به گزارش خبرنگار کردپرس، امروز 31 اردیبهشت ماه، سیزدهمین سالگرد کوچ ستاره موسیقی مقامی کردستان، استاد "قادر عبدالله زاده" متخلص به (قاله مه ره) است.
این هنرمند برجسته کرد، در اولین روز زمستانی سال ١٣٠٤ در روستای کولیجه توابع بوکان، در خانوادهای كشاورز متولد شد. هر چند نواختن شمشال در میان خانواده اش مرسوم بود، اما هیچ کس به او آموزش نداد و خودش نواختن این ساز را یاد گرفت. به گفته خودش؛ از 11 سالگی شمشال نواخته و فقط زمانی که عاشق بوده و حال وهوای جوانی در سر داشته، در خلوت، حرفهای عاشقانه اش را با شمشال بیان میکرد.
شمشال یار جدا نشدنی استاد عبدالله زاده، روزها زیر آستین لباس کُردیش بود و شبها آن را زیر بالش میگذاشت و بر بالین آن به خواب میرفت. او سازش را که بیش از ١٥٠ سال قدمت داشت و از یک نفر خریده بود و در طول زندگی هیچگاه آن را از خود دورش نساخت.
قهوه خانههای «ملا عباس»، «رهحمانه چوُر» و «حاجی محمد» دم عصر در بوکان مرکز هنرنمایی قاله مه ره می شد و مردمی که اکثر آنها بیشتر از ۵۰ سال سن داشتند به نوای ساز او گوش مینواختند.
بعدها هم از این راه کسب درآمد می کرد و گاها خیابان شهرهای مهاباد و سقز هم شاهد نوای آتشین شمشال قاله مه ره می شدند. چه کسی می توانست بعد از شنیدن سوز این ساز و نوای غم دل این استاد بی بدیل موسیقی، بی تفاوت باشد. با هر دمی که قادر، در شمشال خود فرو می برد نغمه ایی به جان ها رسوخ می کرد، شعر می شد، داستان و رمانی می شد که تنها خود او سراینده و نویسنده اش بود. هر چه بود تنها صدا نبود.
سواد خواندن و نوشتن نداشت اما سینه اش دریای شور و موسیقی بود و بیشتر آهنگهای ترانههایش را خودش ساخته بود. اگر چه کهولت سن بیشتر مقامات را از یاد او برده بود اما در سن پیری 170 «مقام» موسیقی را از حفظ بود و آهنگهای فولکلور را با نامهای «بیت»، «بند»، «هوا»، «حیران» و «گورانی» که داستانهای عاشقانه و منظومههای حماسی کردستان است، استادانه اجرا میکرد .
"هوشنگ جاوید"، پژوهشگر موسیقی، کردی از دیار بجنورد به کردپرس می گوید: «استاد قادرعبدالله زاده گنج موسیقی کُردی و استاد موسیقی محلی شناخته شد، اما زمانی که با او روبه رو شدم در گوشه ایی از خیابان شمشال می زد.»
جاوید ادامه می دهد؛ «در جشنواره ی موسیقی سنندج ایشان نوایی نواختند به اسم ( سیروان ئاو بردی) که قطعه ای بسیار مشهور در رابطه با شیون مادری است که کودکش را در رودخانه سیروان از دست داده بود و «قادر عبدالله زاده» با هنرنمایی هر چه زیباتر این موسیقی را نواخت که فکر نمی کنم اکنون کسی بتواند این آواز قدیمی را بخواند اما در ذهن و یاد "قاله مه ره" ماندگار بود».
در طول زندگی اش توانست جایزه بهترین و اصولیترین نوع نینوازی را در سال 1993 در آلمان کسب کند اما به دلیل فقر مالی نتوانست برای دریافت جایزه به این کشور سفر کند. او در سال 2002 جایزه ویژه انفال «پیره میرد» را به خاطر یک عمر فعالیت هنری در شهر سلیمانیه کردستان عراق را دریافت کرد و سال 2003 نیز جایزه مردم بوکان به این گهر گرانمایه عرضه موسیقی فلکلور تقدیم شد.
فقر و نداری زندگی این هنرمند برجسته را را با مصائب و مشکلات زیادی عجین کرده بود و نصیب او از این دنیای خاکی، تنها یک خانه یک طبقه در کوچه ای بن بست و خاکی در حاشیه شهر بوکان بود. اما او عشق به شمشالش را به همه ثروت دنیا نمی داد.
استاد قادرزاده، در بیش از ۲۰ کشور جهان به اجرای موسیقی پرداخته و یکی از بزرگترین نوازندگان مقامیِ ایران بود. سالانه از وی در مراسم های مختلفی دعوت میشد که اسامی بعضی از آنها عبارت است از: جشنواره موسیقی نواحی ایران، جشنواره موسیقی دانشجویی، گرامیداشتهای شهیدان بمباران شیمیایی سردشت، بمباران شیمیایی حلبچه و انفال مردم کردستان عراق و رادیو و تلویزیون.
عبدالله زاده خدا را استاد خود میدانست و میگفت: «همه چیز از یک خواب شروع شد. فصل پاییز بود، بچه بودم، به مهمانی یکی از فامیلهایم دعوت شده بودیم برادرم و دو نفر دیگر از بستگانم شمشال میزدند من هم میخواستم شمشال بزنم، ولی مثل آنها نمیتوانستم آنها هم مرا بیرون کردند و من هم گریهکنان به سمت یه خانهٔ گِلی دویدم و تا جایی که توانستم گریه کردم و همانجا خوابم برد. یک نفر به خوابم آمد و به من گفت: «عبدالقادر، عبدالقادر، پاشو، از بس گریه کردی حوصلهٔ خدا را هم سر بردی؛ برو و شمشال بزن» او ادامه میدهد: «وقتی از خواب بیدار شدم، شروع کردم به نواختن شمشال کردم و دیگر قادرِ دیروز نبودم و کسی حریف من نبود».
در بین ترانههایی که آهنگشان را مینواخت، ترانهٔ «کا نبی خواز» را خیلی دوست داشت. کانبی خواز، اسم مردی به نام «کانبی فَقِه وَیسه» بوده که در یک نبرد رویارو با «احمد خان نامی»، از اربابهای «مراغه» هر دو به دست یکدیگر کشته میشوند. گفته میشود که این بیت را زنی به نام «خواز» که خواهر کانبی بوده، سروده است.
همیشه در چشمانش غمی سایه انداخته بود و سوز شمشالش از دل می آمد و به دل می نشست. او میگفت: «همیشه برای مردم شمشال میزدم. برای مردمی که موسیقی بیگانه گوششان را کر کرده و دارند موسیقی فولکلور و اصیل کُرد را از یاد میبرند!».
نوای شمشال او غریب و عاشقانه است، از درد می گوید؛ از عشق، از هجران، از نامروتی ها. گاهی هم شبیه نسیمی که از کوهستان های سر به فلک کشیده کردستان، راهی دامنه ها می شود، به دل هر شنونده ایی آرامش می بخشد.
زندگی اما با این استاد جان، خوب تا نکرد. در اواسط بهار 1388 به دلیل سکته مغزی چشمانش را از دست داد و تنها چیزی که او در این شرایط فراموش نکرد تنها همدم زندگیش، شمشالش بود.
ساده، مهربان و بی آلایش بود، با اینکه دریایی از دانش در عرصه موسیقی به شمار می رفت، اما تواضع و فروتنی اش زبانزد بود. وصیت کرد این یار دیرینه اش به موزه کردستان عراق در هولیر اهدا شود، زیرا به گفته خودش؛ "این ساز قدیمی است و از نیاکانان کرد بر جای مانده و به دست من رسیدهاست و قدمت آن به ۱۵۰ سال قبل میرسد".
سرانجام ماموستا قاله مه ره، پنجشنبه 31 اردیبهشت 1388 در سن 84 سالگی در منزل شخصی خود در خیابان استاد "هیمن" چشم از جهان فرو بست و طبق خواسته اش در کوه نالشکینه در کنار مزار یار و دوست دیرینش، هنرمند بزرگ کرد، استاد "حسن زیرک" آرام گرفت.
گزارش/ تانیا شعفی
نظر شما