هر دم از باغ شورای ارومیه، بَری میرسد، زشتتر از زشتتری میرسد. دو عدد از آخرین ثمرههای باغ شورای پریشان ارومیه که از فرط رسیدن و بلوغ بر زمین غلتیدند و اعتبار شورا (اين نهاد مردمی و ناظر) را در زمین غلتاندند از این قرار است؛
سخنگوی پر حاشیه و با سابقه شورا، بر علیه انتخاب عضو شورای شهر که به سمت ریاست شورای شهرستان رسیده بود یک بیانیه منتشر و اولا شورا را از این انتخاب مبرا دانست و ثانیا این نهاد که ریشه مستقیم و غیرمستقیم انتخابی و مردمی دارد را نمادین، بدون اهمیت، بدون جایگاه و پایگاه و فاقد کارکرد معرفی کرد. همچنین ایشان کارکرد سخنگویی شورا را از تریبون دفاع از شورا و عملکرد آن به بلندگوی نفرتپراکنی و تخریب رقبای شخصی فروکاست و در کمال تعجب از سوی شورا و ریاست آن حداقل تا این لحظه مورد مواخذه نیز قرار نگرفته است.
حال پرسش این است که چه شده و چرا کسی که خود با رای مردم و البته به میمنت تعلیق عدهای چند، چند روزی است بر کرسی شورا تکیه زده، چنین بیمحابا و بدون ملاحظه به نهادی انتخابی که اساساً کارکرد آن مکمل نهادی است که جناب سخنگو به انتخاب خود در آن مفتخر است میتازد؟ چه توجیهی وجود دارد شخصی که جایگاه فعلی خود را از انتخاب مردم و به اعتبار این نهاد دارد مانند کسی که بر شاخهای نشسته، اما ارّه بر گلوی شاخه میساید. چرا جناب سخنگو عقربوار، نیش بر فرق خود و شورا فرو میکوبد و اعتبار نهادی مردمی را فرو میکاهد؟
رئیس شورای شهر در نامهای سرگشاده که گویا باز به تایید یازده منهای یک (11 _ 1) اعضا رسیده بود از رئیس فدراسیون واليبال تقاضای عاجزِ عاجل کرده که از الگوی شورای ارومیه در حل امور پیروی کرده و رئیس سازمان لیگ را به علت عمل به تکیلف قانونی خویش، تنبیه کند تا زین پس جرأت استناد به قانون و آییننامه و این دست بهانهها را بهانه حذف واليبال ارومیه در مقابل شورای ارومیه نکند چراکه مگر در جریان نیست که تیم والیبال ارومیه با قانون به لیگ ورود نکرده تا با قانون از آن اخراج شود!؟
البته نامه شورای پریشان ارومیه، شدت پریشانی و خودزنی شورا را هم با ضعف شدید نگارش و هم با پیشنهاد عجیب فروش ساختمان شورا و اتراق یازده منهای یک اعضای شورا در خیمهای جلوی استانداری، تعجیل، تسجیل و تکمیل کرد و نشان داد که در سپهر سیاسی ارومیه، خیمهشببازی و باندبازی و رانتبازی، فعلا جایی برای اندیشیدن به مشکلات مردم، معضلات شهر و عمل به قانون و مصلحت شهر و مملکت باقی نگذاشته و با چنین دستفرمان و رویکردی به این زودیها نیز قرار نیست تغییری در سپهر سیاسی ارومیه به صورت عام و رویکرد اعضای شورا به صورت خاص ایجاد شود.
بستری که منجر به دستگیری حضرتپور و رد صلاحیت چندین عضو شورای پنجم و تعلیق پنج تن از منتخبان شورای ششم شد یعنی بستری که زمینهساز چنان فسادی با آن ابعاد گسترده و عمیق شد را باید در نهاد شورا جست. چطور میتوان باور داشت شخصی به دست شورای چهارم و پنجم برای سالها بر کرسی صدرات شهرداری تکیه بزند و در کنار گوش آن عزیزان آن پروژه عظیم فساد را طراحی و اجرا کرده اما اینها نه به کاسههای زیر نيمکاسه، شک کرده باشند و نه متوجه جریان غیرعادی امور شده باشند.
کسی که تقريبا با همه آن اعضا در پیوندهای تنگاتنگ و عمیق بوده، کسی که یکی از پیچیدهترین و گستردهترین فسادهای کشور را مدیریت و هدایت کرده، فسادی که ابعاد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و حتی گفتمانی پیدا کرده و هزینههای سیاسی و اجتماعی آن قطعا تا سالها بر دوش شهر، کشور و نظام سیاسی سنگینی خواهد کرد. این نیز بماند که پردرآمدترین دوران تاریخ چهل ساله شهر نیز همین دوره شهردار مخلوع بود و اصولا باید از قِبَل آن درآمدها و منابع، ارومیه چنان توسعه و پیشرفتی به خود میدید و چنان از لحاظ زیرساختها، تحهیز میشد که تا دههها جوابگوی رشد و گسترش شهر در مسائل روبنایی باشد. اما دریغ که همه آن ثروتها یا به جیب اشخاص رفته یا هزینه سیاستهایی شده که یکی از نتایج آن همین شورای اکنونِ مستقر است که کُمِدیوار، ادای آن تراژدی قبل را در میآورد و سعی میکند ابتذال گذشته را در اشکال و ابعادی دیگر به اجرا گذارد.
شورای پریشان ارومیه گویا پیام لازم از دستگیریها و تلعیقها را نگرفته و همچنان، سر در برف، ارّه در کف و نیش بر فَرق، در حال اصرار بر ذهنیت گذشته است و پاشنه را به زور به دری میچسباند که فرو افتاده.
میگویند نیچه گفته بود حضرت ابراهیم بتها را نابود کرد اما نتوانست خوی بتپرستی را نابود کند. منطق این گزاره در مورد شورای ارومیه نیز صادق است یعنی خلع و حبس فاسد، به نابودی فساد منجر نمیشود بلکه باید بستر ایجاد فساد از بین برود وگرنه از این شورهراز، جز عقرب نمیروید و جز تمسخر نهادهای مردمسالار و مصلحت مردم حاصل نمیشود.
تنها راه نجات ارومیه، تغییر نگرش و اصلاح ذهنیتی است که بانی شرایط موجود است ذهنیتی که ایجاد و تثبیت آن علل تاریخی، سیاسی و اجتماعی خود را دارد اما بیان آن در مجال این وجیزه نیست. ارومیه اما راهی جز ادامه شرایط موجود یا اصلاح جدی ذهنیت فوق ندارد امری که گویا از طرف تنها عضو مخالف مصوبه واليبال و چند مصوبه هزینهزای دیگر در دوره تبلیغات انتخاباتی نیز به آن پرداخته شده بود به این ترتیب که گویا ایشان شعار و رویکرد ستاد و سنگ بنای فعالیتهای سیاسی و انتخاباتی خود را تغییر عقلانیت موجود قرار داده بود عقلانیتی که به وجود آورنده و بانی فساد بود. عقلانیتی که علیرغم حذف برخی از مهرههای مهم آن به علت درهم تنیده شدن در مسائل فرهنگی و اجتماعی و بروکراتیک به این راحتی از منافع خود دست نمیکشد.
البته اگر برای توصیف نتایج آن عقلانیت به مقوله فساد بیشتر اشاره میشود به این علت است که این ثمره از ثمرات آن، چنان عیان و آشکار شده که بر کسی پوشیده نیست وگرنه هزینههای سیاسی و اجتماعی و حتی امنیتی ذهنیت فوق اگر از مقوله فساد مالی، هزینهزاتر و مخربتر نباشد از آن کمتر نیست حتی این احتمال وجود دارد که هزینهها و آثار و عوارض مخرب این چنینی در جدیتر شدن اراده سیستم امنیتی و سیاسی جهت مقابله با آن سهم بسزائی داشته باشد. اما چرا شورا همچنان در را بر همان پاشنه میچرخاند و چرا چنین مصرانه تلاش میکند قطار بر ریلی که دره بودن انتهای آن مسجل است حرکت کند؟
اگر شورای پنجم درآمدهای کلان حاصل از ساختوساز و تراکم فروشی را به منافع شخصی و گروهی و تدارک باندهای سیاسی اختصاص میداد و از واليبال نیز به عنوان پوشش، فرصت و ابزاری جهت پیشبرد اهداف نامبارک و همراه کردن قسمتی از جامعه با شعبدهبازی با خود استفاده میکرد. شورای ششم نیز چون میداند کفگیر شهرداری دیگر چیزی از دیگ و جیب مردم بر نمیگیرد بدون اینکه شکی به خود راه دهد، ملتمسانه خواهان دادن فرصتی دیگر برای ارسال تیم به لیگ است حال اگر دامن سازمان لیگ و فدراسیون واليبال هم به سان آنها، آغشته به قانون شکنی شد یا ساختمان شهرداری که از اموال عمومی است فدای همان ذهنیت حاکم و تداوم روال سابق شد باکی نیست چراکه اینجا ارومیه است در بر همان پاشنه میچرخد و از کوزه همان برون تراود که در اوست.
ریشه همه مشکلات ارومیه و شورای پریشانش از ذهنیت حاکم بر آن نشأت میگیرد ذهنیتی که نیمی از جامعه را نامرئی و صدایش را خفه میکند تا به جز صدای خودش آوازی نباشد. ذهنیتی که برای انکار و نامرئی ساختن نیمی از جامعه، هیچ هراسی ندارد که آبرو و اعتبار نهادهای سیاسی را نیز به زیر سوال بَرد. عقلانیتی که هیچ باکی ندارد تا جهت تداوم وضع موجود، خودش را نیش زَند یا حتی در صورت احساس نیاز شدید، ریشه را نیز بَرکَنَد.
شوهای رسانهای اعضای شورا که تمام ابزار کارشان در یک گوشی با پیکسلهای ترجیحاً بیشتر جهت شکار لحظههای خدمترسانی آنها به جامعه خلاصه میشود و حتی از افتخار ریختن چند فرغون شن در یک چاله نیز بدون ثبت در تاریخ گذر نمیکنند نیز عارضه همین ذهنیت است چرا که آنها وقتی با یک مصوبه تمام دارایی شهرداری را در حلقوم اژدهای واليبال میریزند و فدراسیون را به جان شهرداری و شهردار میاندازند راهی جز تنزل توقعات خود و مفتخر شدن به همراهی کامیون شن یا فرغون قیر ندارند.
علت واکنش عصبی و هیجانی سخنگوی شورا در انتخاب همکارش به ریاست شورای شهرستان را باید در رویکرد متفاوت و اصرار آن عضو سمج در عمل بر طبق قانون و مصالح، جستجو کرد کسی که فعلا تنها امید شهر برای تلاش در جهت حاکمیت قانون، محوریت منافع مردم و ارجحیت مصالح مملکت در تقابل با هوسرانیهای سیاسی و آتش زدن سرمایههای اجتماعی و اقتصادی است.
تلاش ارزشمند حضرت ابراهیم و بتشکنیاش، بتپرستی را ریشهکن نکرد (هرچند آغازگر روند اضمحلال چنین ذهنیتی شد و زمینه را برای سایر انبیا فراهم کرد) پس نباید انتظار داشت تعلیق، خلع یا دستگیری و حتی زندانی کردن چند فاسد منجر به ریشهکن شدن فساد شود بلکه باید بسترهای سازنده فساد، شناسایی و نابود شوند.
تغییر عقلانیت موجود، سقف فلک ارومیه را شکافتن و طرحی نو درانداختن است طرحی که در آن ارومیه نه پایتخت آذربايجان، بلکه آذربايجان در آن جزئی از ایران و ارومیه، پایتخت فرهنگها و مذاهب گوناگون است. طرحی که در آن ارومیه نه تهدیدی برای کشور و مردم بلکه فرصتی برای پایهریزی برادریِ برابر ملتهای منطقه است. طرحی که در آن ارومیه لاله کردستان و لادن آذربایجان و نگین ایران است.
طرحی که در آن ارومیه نه شهر انکار و نامرئیسازی، بلکه شهر تفاهم و تساهل است. طرحی که در آن مسئولان ستاد احیای دریاچه نه تنها به بودجه دریاچه دستدرازی نمیکنند بلکه از هر راه ممکن راهی برای نجات دریاچه پیدا میکنند.
در نهایت حتی اگر گفته شود قسمت قابلتوجهی از مسئولیت سرنوشت فعلی دریاچه، متوجه همین ذهنیت و عقلانیت است و خشکی دریاچه معلول آن است گزاف نیست.
نظر شما