما چندان مسلط به زبان نیستند.
البته شخصاً نگرانی خاصی نسبت به این بحثهای فرهنگستانی ندارم. من بیشتر به خود مردم امیدوار هستم. چون دارم میبینم که سرخود دارند واژههایی میسازند و در زبان پویاییهایی ایجاد میکنند که آدم لذت میبرد. من چون ارتباطم با جوانها بهتر است، اتفاقاتی در زبانشان میبینم که دوستشان دارم؛ مثلاً به زیباییهای دلپذیر میگویند «ڕۊدار». فرقی هم نمیکند؛ میتواند به یک ماشین، یک میز، یک انسان یا هر چیز دیگری هم اطلاق شود.
بله، نسلهای متفاوت کلمات متفاوتی میسازند. کسانی که دغدغهی ارتباط با جامعه را ندارند، نمیتوانند چندان موفق باشند. ما دو رویکرد زبان شناسانه میتوانیم داشته باشیم؛ یکی تجویزی است و دیگری توصیفی. تجویزی یک نگرش ایدئولوژیک به زبان دارد. تجویز میکند که اینگونه حرف بزنیم یا نزنیم. مردم از هر کلمهای که زیبا باشد، استفاده میکنند. دیگری هم نگرش توصیفی است. در این نگرش، بهخوبی و بدی ماجرا کار نداریم و در باب آن قضاوت نمیکنیم؛ فقط ویژگیها را نگاه میکنیم و تصمیم میگیریم. ما اگر به تجربیات تاریخی خودمان نگاه کنیم، در زمان فردوسی یا سعدی، فرهنگستانی وجود نداشته است. حتی ارتباطهای سیاسی و جغرافیایی امروزه هم به این شکل وجود نداشته است. سعدی، داستان ظریفی را دراینباره حکایت کرده که زمانی به ترکستان یا همین ایالت سینکیانگ چین امروزی رفته و طلبهای از او شعر سعدی طلب کرده، بیآنکه او را بشناسد. یا ابنبطوطه چند دهه بعد از مرگ سعدی، شعر او بر لب قایقرانان چینی یافته است.
مشکلی که در شعر امروز ما وجود دارد، این است که حس میکنیم تکموضوعی است. فقط یک بعد را در نظر گرفتهاند و آن هم بعد عاشقانه است. به نظر شما آسیبرسان نیست که ما در ژانرهای دیگر شعر نداریم؟ در شعرهایی که مثلا در مجموعه دوبیتیهای کهلیمهو کهمووتهر هست و من آن را به دقت خواندهام، عاشقانههای کمتری دیدم و اغلب بر اساس تفکر بود. خیلی هم خوشحال شدم. در حد یکی دو مجموعه میشود غیر از عاشقانه چیزی پیدا کرد. مابقی همه عاشقانه است. عاشقانهها را هم اغلب تحت تأثیر یک شخص خاص گفتهاند. به نظر من این ماجرا آسیبرسان است.
نقش الگوها خیلی مهم است. مثلاً وقتی فرهاد شاهمرادیان یک مجموعهی موفق به نام «نوون دووس» چاپ، و جامعه هم از آن استقبال میکند، فضا برای بعضی از شاعرها باز میشود. شاعرها متوجه میشوند که شعر عاشقانه طرفدار زیادی دارد و امکان موفقیتش زیاد است؛ اما مشکل اینجاست که تلاش نمیکنند که ذهنیت و زبان خودشان را پیدا کنند. بیشتر در قالب همان الگو شعر میگویند. معمولاً پشت سر آدمهای پیشرو عدهای پیرو، هم وجود دارد که عملاً دارند انرژی خودشان را هدر میدهند. در مورد تنوع ژانر، هم بخشی از قضیه، وابسته به خصلتها و خصوصیات جامعه است؛ مثلاً اگر در یک جامعه، شعر عاشقانه رشد میکند، نشاندهندهی گرایش آن جامعه به همان ژانر است. شاعر هم وقتی در یک زمینه تشویق میشود، بیشتر به همان سمتوسو هدایت میشود. بیشتر شاعرهای جوان ما هم اغلب در یک فضای احساسی و عاطفی هستند.
اگر حمل بر خودستایی نشود، شعر «دنیا تهمهو دنیا تووز» خودم را مثال میزنم که کوشیدهام مفاهیم اعتراضی و بنمایههای فلسلفی و حیرت را در آن بگنجانم و اتفاقاً این شعر سخت مورد توجه جامعه قرار میگیرد و نشان میدهد که مردم اگر شعرهای خوبی در این موضوعات باشد استقبال میکنند؛ اما صرف موضوع و ژانر بهخودی خود قرین توفیق نیست، سطح اجرای این آثار نیز اهمیت زیادی دارد.
اکثر شاعران ما هنوز در دوران جوانی هستند و دوران جوانی هم بیشتر با این حال و هوا گره خورده است و تا حدی زیادی طبیعی است اگر به شعر عاشقانه گرایش داشته باشند و البته عشق هم مقولهای لطیف است و کیست که دلش نخواهد شعر عاشقانه بگوید!
ورود به نگاههای فلسفی و اجتماعی نیاز به اندکی تجربه و مطالعه دارد که خیلی از شاعران جوان ما هنوز فرصت نیافتهاند مطالعاتشان را تکمیل کنند و یا دقیقتر به جهان بنگرند چرا که شادمان از لحظات جوانی هستند و هنوز جهان و رازهایش برایشان خیلی دغدغه نیست.
بعضی از شاعرها ذاتاً نگاه فلسفی دارند هرچند ممکن است اصلاً فلسفه نخوانده باشند. فروغ فرخزاد و نیما ذاتاً نگاه فلسفی داشتند اما اخوان هر چه تلاش کند، نگاه فلسفی ندارد. لازم است شاعران جوان مطالعات بیشتری در زمینههای مختلف داشته باشند که بتوانند در ژانرهای مختلف شعر بگویند. این مطالعات ناخودآگاه تأثیر خودش را در شعر نشان میدهد. شعر هم مثل زبان است و باید این فرصت را داشته باشد که راه خودش را پیدا کند. اگر عجله کنیم و سخت بگیریم، ممکن است نتیجهی درستی نگیریم. این ژانرها باید با تجربههای بیشتر و گذشت زمان شکل بگیرند.
آینده ادبیات کردی را در ایلام چگونه میبینید؟
من اعتقادی به ناامیدی ندارم؛ نه فقط در حوزهی ادبیات که در حوزههای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی فکر میکنم که جامعه روبهجلو میرود. ناامیدی یک جور عقبگرد و اتلاف انرژی است. نگرانیهای زیادی در مورد ماندن یا نماندن زبان کردی وجود دارد. در بعضی از شعرهایم گاهی تلنگری زدهام تا به خودمان بیاییم و مراقب زبان باشیم. واقعیت این است که زبان کردی در حوزههای ارتباطی و زبانی آسیبهای زیادی دیده است. وقتی پدرها و مادرها با بچهها کردی حرف نمیزنند، به زبان آسیب میزنند. پدرها و مادرها به این فکر میکنند که اگر فرزندشان فارسی حرف بزند، سود بیشتری دارد یا کردی؛ چرا که معتقدند هرچیزی معطوف به قدرت است و میخواهند در ذیل برندگان باشند نه بازندگان به اصطلاح خودشان. با بچهها فارسی حرف میزنند و گمان میکنند به نفع فرزندشان است. من متوجه شدهام این فارسیای که با بچهها حرف میزنند، فارسی ترجمهای است؛ یعنی کردی را عیناً به فارسی ترجمه میکنند. یک فارسی ناپیراسته و گرتهبرداری شده و نازیبا را به فرزندشان یاد میدهند. وقتی شما با فرزندتان کردی حرف میزنید، از نظر فکری رشد میکند چون کلمات بیشتری را در ذهن آنها فعال میکنید. آدم بهوسیلهی کلمه فکر میکند. کلمات را اگر از انسان بگیریم، محدود میشود. زبان بهعنوان عامل ارتباطی به رشد بچهها کمک میکند. اگر ما همان زبان مادری را به بچه یاد بدهیم، به او کمک میکنیم تا فارسی معیار و صحیح را در جامعه و مدرسه خود یاد بگیرد. اکثر کسانی که در خانه با بچهها فارسی حرف میزنند، لهجهی خشک و خشنی دارند حالآنکه کسانی که خودشان فارسی را میآموزند با لهجهی محاورهای مناسبی حرف میزنند.
باری، کردی جنوبی در دوران گذر است و بعضی تغییرات طبیعی است. کردی جنوبی جمعیت زیادی دارد. نهضتهای فرهنگی خوبی شکل گرفتهاند. شعرهای خوبی چاپ میشوند و این شعرها به زبان مردم راه مییابند و زبان را حفظ میکنند. پس جای ناامیدی نیست اما به معنای بیخیالی و کار نکردن هم نیست. باید فعال باشیم. زبان ما هم در بستر خودش حرکت میکند و جایگزینی ندارد. فارسی نمیتواند در ایلام جایگزین خوبی برای زبان کردی باشد. کسی که در تهران فارسی حرف میزند، یک پیشینهی هزارساله دارد که ما آن سابقه را نداریم اما آن سابقه را در زبان کردی داریم. به همین خاطر من اصلاً ناامید نیستم و معتقدم که زبان راه خودش را پیدا میکند.
و قبل از اینکه این مصاحبه را به پایان ببرم، یادی میکنم از نکتهی ظریفی که شاعر معاصر کرمانشاهی جناب بیژن ارژن در جمع دوستانهای در ایلام گفت. او معتقد بود بهجای زبان مادری باید گفت زبان پدری، چراکه مادرهایی که افتخار زبان به نام آنها ثبت شده، کمر به نابودی زبان کردی بستهاند و اجازه نمیدهند فرزندانشان کردی حرف بزنند اما دم پدرها گرم که با این موضوع مسئولانهتر رفتار میکنند!
گفتگو: حسین شکربیگی
نظر شما