به گزارش خبرگزاری کردپرس، در دهه های اخیر کم و بیش در خصوص اخراج ایرانی الاصل های عراق، گفتار و نوشتارهای مستند در برخی اذهان حک شده است. اینکه افرادی بعد از حدود یک قرن سکونت در عراق جماعتی قدرت را به دست بگیرند و پس از یک پروسه آمارگیری از آنها، تصمیم بگیرند این مردم نگونبخت را پس از خلع ید از همه دارایی های منقول و غیر منقول شان به طریق غیرانسانی و ناقض حقوق بشر به سمت مرزهای ایران اخراج کنند تا الان که هریک در نقطه ای از این جهان پراکنده اند.
در این مدت چند دهه این رانده شده ها یا معاودین، بیشتر شان در ایران و در استانهایی همچون ایلام , کرمانشاه ، یزد , خوزستان و تهران ساکن شده اند و بسیاری نیز به کشورهای دیگر مهاجرت کرده اند. اما در این میان روند اخراج ایرانی الاصل های عراق در دل خود قصه هایی جالب توجه هم داشته است.
پیش از آغاز طرح تبعید این گروه چند ده هزار نفری از عراق به ایران از جمله خانواده ما که اصلیت از ایل بیرهی و از اهالی شهرستان بدره هستیم آقای طارق یوحنا عزیز که پیش از سقوط صدام معاون نخست وزیر و وزیر خارجه عراق بود بخاطر آشنایی هایی که از دوران نوجوانی با هم داشتیم با منزل ما تماس گرفت و گفت 'محمد' تصمیم گرفته شده ایرانی الاصل ها را تبعید و به ایران بفرستند.گفتم چرا؟گفت به هرحال شورای فرماندهی انقلاب و رهبری عراق این تصمیم را گرفته است .طارق عزیز ادامه داد: محمد زود با خانواده جابجا شوید و به محله ای دیگر نقل مکان کنید چون این طرح شامل همه شما ایرانی الاصل ها خواهدشد.
گفتم کجا را داریم که بریم؟ با این صحبت شما همه مارا تبعید می کنند، ماهم که جایی دیگر نداریم . اما طارق عزیز با ریتمی عصبی گفت: دارم جدی می گویم، دست پدر و مادر و بقیه را بگیرید از آنجا یعنی منطقه "الحریه" فعلا نقل مکان کنید تا آب از آسیاب بیافتد. این را گفت و خداحافظی کرد.
محمد در ادامه گفت: با توجه به این تماس طارق عزیز با من بلافاصله موضوع را به پدرم که فردی متشخص در بازار بغداد بود منعکس کردم. پدرم اندوهگین شد و گفت جایی نخواهیم رفت، امروز طارق عزیز به ما کمک کند فردا چکار کنیم؟ همینجا خواهیم ماند تا ببینیم خداوند چه سرنوشتی برای ما رقم خواهد زد؟
طارق عزیز عصر دوباره طبق وعده صبح با منزل تماس گرفت و مجدد با من هم صحبت شد و در نهایت گفت: محمد کله شقی را بذار کنار و مدتی مهمان خانه ما باشید , من منتظرم و هر وقت گفتید تا شرایطش را فراهم کنم.
طارق عزیز سپس شماره دفترکار خود را در وزارت خارجه عراق به من داد و خدا حافظی کرد تا خبرش کنم.
شب به اتفاق همه اعضای خانواده تصمیم گرفتیم درمنزل خود باقی بمانیم و تحت هر شرایطی در همانجا به زندگی عادی خودعادامه دهیم و من روز بعد نتیجه را به طارق عزیز اطلاع دهم.
روز بعد به دفتر معاون وزیر خارجه وقت عراق یعنی طارق یوحنا عزیز تماس گرفتم و خبر تصمیم خانواده را به وی گفتم. او پس از ابراز ناراحتی در پایان گفت به هر حال چنانچه تصمیم به آمدن داشتید فورا با دفترم تماس بگیر و گوشی را بده به مسوول گروه باز جویان .
من نیز جملات آخرخود را به او گفتم وگفتم طارق اگرقرار است تبعیدشویم چه بهترالان .تا کی این گریز و ناگریزی را تحمل کنیم ؟ شاید دیدارمان به قیامت افتد .
محمد در ادامه می گوید: اتفاقا روز بعد گروه تبعید آمدن درب منزل و مارا تا مرز خسروی و منذریه که آن زمان معتبرترین مرزبین دو کشور ایران و عراق بود منتقل و به ایران سرزمین آباء واجدادی مان اخراج کردند. بعد از آن دیگر هیچ وقت طارق عزیز را ندیدم و فرصت تماس تلفنی بین ما هم هیچ وقت اتفاق نی افتاد. ما با ایران باز گردانده شدیم.
محمد یکی از هزاران نفر از برادران رانده شده و معاود بود که فارغ التحصیل دانشگاه بغداد در دهه ۵۰ همسایه و همکلاسی طارق یوحنا عزیز معاون وقت وزیر خارجه عراق و از تاثیرگذارترین شخصیت های حزب بعث عراق و معتمد صدام حسین که صفحه زندگی سیاسی اش خام و پرفراز و نشیب بود.
او که معاون نخست وزیر این کشور قبل از سقوط صدام حسین از دوره دبستان تا مقطع کارشناسی بود به صورت های مختلف در دانشگاه همکلاسی محمد بود و به همین خاطر پیوندی عاطفی از دوران نوجوانی و زمان همکلاسی شان تا سالهای میانسالی بین او و محمد شکل گرفته بود که تا زمان اخراج من از عراق این پیوند عمیق عاطفی ادامه داشت.
هر دوی این دو همکلاسی با فراز و نشیب های غمباری که حکومت و ملت عراق پیدا کردند روزگار بار دیگر آنها را همسایه هم قرار داد اما اینبار همسایگی به صورت دو کشور ، طارق عزیز در عراق و محمد در ایران . و البته هر دوی اینها اینک بیش از یک دهه است که در این دنیا نیستند.
گفتگو: علی صفری
نظر شما