آقاى سايه محترم تر از آفتاب ،رود پرغرور هزارپيچ خرد جمعى بود وهست چون ارغوان بود چون شاعر بود اما رمانتيك نبود كه همه چيز را به نام احساسات ويا نبوغ شاعرى دربزم هيجانى علاقمندان به شعر وترانه به مسلخ ببرد !
سايه حضور تمام قد وجدان جمعى در قضاوت روزگاربود، درحقيقت سايه بخاطر دانش وتجربه در زيست فرهنگى وهنرى جامعه برمسند قضاوت زمانه خود بودچون فخر هنربود پس مثل جوانان تقويم درقلبش وچون پيران تقويم درسرش بود وهمين بود كه به سادگى وبه دلنوازى ما راچون موسيقى كه چون شعر غرقه درآن بود فقط تغيير نمى داد كه اجرا مى كرد ازبس كه به تنهايى يك جهان بود!
سايه چون الف - بامداد نمونه مثالى هنرمندان دردانه اى بود كه در صورت بندى هاى متنوع ومتعددرفتارى ، نشان دادكه مبارزه نيست كه هنرمند را مى سازد بلكه هنراست كه مبارز مى سازد.
خانم ها وآقايان سوگوارتراز شعر، لطفا دردقيقه اكنون درخيال غم ديده تان براى هزارمين بار زل بزنيد به تصويرجاندار آن نگاه نجيب، ژرف وپر غوغا كه چگونه حال ادمى را بالنده وسرشار ازاحترام به هنرزندگى مى كند .چگونه وقتى صدا نرم ترازهواى تب كرده تابستان تهران برمى كشد آنچه را كه نامريئست ،مريى مى كند واين رسالت هنرووظيفه هنرمند است كه همواره درمكاشفه باشد واو از ديربازبود واين همانا وظيفه شعراست كه هنرى فقط براى درك مفاهيم نيست هنرى براى زيستن وستايش زندگى متعال است.
آقاى سايه عزيزتر ازآفتاب! مى دانيم شما هميشه درنبرد بوديد چون از سلاطين كلمه بوديد چون شاعربوديدچون شما وآقاى شاملو ، اخوان ، سپهرى وفروغ درنبرد بازندگى روزمره بوديد مگر نه اين كه شاعردرروزگاران كژ ومژ نبض درد وسكوت وبيدارى جامعه است تاروزگار عاقل وسلحشورشود.
آقاى سايه غنى ترازآفتاب! باوركنيد افتادن شما برخاستن دوباره ترانه وغزل است چون شما جزو گذشته نشده ايد حال و اكنون وفرداى ما هستيد گذشته نگذشته است، گذشته اى چون شما پايان ندارد. شما سرود ايران هستيد شما روزها وسوزهاى ما هستيد شما حسرت گذشته ما نيستيد شوق حضوراكنون ما هستيد شما ايران ما هستيد سراى اميد ما هستيد.
*این یادداشت پیش تر در مجله تجربه چاپ شده است
نظر شما