به گزارش خبرگزاری کردپرس، همه ما شنیده ایم یا دیده ایم و حس کرده ایم یا نه کلا جنگ ایران وعراق را لمس کرده ایم وهمه ما می دانیم این جنگ که در دل خود تراژدی های وحشتناکی مثل محو حلبچه عزیز و سردشت زیبا داشته است. همچنین این جنگ را نمیتوان حتی یک نوستالژی از درونش بیرون کشید زیرا که جنگ یعنی ویرانی همه هستی، می توانست دو ساله یعنی شش سال پیش از پایانش، پرونده آن بسته شود.
صرف نظر از آنالیز این جنگ، چگونگی یک بدشانسی را می شود از زبان کهنه سرباز عراقی شنید که حکایتش را میبایست حقیقتا شاید تنها نوستالژی فرح بخش اما یک یک بدشناسی تاریخی نامید.
'سعد' میگوید که در یکی از شب و روزهای دومین سال از جنگ ایران و عراق نیروهای ایران دست به سری عملیاتی پیشدستانه با هدف مهار تحرکات ارتش عراق در منطقه عملیاتی میانی و تا حدودی جنوبی که همان نیروهای سپاه سوم ارتش عراق بود، زد.
بگفته او، تحرکات و جابجایی نیروهای ایران نشان می داد که آنها خود را برای حمله ای بزرگ تر و تصرف حتی خطوط پشتیبانی ارتش عراق را آماده میکردند.
سعد می گوید: من در آن زمان کارمند بودم و طبق دستور وزارتخانه میبایست مدتی در جبهه حضور داشته باشم از همین رو بابهانه تراشی به زور به عنوان راننده مشغول شدم چرا که واقعاً به این جنگ و آسیب های آن باور نداشتم.
به اظهار این کهنه سرباز عراقی، عملیات همراه بود با پیشروی قدم به قدم، تا اینکه خبر آن به اطلاع صدام حسین رسید.
سعد گفت: بامداد روز بعد صدام به همراه وزیر دفاع و فرمانده سپاه سوم ارتش عراق با هلی کوپتر به منطقه آمدند و بلافاصله چگونگی عملیات ایران و مهار آنرا با فرماندهان بررسی کرد.
وی اضافه کرد: صدام در یکی از سنگرها که من هم بودم تقاضای یک صندلی تاشو و مقداری سیگار برگ و آب کرد. پس از فراهم شدن این موارد نشست و گفت: از اینجا تکان نمیخورم مگر آنکه عملیات ایرانی ها را مهار کنید و متوقف.
سعد گفت: عملیات ایرانی ها باشدت بیشتری ادامه پیدا کرد و تا نقطه ای جلو آمدند که همه ما پچپچ کنان می گفتیم چیزی نمانده این (صدام حسین) اسیر شود.
به گفته این کهنه سرباز عراقی فاصله نیروهای ایران تا مقر حضور صدام که همچنان روی صندلی نشسته بود و سیگار برگ میکشید و بطری آب در دستش گرفته بود چیزی بیش از چند صد متر نبود.
او گفت: ما که تدارکچی غذا و آب شده بودیم باخود گفتیم این یا مست کرده یا کلا دیوانه است، باحضور این (صدام حسین) ما هم نمیتوانیم به عقب برگردیم.
سعد محل محاصره صدام حسین در دومین سال از جنگ ۸ ساله ایران و عراق را بین 'شیب' و سمت جنوبی تر جبهه های دو طرف اعلام کرد و گفت: ایرانی ها بدون آنکه بدانند چه کسی یا کسانی در چند صد متری در دام آنهاست، عملیات را به دلیل گلوله باران بسیار شدید توپخانه طرف عراقی متوقف و به عقب برگشتند.
او تاکید کرد: اگر عملیات ایرانی همان شب ادامه پیدا میکرد قطعا صدام حسین و چند مقام ارشد نظامی و دولتی وقت عراق به اسارت در می آمدند زیرا سنگری که او در آن حضور داشت سنگر فرماندهی بود که در برابر انواع گلوله ها مقاوم سازی شده بود و در نهایت جنگ دو کشور ۶ سال زودتر از پایان آن پرونده اش بسته می شد.
گفت و گو: علی صفری
نظر شما