جلال ملکشاه غریبانه زیست و غریبانه رفت. غربت و عزلت ناخواستهی استاد ملکشاه شخصیت شعری و هنری ویژهای به وی بخشید که میتوان سبک فردی اشعارش را در میان سایر سبکهای شخصی متمایز کرد و اشعارش را دارای مختصات زمانی، جغرافیایی و فرهنگی ویژهای دانست. بخش اعظم دغدغه و مضامین شعری وی حول محور رومانتیسم اجتماعی شکل گرفتهاند. در برخی اشعار وی، مضامین رومانتیستی در دایرهی دغدغهی فردگرایانه ظاهر میشود اما با اندکی دلیلیابی و با خوانشهای زندگینامهای و تاریخی میتوان دریافتی متفاوت از این دست اشعار نیز به دست داد.
مجموعه اشعاری که به صورت رسمی از استاد ملکشاه تحت عنوان "زڕەی زنجیری وشە دیلەکان" به چاپ رسیده حاوی مایههای میهنی-عاشقانه با چاشنی عناصر طبیعت است که شاعر در نهایت اشعاری با درونمایهی رومانتیسم اجتماعی را به مخاطب انتقال میدهد. وی در اشعارش نشان داده که تا حدود زیادی پیرو اندیشههای سارتر در ادبیات است و مکتب التزام و تعهد (Engagement) را بیشتر میپسندد.
بنابراین بیشتر اشعارش وصف درد دردمندان است و با اشعار وی آیینهای از آسیبهای اجتماعی با مایههایی از برانگیختن و نهیب زدن پیش چشم خوانندهی شعر ظاهر میشود. طغیان و عدم فرمانبرداری در برابر ظلم، ستایش وطن و خاک میهن، نکوهش و انزجار از ظلم و قدرت غاصبه، دلجویی از ستمدیدگان، وصف عشق و ارزشهای والای انسانی، ستایش صلح و آشتی، عمده مضامین شعری و اندیشگانی استاد ملکشاه به شمار میآیند. شاعر در جهت انتقال پیامهای اجتماعی منتج از این مضامین کوشیده است از ظرفیتهای زبانی، گفتمانی و زیباشناسانه بیشترین بهره را بگیرد و کلام وی هرگز از دایره شعر خارج نشده است. آنچه در مجموعه اشعار چاپ شدهی استاد ملکشاه در دست است، از هر نظر شعر ناب است و برخلاف برخی ادعاهای گاه مغرضانه، هرگز نمیتوان این اشعار را به درجات و مراتبی ساختگی تنزل داد. در بیشتر اشعار استاد ملکشاه آشناییزدایی، بە شکلی بسیار برجستە در سه سطح زبانی، ادبی و فکری نمایان شده و در بیشتر این اشعار با بهرهگیری از تکنیک روایت و عناصر روایی، دلالتهای ضمنی و سمبولیک تشخص خاصی به شعر بخشیدهاند. برخی از این اشعار که در کتاب " زڕەی زنجیری وشە دیلەکان " چاپ هژار به سال 1393 به چاپ رسیدهاند عبارت است از:
خۆشەویستی (ص16)، فەرمان (18)، میرات (ص22)، بەخشش (ص33)، بانگم دەکەن (ص37)، ئاواتێک (ص43)، شەهید (ص46)، تەنیایی (ص 48)، ئاخ باران (ص 55)، گازندە (ص68)، چاوی گورگ (ص71)، هەڵەبجە (ص74)، پەریی شیعر (ص87)، قەقنەس (ص92)، مەرگەسات (ص101)، تاوان (ص105)، گازندە2 (ص107)، گەمارۆ (ص112)، سەفەرێکی نەهات (ص 119)، جەردە هاتن (ص126)، داستانی دارەپیرە (ص135)، کاروان کاروان (ص144)، چاو خڵەتێنە (ص 152)، ئیعدامی (ص159)، هەتا لووتکە چەندی ماوە (ص162)، زیندانی (ص166)، ڕەجمم بکەن تاوانبارم (ص 175)، "ئێوارەی غەریبستان (191)، نازانم چۆن زیندوو ماوم (ص200)
آن چه از مفصلبندی دالهای موجود در این اشعار اعم از دالهای کانونی، شناور و تهی، حاصل میشود، میدانی گفتمانی است که در حوزهی گفتمان بیدارگرانه و انگیزشی با مایههای میهنی شکل میگیرد. جانمایهی کلام در غالب این اشعار، معناهایی است که به قصد ایجاد تغییر وضعیت خلق شدهاند. بسامد حضور این دست دالها در اشعار ملکشاه از وی شخصیتی بیدارگر و ملتزم به تعهدات شاعرانهاش ساخته است. اگر همین چند نمونه ذکر شده را به عنوان حجم نمونهای برای خوانشی شعرشناسانه برگزینیم درمییابیم که این اشعار حتی در عنوان شعر نیز قابل بررسی هستند و با توجه به نظریه شعرشناسانه ریفاتر میتوان ادعای بیدارگری و دلالتهای رومانتیسم اجتماعی را نشان داد. مفاهیمی چون فرمان، شهید، گناه، محاصره، راهزن، اعدامی، کاروان، زندانی، رجم کردن و مانند آن، واژگانی هستند که در گفتمانی بیدارگرانه و با کارکردهای انقلابی در کلام حضور مییابند. در این میان مجموعهای از واژگان چون عشق، بخشش، نهیب، آرزو، تنهایی، آهباران، شکوه،پری شعر و مانند آن یک انباشت را شکل میدهند که با کارکردی رومانتیستی در حوزه دلالتی رومانتیسم اجتماعی و فردی دلالتیابی میشود. واکاوی مفص این دست تعابیر و بازکردن موضوع به شکل تخصصی در حوصله این یادداشت کوتاه نیست و میتوان در بسترهای تخصصتر به این موضوع پرداخت اما به طور کلی در شعر ملکشاه میتوان تلفیقی از رومانتیسم اجتماعی-فردگرایانه را متصور بود که در نهایت در دایرهی مکتب التزام و ادب متعهدانه جای میگیرد و سوای بیمهری و بیتعهدی اجتماع و سیستم کلان اجتماعی نسبت به ملکشا، جلال شعر به شعر و خاک و اجتماعش متعهد ماند و به قول خودش: "بەس من بەڵێنەکەم بردە سەر، پەیمانەکەم نەشکاند."
نظر شما