چکیده:
در این جستار کوتاه تاریخی به، زمینه ها، علل ظهور، دلایل و نتایج قیام، و همچنین نقش رهبران آن در سال 1308 خورشیدی (1929 میلادی) در ایجاد اتحاد و همدلی در میان ایلات و طوایف پشتکوه جهت مقابله با برنامه های تحمیلی و دیکته شده حکومت پهلوی به مردم این منطقه اشاره شده است. روش پژوهش در این مقاله، عموماً مبتنی بر منابع و مآخذ معتبر و اسناد مرکز مطالعات تاریخ دیپلماسی وابسته به امور خارجه و مصاحبه با کهن سالان، اطلاع رسان ها، حاضران در قیام مردمی یاد شده، و تحلیل و واکاوی آن ها توسط نگارنده است. در حقیقت این کتاب ترکیبی از تاریخ شفاهی و ارائه و انتشار اسناد و مدارک موثق، جهت تایید و تکمیل نوشته هاست.
کلید واژه: شاه محمد یاری، رضاخان، والی
مقدمه:
سراسر تاریخ استان ایلام از قیام ها، شورش ها، عصیان ها، خیزش ها و درگیری های خرد و کلان با حاکمان ظالم و مستبد و خودکامه، آکنده است و گاه این خیزش ها در منطقه کوچکی اتفاق افتاده و گاه شعاع وسیع تری را شامل شده و رنگ و بوی فرا استانی و فرا ایلی، به خود گرفته و این حرکت ها معمولا از دید حاکمانی که خود را حاکم بلامنازع و صاحب جان و مال و نوامیس مردم تحت امر خود دانسته اند به عنوان شورش عده ای افراد شرور و یاغی و راهزن قلمداد شده است.
شوربختانه اینکه از سوی نویسندگان و اهل قلم نیز در حق این قیام ها و نیز قیام کنندگان هم اجحاف شده و کمتر نویسنده مستقلی به این موضوعات پرداخته است. اما به یمن مصاحبه های شفاهی با اطلاع رسان ها و مراوده با نویسندگان ارجمند و صاحب تالیف، اینجانب عباس محمدزاده، با اتکال به ایزد منان توانستم از دل تاریخ شفاهی و با تکیه بر اسناد وزارت امور خارجه و... حقیقت قیام مردمی و هدفمند استان ایلام را روشن سازم و آن را در اختیار علاقه مندان به تاریخ معاصر ایران و استان ایلام قرار دهم تا رسالت خود را به ثمر برسانم. در این مقاله به صورت گذرا و اجمالی، بخشی از این قیام مردمی، روشن شده است.
اوضاع سیاسی اجتماعی ایلام در ابتدای قرن معاصر
بی تردید با نگاهی گذرا به منابع تاریخی، خاطرات، سفرنامه سیاحان، گفته های معمران و اسناد بر جای مانده از دوره والیان، وجود وضعیتی اسفبار و یاس آور بر این منظقه درآن دوران را در می یابیم.
... اما کشور ما در طول تاریخ ادوار دشوار و طاقت فرسایی را از سر گذرانده که آگاهی از این ادوار و آسیب شناسی آنها می تواند؛ مناسب ترین مددکار و درس عبرت در برابر مشکلات و ناملایمات فراروی باشد.
در حقیقت به رغم حملات گاه و بی گاه عثمانی ها در اواخر سلطه قاجاریه به مناطق غربی ایران، و به ویژه به صفحات غربی چون ایلام و مهران و سومار و... که رزم آرا از آن نام برده، به مدد وجود والی ابوقداره که در اصلیت از کردهای مهاجر سوریه بوده و در زمینه مرزداری برای دولت مرکزی؛ کارنامه مطلوبی داشته؛ در این مناطق امنیت نسبی حکمفرما بود، به گونه ای که برخی از رهبران سیاسی و مذهبی که نفوذ روسیه و انگلیس در ایران نگران بودند، از تهران به سوی قم و سپس کرمانشاه حرکت کردند و در آن جا به رهبری نظام السلطنه مافی دولت موقتی را تشکیل دادند.
در این احوال فردی بیش از دیگران خود را لایق و علاقه مند به جانشینی احمدشاه نشان می داد و به شدت طرفدار نظام بود، او رضاخان سواد کوهی نام داشت و جهت ارتقاء موقعیت خود، از نیروهای قزاق استفاده وسیعی نمود.
به قدرت رسیدن رضاخان پهلوی:
بامداد روز دوشنبه سوم اسفند (حوت 1299،21 فوریه 1921) میرپنج رضاخان که فرمانده بریگاد قزاق ارتش ایران بود، کودتا کرد. حرکت صعودی رضاخان به سوی دست گرفتن قدرت، به وسیله سید ضیاءالدین طباطبایی که بعدها نخست وزیر شد؛ مساعدت و همراهی می شد. سید ضیاء روشنفکری به ظاهر ملی گرا بود که روزنامه رعد را منتشر می کرد. هر دوی آنها ادعا می کردند که از فساد و بی لیاقتی خاندان قاجار نگران و از نفوذ فزاینده شوروی در استان گیلان اندیشناک هستند.
در چنین شرایطی بود که بنا به رهنمود و توصیه افسران بخش سیاسی ارتش انگلیس مقیم ایران، اتحاد بین آن دو عملی شد. نیروهای رضاخان شروع به پیشروی از قزوین به سوی تهران کردند. شش هفته بعد از کودتا، سید ضیاء نخست وزیر شد و رضاخان به سمت وزیر جنگ منسوب گشت و تا سال 1302 در این مقام باقی ماند و آنگاه نخست وزیر شد. در آن حال احمد شاه بر تخت سلطنت باقی ماند». (معتضد، خسرو، تاریخ 57 ساله ایران در عصر پهلوی، انتشارات علمی، تهران، 1380، ص173.)
در این دوره وضع اقتصادی مردم ایران چندان رضایت بخش و امیدوار کننده نبود و مردم در ابتدایی ترین شرایط ممکن از حیث تغذیه، بهداشت ، اسکان و ... قرار داشتند. در این مورد؛ یکی از اسناد را می آوریم:
موضوع: کوچ و فرار دسته جمعی مردم پشتکوه به کشور عراق
علامت شیر و خورشید
جنرال قونسول گری دولتعلیه ایران در بغداد
شماره کارتن: 47
شماره پرونده: 9
اداره ..... دفتر
سواد ...... راپورت قونسول گری مندلیج و بدره
مورخه ....11 شهر محرم 1341 ه.ق
نمره 63
مقام منیع جنرال قونسول گری محترم دولتعلیه ایران در عراق عرب بغداد از قرار مذکور از بی عدالتی و مظالم مامورین پشتکوه قریب سیصد خانوار بلکه متجاوز از ایرانیان فلک زده رنج کشیده بدبخت فراراً به اطراف مندلیج آمده اند و باز هم خواهند آمد. محض استحضار خاطر مبارک جسارت گردید.
از سوی دیگر رضاخان بعدها به کشف حجاب پرداخت که مورد مخالفت های زیادی در درون کشور واقع شد و خاصه روحانیون به مقابله با این تصمیم رضاشاه پرداختند و آن را حیله ای برای مسخ هویت اسلامی ایرانیان ذکر کردند حتی یکی از دلایل قیام مسلحانه سال 1308 ه . ش مردم ایلام این بود که سران قیام بیم داشتند کشف حجابی که در شهرهای بزرگ از جمله تهران، اصفهان، تبریز و ... آغاز شده بود به این منطقه که به نوع پوشش کردی و سنتی خود علاقه مندند سرایت کند و موجبات انحطاط فرهنگ شان را فراهم سازد. آنچه بر مخالفت بزرگان و روحانیون دامن می زد سلسله اقدامات آغاز شده مصطفی کمال ملقب به آتاتورک در ترکیه بود که آن کشور را به سوی یک کشورلائیک پیش برد و حتی رسم الخط نوشتاری آنان نیز به لاتین تغییر یافت. مورد دیگر که بزرگان ایلامی از آن آگاهی یافته بودند تصمیم رضاخان به یکجانشینی یا به اصطلاح تخته قاپو کردن ایلات و طوایف و اسکان اجباری عشایر بود. در نظر سردار سپه، به هر طریق ممکن می بایست بساط کوچ و کوچ نشینی در ایران برچیده می شد و کوچ نشینان در مناطقی مشخص و از پیش تعیین شده (تخته قاپو) اسکان می یافتند.
البته این عزم راسخ رضاخان پهلوی جهت براندازی نظام ایلی و اجرای سیاست اسکان عشایر، بدون ترسیم دقیق و کارشناسانه عملکرد قشون در چگونگی انجام این امر مهم و به طور حتم؛ توهین و تحقیرهایی که از سوی مامورین نسبت به عشایر اعمال می شد، موجبات فروپاشی جوامع ایلی و عشایری کشور را فراهم کرد و تنش های جدی بر طرز عملکرد دولتمردان وارد آورد. (به نوشته ی دکتر سکندر امان اللهی بهاروند؛ برخی فرماندهان رضاخان جهت جلب اعتماد عشایر، قرآن مهر کرده و برای آنان می فرستادند تا تسلیم شوند و سپس با همان قرآن مهر شده در بغل، آنان را تیرباران می کردند!
از جانب دیگر، رضاشاه با حکام محلی و حاکمیت ملوک الطوایفی سخت مخالفت می کرد و اغلب توان و نیروی خود را جهت یکسان سازی فرهنگی اقوام ایرانی برداشت و این موضوع در افغانستان توسط امان اله خان و در ترکیه توسط کمال مصطفی پاشا یا آتاتورک (پدر ترک ها)؛ انجام؛ و دنبال می شد و رضاخان نیز با این دو پادشاه؛ دوست دیرینه بود و در پیمان سعدآباد هم در کنار آنان قرار داشت.
رضاخان و سرکوب ایلات و عشایر:
سرکوب ایلات و عشایر به ویژه در مناطق لر و کردنشین از سرفصل های شاخص و مهم دوران حاکمیت پهلوی به شمار می رود و همان گونه که در اسناد پیش رو به آن خواهیم پرداخت برای ایران، پیامدهای منفی فراوانی بر جای گذاشت.
در حقیقت یکی از اصلی ترین مشکلات رضاخان در ایران، نبود پروسه دولت - ملت سازی، و نبود حکومت مستقل و وجود حکومت های نیمه مستقل و خودمختار و بعضاً مبارزات عصیان گرانه از جمله شورش شیخ خزعل، اسماعیل آغا سمکو، غلام علی خان و مهرعلی خان و ... بیرانوند و دوست محمد خان و ... بود که مشکلات وسیع و دامنه داری را حتی در سطح بین المللی برای ایران موجب شدند. که البته رضاخان در عوض انجام برنامه دولت - ملت سازی به پروسه دولت - ارتش سازی پرداخت تا بتواند به مقاصدش دست یابد و این دیدگاه و طرز تفکر رضاخان، باعث مشکلات و قیام های وسیعی در ایران شد.
رضاخان در خاطراتش می آورد: فرمان سرکوبی یاغیان لرستان را صادر کردم و هنوز سخنی از منطقه خوزستان به میان نیاورده بودم و بالفعل هدف خود را در مرحله اول سرکوبی لرها و والی پشتکوه قرار داده و در مرحله دوم سرکوبی خوانین بختیاری، و قشقایی و سایر خوانین فارس را در نظر گرفته بودم (البصری، علی، یادداشت های اعلی حضرت رضاشاه کبیر در زمان ریاست الوزرایی، ترجمه شهرام کریم لو، چاپخانه ارتش، 1350، ص 40). وی در جای دیگری راجع به سرکوب عشایر و ایلات ایران که خسارات جبران ناپذیری بر استقلال کشور دارد ساخت، می نویسد:
مهم ترین مشکلی که من در این راه داشتم قوای والی پشتکوه بود که شاهراه های جنوب را در اختیار گرفته بود. این مرد در واقع سرحددار شیخ خزعل شناخته می شد و با قوه ضخیمی که در حکم خود داشت در راه پیشرفت قوای ما و سد بزرگی بود اگر او را به حال خود می گذاشتیم؛ نقشه محاصره خوزستان کامل نبود و قوای ما را مدتی به خود مشغول می داشت (البصری، علی، یادداشت های رضاشاه، ترجمه محمدحسین استخر، تهران، چاپ مطبوعات، بی تا، ص52).
قشون رضاشاه پس از پایان تهاجم (به قولی) سر شیخ خزعل را به تهران فرستادند تا همانند ارسال سر میرزا کوچک خان جنگلی به پایتخت، ختم کامل غائله را اعلام و رضاشاه را خشنود کنند و بدین ترتیب قدرت رضاشاه را به دیگر رقبا، که از صدها سال قبل، نیمه مستتقل و مستبد بودند، گوشزد نماید.
در واقع نا آشنایی مركز نشینان حاكم؛ با روحیات و خلقیات و ابعاد جامعه شناختی و فرهنگی نواحی ایران و صدور فرمانهای شداد و غلاظ از دلایل عمده دیگری است كه باعث قیام و مقاومت اهالی نواحی مختلف دیگر در برابر دولت مركزی میشد.
این خشونت ها ریشه در عدم اعتماد متقابل داشت كه خود محصول گسست های اجتماعی، جغرافیایی و در یك كلام، محصول نبود یك روند دولت سازی و ملت سازی در تاریخ ایران است (نقیب زاده، احمد، پیشین، ص 160).
پس از این جریانات والی ابوقداره تصمیم گرفت بار و بنه سفر را ببندد و مسافرت به مقصد دائمیاش را از سرگیرد. برخی نرفتن غلام رضا خان به تهران را ناشی از تیزبینی و بینش سیاسی وی عنوان میكنند چون اطلاع یافته و شنیده بود، تعداد زیادی از افرادی که قرآن ممهور (به مهر و امضای رضاخان)، را دریافت کرده بودند یا به دسیسه و یا به عمد در راه و مسیر رسیدن به مرکز فرمانروایی رضاخان؛ توسط قشون پهلوی گلوله باران شده و با همان قرآن در دست، خاک و خون خود غلطیده بودند!
سرانجام بقایای حكومت نیمه نیمه مستقل پشتكوه برچیده شد و کم کم زمینه تصرف ایلام به دست قشون پهلوی پدید آمد و اولین گروه حكومتی شامل: سرتیپ محمد صادق كوپال (حاکم نظامی)، سرهنگ علی اكبر خان درخشانی (فرماندار نظامی پشتكوه)، پورسردار (مسئول مالیه و دارایی)، و چندین افسر و بیش از یك صد و پنجاه سرباز پیاده و سواره به حسین آباد وارد شدند و قلعه والی و ساختمان های متعلق به والی را اشغال کرده و اقامتگاه دائمی و مركز فرماندهی خود قرار دادند.
موضوع: نمونهای از درگیری با قشون رضاشاه در آستانه ورود آنان به ایلام:
مورخه 15 فروردین سنه 1306
پرونده : 9 - نمره 22
جنرال قونسونگری دولتعلیه ایران
بین النهرین ـ بغداد
مقام منیع وزارت جیلیه خارجه
بموجب اطلاعات واصله فتاح خان توشمال، از بستگان والی پشتكوه، كدخدای عشیره خزل را .... به قتل رسانده و یاور اسفندیارخان و شش نفر نظامی را یك شب تا صبح زنجیر كرده و اساس و تفنگ آنها را گرفته است.
شاید بتوان پیاده شدن قانون خلع سلاح عشایر ایلام را علت نخستین تصادم آنان با دولت پهلوی عنوان كرد. چون كه مردم این خطه به سبب دوری از مركز كشور، كوهستانی بودن منطقه و هم مرزی با عراق كه آن هم به كشورهای تجارت كننده سلاح نزدیك است و عشایری كه داشتن اسلحه را جزو ضروریات و فخر زندگی محسوب میداشته و آن را عزیز میشماردند؛ به سادگی سلاحهای شان را تحویل نمیدادند.
در ضمن پخش اخباری مبنی بر این كه دولت رضاخان در آینده ای نزدیك بالاجبار قانون متحدالشکل نمودن البسه یا كشف حجاب زنان را عمومی خواهد کرد و پوشش کردی و سنتی مردم منطقه برای همیشه ممنوع خواهد شد، زمینه ساز بی-اعتمادی بیشتر مردم به حکومت پهلوی را فراهم آورد.
علاوه بر موارد مزبور، اقدام به یكجانشین كردن عشایر یا تخته قاپو كردن ایلات و طوایف كوچ رو؛ كه قبلاً در لرستان و كردستان آغاز شده بود، توشمالان و بزرگان ایلامی را كه از نزدیك شاهد وقایع جدید بودند؛ بیمناك تر ساخت.
از نظر مؤلف كتاب، این سه عامل اساسی كه از دلایل اصلی درگیری ایلی در زمان رضاخان محسوب می شوند به طور مستقیم در به پاخیزی مردم ایلام و نبرد با قشون رضاخانی نقش به سزایی داشته است.
پس از این عوامل، عزل و كوچ ابوقداره به عراق و خلاء قدرت پدید آمده و نقش فرزندان و وابستگان والی را در تحریص و تشویق مردم به قیام عمومی نباید از نظر دور داشت. افزون بر این مسائل، سرتیپ كوپال قصد داشت تا از پشتكوه پادگانی نظامی بسازد كه هیچ فردی جرأت و شهامت مبارزه یا مخالفت با دستورات او را، در خود نبیند!
به راستی پیاده كردن مقرراتی به این شدت و حدت نه لازم بودن و نه ممكن . زیرا ساكنان پشتكوه خواستار اجرای عدالت، لغو مالیات های سنگین، آزادی عبور و مرور در سرحدات، و به دست آوردن آزادی كامل بودند نه انواع و اقسام محدودیت ها.
در مورد علت بروز و دامنه دار شدن اختلافات، یكی از كهنسالان منطقه نقل میكند:
پاییز سال 1307 ش یكی از سربازانی كه سوار بر اسب در حال عزیمت به كرمانشاه بود، مورد اصابت گلوله افراد ناشناس قرار گرفت و ضاربان اسب و سلاح اش را به سرقت بردند. این خبر همچون پتكی بر سر كوپال فرود می آید و باعث دلخوری بیش از حد وی از مردم ایلام میگردد.
متعاقب آن سرهنگ علیاكبر خان درخشانی قوانین سخت گیرانهای وضع میكند كه در آن زمان؛ كمتر كسی دیده بود و چه بسا شدیدتر از تنبیهاتی بود كه والی برای مجرمین و افراد خاطی به كار میبست.
وضع مجدد مالیات بر محصولات زراعی، باغی، دامی و تنبیهاتی نظیر: اجبار به خیره شدن به نور خورشید تا ساعات متوالی، حبس افراد در اتاقك های سلول مانند با سقف كوتاه (حداقل در قلعه والی ایلام دو اتاق از این مورد وجود دارد و نویسنده شخصا از آنها بازدید کرده است)، ریختن آب داغ بر سطح بدن محبوسین، انداختن مجرمین در آب حوض (در فصل زمستان)، مجبور کردن افراد به جمع آوری خار و راه رفتن روی آنها، فلک کردن و شلاق زدن مردان و حتی زنان در برخی مناطق، به میل بستن و گچ گرفتن افراد به حالت عمودی در لوله های مخروط مانند و پوشانیدن اطراف آنها با سنگ و گچ، (این مورد از تنبیهات دوران والی ابوقداره هم بوده)، قرار دادن بزرگان ایلامی در برابر یكدیگر و مجبور كردن آنان به این عمل كه به صورت یكدیگر آب دهان بیندازند و فحش و ناسزا دهند و ده ها نوع تنبیه بدنی دیگر، در صورتی كه شخص از پرداخت مالیات عاجز بود و یا سر باز میزد، باعث روی گردانی مردم ایلامی از حكومت تازه تأسیس پهلوی در حسین آباد گردید. نكته قابل تأمل این كه، حکومت هم هیچ گونه تلاشی در جهت رفع كمبود و كاستیهای مردم ایلام انجام نمیداد.
احمد نقیب زاده در كتاب رضاشاه و نظام ایلی مینویسد: اما هر چه فراموش شود، رفتار زشت مأموران دولت با زنان و مردان ایل آن هم در یك جامعه سنتی كه توهین، نقش مهمی در قیام و شورش دارد، فراموش شدنی نبود. جوامع ایلی و سنتی از همه چیز میگذرند الا از توهین و تحقیر (نقیب زاده، احمد، همان، ص 176).
دكتر سكندر امان اللهی هم مینویسد:
مأموران نظامی در یك نبرد نا برابر و با حیله و تزویر و سوگند و دروغ، عشایر را به دام انداخته و بعضی را به قتل رسانده و برخی را روانه سیاه چال نمودند. بهطور كلی، سركوب عشایر توأم با زور و فریب و ستم بوده و مأمورین دولتی مرتكب انواع و اقسام اعمال ناشایست میگردیدند (امان اللهی بهاروند، سكندر، كوچ نشینی در ایران، ص 215).
با توجه به این كه تاكنون سال ها از واقعه قیام پشتكوه میگذرد باز هم استان ایلام هم چنان ماهیت قومی و سنتیاش را حفظ كرده، بر این اساس تا حدودی میتوان حدس زد كه اگر در آن دوران سران ایلات و طوایف با برنامههای حكومت پهلوی مخالفت میكردند، متولیان امور تا چه میزان از پشتیبانی توده مردم بینصیب میماندند!
اما بزرگان و مردم ملكشاهی در زمان حكومت والیان پشتكوه با توجه به داشتن پیشینه و سابقه تاریخی در ظلم ستیزی، خواهان حكومتی متعادل و میانه رو بودند و در مورد اتفاقات و وقایع روزمره با چند تن از معتمدین و اشخاص با نفوذ ایل ملكشاهی بودند مشورت و همفكری میكردند. شاه محمد یاری هم به قدری در نزد آنان منزلت یافته بود كه اگر قصد سفر میكرد چند تن از بهترین سواران او را همراهی میكردند مگر این كه خودش مانع این كار میشد.
محبوبیت بینظیر وی و اجدادش به سال ها قبل باز میگشت كه پدر ایشان مرحوم یارمحمد رحمت الله علیه، رهبری مبارزه با اجانب (تركان عثمانی) را بر عهده گرفته بود و شخص شاه محمد هم بعد از پدر در نبرد با مهاجمین، آن گاه كه امام زاده سید حسن (ع) در شهرستان کنونی مهران را به آتش كشیده بودند به همراه دیگر مبارزان ملكشاهی از جان گذشتگیهای فراوانی به نمایش گذاشت.
همچنین سركوب اعراب بَدوی كه به قصد غارت و چپاول به منطقه دستبرد میزدند باعث فزونی احترام و جایگاه وی و دیگر بزرگان و توشمالان ایل ملكشاهی در میان مردم گردید. در خانه بزرگ او، تنی چند از جوانان مؤمن و رشید و سلحشور؛ جهت پذیرایی از بزرگان و مهمانانی كه از سایر نقاط میآمدند، آماده بودند.
مرحوم شاه محمد یاری بنا به گفته ی معمرین جایگاه کاریزماتیکی در میان مردم منطقه داشته و برخی از بزرگان معتقد بودند آذوقهمنزل وی با وجود فزونی تعداد مهمانان هم از ایل ملکشاهی و هم از ایلات دیگر استان، هرگز به اتمام نمی-رسید و انبار آنها همیشه مالامال از مایحتاج و ملزومات زندگی بود. شاه محمد را همه مهمانان و خاصه ساداتی كه در منطقه بودند و یا از كشور عراق به منطقه تحت نفوذ وی وارد میشدند، میشناختند چون ایشان به لحاظ مردم داری و شجاعت و مهمان نوازی شهره بودند.
تداوم شعله های قیام
از موارد حائز اهمیت در بررسی خصوصیات شاه محمد ایلامی كه به نبرد با قوای رضاشاه تن داد، علاوه بر طرفداری بی چون و چرای وی از فقرا و ضعفا، مردم داری و سركوب گردنكشان و پایمال كنندگان حقوق دیگران بود كه باعث شد وی در این زمینه خدمات قابل قبول و در خور توجهی انجام دهد.
شاه محمد شخصاً در جانبداری از حقوق خانواده، تیره، یا طوایف مظلوم، به پشتیبانی آنان بر میخواست و در صورت عدم پایبندی طرف خاطی به خویشتن داری و پرداخت خسارات وارد آورده، با نیروهایی كه در اختیار داشت به متعرضین حمله ور می شد، و یا حتی دستور مصادره اموال آنان را تا مدتی، صادر میكرد. این گونه اعمال باعث شد تا او دامنه نفوذش را به قسمتی از عراق و منصور آباد (مهران) و صالح آباد و... گسترش دهد. در حقیقت او مملكت داری را از محدوده نه چندان وسیعی آغاز نموده و با کمک سایر بزرگان ایل، آمادگی آن را در خود احساس كرد كه با بهره گیری از تجارب كسب شده گذشتهاش به مقام های بالاتر ارتقا یابد.
شاه محمد یاری كه از جریان خلع سلاح، كشف حجاب، اسكان عشایر و تحدید مرزها؛ اطلاع یافته بود در صدد بر آمد تا در مخالفت با برنامه های حکومت پهلوی که هویت مردم منطقه را مورد هدف قرار داده بود، و با متحد ساختن ایل ملكشاهی به حسین آباد حمله كند و پس از تصرف مركز نظامیان پهلوی، خود صاحب حكومت پشتكوه (ایلام)؛ شود.
دلایل و علل وقوع قیام ایلام (نارضایتی از حکومت پهلوی):
هر چند که حکومت والیان با فرار والی ابوقداره به عراق؛ سقوط کرد ولی با ورود نظامیان به پشتکوه، عده ای از نزدیکان والی از جمله علی قلی خان فرزند والی، و علی رضاخان شهاب الدوله برادر والی و تعداد دیگری از عمله و... به فاتحین پیوستند و در پست های کلیدی دولت جدید، مجددا بر مردم حاکم شدند و این در حالی بود که رعایای محلی از آنها متنفر و بیمناک بودند. از طرف دیگر، قدرت نظامی رضاشاه سبب رفتن خوانین و والیان گردید اما جای آنها را نظامیان خشنی گرفتند که هیچ شناختی از سنت های ایلات و عشایر نداشتند.
شایان ذکر است اداره مالیه و گمرک پشتکوه جهت حراست و امنیت خود، تعدادی نیروی انتظامی به استخدام درآورده بودند که به آنها امنیه می گفتند و امنیه ها به بهانه های مختلف سعی در آزار و اذیت مردم داشتند و به شدت مورد تنفر اهالی ایلام بوده و اغلب مسبب درگیری ها می شدند. مامورین دولت هیچ ارزشی برای رعایای محلی قایل نبوده و اغلب ریختن خون آنها را مباح و جایز می شمردند و البته با یک نوع حس تکبر و خود برتربینی با آنان رفتار می کردند.
خلع سلاح:
بنا بر اسنادی که امیراحمدی منتشر کرده خلع سلاح ایلات ایلامی در سال 1925 میلادی یا 1304خورشیدی آغاز شد و باید متذکر شد در جامعه ای که عشایر و یا افراد علاقه مند به داشتن سلاح، اسلحه را ناموس خود می دانند و همچون فرزندی به آن دلبستگی دارند، و خلع سلاح آنان یکی از مهمترین عوامل بروز قیام مردم پشتکوه بوده است.
بی شک تحویل دادن سلاح هایی که مردان عشایر و ایلات و طوایف سال ها در اختیار داشته و در درگیری های با عثمانی-ها به کار گرفته بودند موضوعی نبود که به سادگی برای مردم ایلام قابل هضم و پذیرش باشد. همچنین نوع زندگی و معیشت و دامداری و عشایری و جهت حفاظت از احشام و اغنام و پاسداری از خانواده ها در شرایطی که هنوز قانون مدون حکومتی در پشتکوه حکمفرما نبود، نیاز به داشتن اسلحه را الزام آور می نمود.
در سال 1304 خ امیراحمدی فرمانده لشکر غرب از غلام رضاخان خواست که کار خلع سلاح و تحویل سلاح های مردم به حکومت پهلوی را به انجام برساند. والی نیز مقداری اسلحه و فشنگ از ایلات پشتکوه جمع آوری کرد و به اردوی سرتیپ درخشانی در سیمره فرستاد. بی تردید غلامرضاخان با وجود اظهار فرمانبرداری در جمع آوری و ارسال اسلحه عشایر پشتکوه به دولت؛ مسامحه می کرد و به دفع الوقت می گذرانید.
بدین جهت اردوی سرتیپ درخشانی در تیرماه سال 1304 خ 1925 م، برای تهدید والی پشتکوه که در جمع آوری اسلحه آن حدود جدیت بیشتری نشان دهد از سیمره به طرف پشتکوه حرکت کردند...
لازم به ذکر است چون والی اطلاع داشت و مطمئن بود که اگر تحویل دادن سلاح ها به سرعت انجام گیرد مردم هم بیشتر مخالفت خواهند کرد و ممکن است بحران یا قیام سراسری بزرگی پدید آید به همین خاطر از قبول انجام این امر طفره می-رفت و به نوعی خودش هم تمایل زیادی به این کار نداشت چون معتقد بود آن وقت قشون پهلوی می آیند و مردم بی سلاح؛ نمی توانند در مقابل آنان بایستند.
م. س. ایوانف در کتاب تاریخ نوین ایران می نویسد:
عشایر علیه خلع سلاح و اسکان اجباری که باعث مرگ و میر بسیاری از دام های آنان می شد دست به قیام می زنند... البته این بار نیز بسیاری از سران عشایر که مخالف سیاست مزبور بودند به وسیله دولت دستگیر شدند، عده ای از آنان را تیرباران و جمعی دیگر را زندانی کردند و عده ای را به عنوان گروگان نگاه داشتند. در نواحی ییلاق و قشلاق عشایر، حکومت نظامی اعلام شد و ماموران دولتی با زور در آن نواحی حکومت می کردند و به آزار عشایر می پرداختند (ایوانف، م. س، تاریخ نوین ایران، ترجمه هوشنگ ترقی، انتشارات اسلوج، 1356، ص165).
یحیی دولت آبادی در مورد این سلسله اقدامات نوشته که: بسیاری در آن موقع این اقدامات دولت را در راستای خلع سلاح و اسکان عشایر و... کاملا مثبت ارزیابی کرده و اقدامی در راستای وحدت ملی و پیشرفت کشور می دانستند صرف نظر از این که سرکوب ایلات و عشایر و به انقیاد کشیدن آنها، آیا کمکی به وحدت ملی می نمود یا نه، این اقدامات کاملا شتاب زده و بدون داشتن یک برنامه مدون و دقیق صورت می گرفت و در تمام نواحی عشایرنشین شورش هایی را علیه حکومت مرکزی برانگیخت.
کوچانیدن و تبعید اجباری:
هم چنان که اطلاع داریم کوچ دادن ایلات و عشایر به دیگر مناطق کردنشین (کوچ دادن ایل بیرانوند از ایلام به لرستان برای سرکوب بیشتر آنها) و کوچ برخی ایلات کرد و لر به سایر مناطق دیگر ایران؛ از جمله به شمال کشور و یا به خراسان و... از نظر حاکمان حکومت پهلوی امری طبیعی و موجه بوده است.
هنگام اعزام [منظور تبعید] 28 نفر سران عشایر کویرکوه به تهران، نامه ای به اعلی حضرت نوشتم که روسای ایلات باید در زندان باشند تا بتوان ایلات مورد نظر را تخته قاپو کرد و پس از این که این ایلات در نواحی خراسان سکنی گزیدند؛ این روسای عشایر را باید به همان جا فرستاد و چون مدتی در حبس می مانند و تنبیه می شوند و از طرفی آشنایی به روحیه ایلات خود دارند، وجودشان مورد استفاده برای دولت و برای ایلات تخته قاپو شده می باشد (امیراحمدی، پیشین، ص545).
پس همان گونه که یادآوری شد حکومت پهلوی بسیاری از ایلات و طوایف کرد و البته و بلوچ و عرب و ... را با زور سرنیزه و تهدید و ارعاب به مناطق دیگری کوچانید و این مهاجران همچنان در آن مناطق باقی مانده و هرگز تمایل خود را برای بازگشت به سرزمین مادری از دست نداده اند.
ظلم و ستم امنیه ها:
جهت آگاهی خوانندگان از ظلم و ستم امنیه های حکومت پهلوی؛ به مردم ایلام در سال 1308 خورشیدی که منجر به قیام مردمی و عمومی شد مطلبی از محسن حجاریان را؛ می آوریم: سرکوب عشایر لرستان؛ همانند سرکوب دیگر اقوام ایرانی در جای جای تاریخ مکتوب ایران ثبت شده است. از روزگار حکومت حسنویه و هزار اسبی ها؛ تا یورش تیمور گورکانی و کشتار شاه عباس صفوی و بیداد والیان قاجار و دنباله آن قتل عام زنان و کودکان بی گناه لر، به وسیله سپهبد شاه-بختی و امیراحمدی در روزگار رضاخان؛ یکی پس از دیگری، همگی گواه بر سرکوب پیگیرانه این قوم است که توان دفاع از خود را در مقابل بیداد طبقه حاکمه نداشته اند. آن چه که مسلم است مسئولیت چنین جنایت و آدم کشی ها همیشه به حساب خیانت و شرارت این اقوام کوهستانی یاغی واریز شده، قومی که هیچ وسیله دفاعی در مقابل نیروی سرکوب گر خود را نداشته اند. بین سال های 1306 - 1303 کشتار و سرکوب لرها به وسیله سرتیپ شاه بختی و امیراحمدی برگی دیگر از تاریخ کشتار دسته جمعی را در لرستان رقم می زند. اوضاع آشفته ایران بعد از انقلاب مشروطیت در سال 1285 و خودسری های خوانین محلی در ایران و روی کار آمدن رضاخان و اعمال نیروی قهر و ارعاب نظامی و کشتار روستاییان بی پناه زیر لوای برقراری امنیت و تمرکز قدرت مرکزی در دوران رضاخان در اکثر ایالات و ولایات ایران با چپاول و غارت و خون ریزی های سراسری رو به رو گردید...
اسکان اجباری یا تخته قاپو کردن ایلات و طوایف:
بی شک و بر اساس اسناد متقن، تا قبل از قیام مسلحانه مردم پشتکوه (ایلام کنونی)، طرح اسکان عشایر در این منطقه به اجرا در آمده بود اما رسیدن اخباری از این قبیل که دولت به زودی اقدام به تخته قاپو کردن بیشتر عشایر و اسکان دائمی آنها در مناطق از پیش تعیین شده خواهد کرد و نیز عملی شدن این طرح در لرستان با خشونت تمام، و صدور دستوراتی به لرها که به هیچ عنوان اجازه کوچ و کوچ نشینی را ندارند و آگاهی یافتن ایلات و طوایف ساکن پشتکوه از این جریانات؛ از جمله عوامل نارضایتی عمومی ساکنان پشتکوه از حکومت رضاشاه و از زمینه های بروز قیام مسلحانه بوده است.
اول بهار سال 1307 از اعلی حضرت اجازه خواستم که به تهران بیایم و حضورا گزارش کارهای لرستان را به عرض برسانم و ایشان نیز اجازه دادند. در این سفر شاه ابراز محبت فراوان نمود و من دو موضوع را با ایشان به میان نهادم:
یکی تخته قاپو کردن ایلات که ایلات اطراف خرم آباد را در خرم آباد تمرکز دهیم و برای سایرین که به تدریج تخته قاپو می شوند؛ قلاعی در نزدیکی جاده بسازیم که در آن قلاع زندگی کنند، دیگر موضوع جنگ پشتکوه و تسلیم نمودن ابوقداره ها.
زیرا منظقه وسیع پشتکوه زیر نفوذ خان مطلق العنان آنجا، ابوقداره بود و آن مرد که چند قرن، اجدادش آنجا مختار مطلق العنان بودند؛ دستگاه عظیم و نفوذ فراوان و ادعای زیاد داشت. با خارجی ها هم بی سر و سر نبود و به واسطه وصلتی که با بعض اعیان کرمانشاه نموده بود؛ ریشه ای در همه جا دوانده و در یک قسمت او سر حد عراق که از قصرشیرین تا خوزستان بود همه کاره بود و دولت در آن جا کنترلی نداشت.
رضاشاه که از ابتدای کار هدفش بر هم زدن حکومت خان ها و به وجود آوردن کشوری بود که تمام نقاطش تابع حکومت مرکزی باشند، با دیده قول پیشنهاد مرا پذیرفت و گفت: هم با تخته قاپو کردن ایلات موافقم و هم به خاتمه دادن به کار والی پشتکوه (امیراحمدی، احمد، پیشین، ص433).
سرانجام کوچ نشینی و گله داری ممنوع شد. ارتش و امنیه ها سیاه چادرهای کوچ نشینان را جمع آوری کرد و سوزانیدند و چادرهایی شبیه به چادرهای معمولی (چادر سفید) به آنها دادند، گردنه های مهم کوهستانی و محل عبور عشایر با قوه قهریه بسته شد و عشایر مجبور شدند که در طول سال در سردسیر یا گرمسیر بمانند و در نتیجه مرگ و میر انسان ها و حیوانات شدید شد و... یکی از نتایج شوم این اقدامات از دست رفتن استقلال و خودمختاری عشایر و تغییر آنها از تولید کننده به مصرف کننده بود.
شایان ذکر است که این قبیل اقدامات چون شتاب زده و بدون کارشناسی از جنبه روانشناسانه و بدون آگاهی از علایق و سلایق و نگاه جامعه شناسانه در برخورد با ایلات و طوایف بود با مقاومت های جدی روبرو گردید و نه تنها در ایلام بلکه در کل ایران شورش ها و قیام های متعددی را به دنبال داشت. در حقیقت این اقدامات در راستای رواج شهرنشینی و مهار عشایر و صنعتی نمودن کشور و تامین نیروی انسانی مورد نیاز کارخانجات بزرگ در ایران بود؛ و چون عشایر خود؛ تولیدکننده انواع گوشت، فراورده های لبنی انواع طیور، تخم مرغ، پشم گوسفند، موی بز، انواع حیوانات اهلی و انواع حبوبات و غلات هستند و هیچ نیازی به کارخانجات و... ندارند مورد هدف، این برنامه نادرست قرار گرفتند.
زیاده ستانی و زیاده خواهی های مالیاتی:
باید یادآوری کنم، متکی بودن این مردمان به کشاورزی دیمی و دامداری سنتی، شیوع بیماری های دامی و قحطی های مکرری که در کشور اتفاق می افتاد، و از جمله بلایای طبیعی و سرما و بارش شدید برف (مثلا در سال 1352بیش از هیجده شبانه روز به صورت مداوم برف بارید و بنا به گفته بزرگان، نود درصد گله های دامداران ملکشاهی و... تلف شدند)، وجود کوه های صعب العبور و کوهستانی بودن منطقه و عدم دسترسی به راه های ارتباطی و تجاری، انزوای سیاسی و اقتصادی پشتکوه، استثمار رعایا توسط والیان از جمله برخی دلایل فقر و تنگدستی ساکنین این منطقه بوده است. با وجود این مشکلات اقتصادی رعایای پشتکوه موظف به پرداخت به موقع مالیات های سنگین و کمرشکن بوده اند. مالیات ها معمولا توسط توشمالان جمع آوری؛ و تحویل ماموران والی داده می شد و یا تعیین مقدار آن به والی بستگی داشت. هر چند که ممکن بود توشمالانی که در راس ایلات بودند برای تخفیف آن با والی ابوقداره مشورت و رایزنی نمایند اگرچه همیشه وضعیت بر وفق مرادشان نبود.
نظام وظیفه اجباری:
بی تردید شورای عالی قشون از اوایل سال 1301 خورشیدی مشغول تجدیدنظر در مقررات سربازگیری گردید و با توجه به توصیه های کمیسیون مختلط نظامی قرارداد 1919، لایحه ای در 23 ماده و توسط وزیر جنگ به مجلس داده شد که در تاریخ 26 سرطان همان سال، به تصویب رسید و ملاک کار وزارت جنگ قرار گرفت.
این قانون تا حدی احتیاجات قشون را تامین می کرد. ولی فکر نظام اجباری از مخیله سردار سپه خارج نمی شد و در صدد تصویب چنین قانونی بود. سردار سپه تا پایان سال 1303 جرات طرح چنین قانونی را ننمود. پس از اعطای فرماندهی کل قوا، به او که در اواخر سال 1304 انجام گرفت در صدد برآمد قانون نظام اجباری را به اجرا درآورد...
شکی نیست پخش خبر نظام اجباری در بین ایلات و طوایف و عشایر ایران و به ویژه پشتکوه، بسیار شدید و تکان دهنده بوده و با توجه به این که قبلا هم گفتیم که زندگی مردم عموما بر پایه کشاورزی دیم و دامداری و ییلاق و قشلاق پایه-گذاری شده بود و طبعا در چنین شیوه ای از زندگی جوانان و فرزندان ذکور سرمایه های عمده و ستون های محکم برپایی سیاه چادرهای خانواده ها بودند به همین دلیل عشایر به هیچ قیمتی حاضر به فرستادن فرزندان شان به خدمت سربازی یا اجباری نبودند.
رزم آرا در این مورد می نویسد: ... یک روز صبح در موقعی که مشمولین و کسان آنها که در حدود پنج الی شش هزار نفر بودند در نهاوند حاضر و من مشغول به معاینه آنها بودم، غفلتا تمام مردم با سنگ و چوب به ما حمله کرده، من هم که وضعیت را این قسم دیدم ناچار به چند نفر افرادی که در معیت خود داشتم حکم شلیک دادم در نتیجه، چند نفری تیر خورده، باقی فراری و متواری شده، به دهات رفتند (رزم آرا، حاجی علی، خاطرات و اسناد، به کوشش کامبیز رزم آرا و کاوه بیات، تهران، نشر و پژوهش شیراز، 1382، ص61).
متحدالشکل نمودن البسه و ممنوعیت استفاده از پوشش کردی:
در مورد کشف حجاب ایلات و طوایف استان ایلام باید اضافه کرد که به عنوان یک محقق و پژوهشگر هیچ شکی ندارم قطعا برنامه متحدالشکل نمودن البسه و ممنوعیت استفاده از پوشش کردی، که در ورای آن تبلیغ پوشش پهلوی را مخفی کرده بودند، یکی از دلایل شکل گیری قیام مسلحانه مردم پشتکوه بوده است.
... در آن دوران که کشف حجاب آغاز شد مردم خیلی ناراضی و ناراحت بوده و تعصب و غیرت آنها این شیوه پوشش و بدحجابی را نمی پذیرفت. مامور کشف حجاب در حسین آباد نخستین کاری که کرد، برداشتن سربند از همسر و برادر زنش بود که همه اقوام و فامیل به او اعتراض نموده و او را نفرین کردند و خانواده اش هم به جان این مامور، و مسئول کشف حجاب می افتند...
این بی نظمی و اذیت و آزار بانوان ادامه یافت و چند روز بعد مراسم دولتی برای متحدالشکل نمودن البسه و تغییر پوشش بانوان تشکیل شد و برخی زنان که دم از فرنگ می زدند را به آن مجلس دعوت کردند و بنا به درخواست دولت، بانوان کت و دامن مجانی ارسالی دولتی را با هدایای دیگری پوشیده، و کلاه پهلوی بر سر نهاده و به اصطلاح کشف حجاب شدند. پوشش مردان هم که شامل ستره، قتره، سرداری، کلاه و لچگ و پاپیچ و کلاش و گیوه کردی بود، تغییر کرد و تبدیل به کت و شلوار و کلاه پهلوی شد و مردم ایلام به کلاه پهلوی شبقه می گفتند و آن زمان پوشش و لباس همه به اصطلاح (الموده یا مد روز)، شده بود و از هر خانواده ای اجبارا یا اختیارا زنی می بایست در مراسم کشف حجاب شرکت می کرد.
از مصائب دولت پهلوی در این بخش، قدرتمند بودن عرف در جامعه آن دوران، اعتقاد مردم به تعالیم انسان ساز الهی و ضرورت حفظ پوشش اصیل بانوان، عدم آگاهی از اجرای این برنامه ها توسط مردم، و مقابله جامعه با افراد تابوشکن و سنت شکن بود که عواقب سختی در پی داشت. در ایلام یکسان سازی فرهنگی، تنها برای بانوان نبود و مردان نیز می-بایست پوشش کردی خود را تغییر می دادند. یکی از بزرگ مردان در این مورد خاطرنشان می کند:
ما چندین مرتبه در مورد این که پوشش یا سربند مردان ایلامی ارتباطی با دین و مذهب ندارد و انتخاب سربند یا کلاه و لچگ ما به خاطر شرایط خاص جفرافیایی و اقلیمی است و در باد و باران در کوهستان های صعب العبور استفاده از کلاه پهلوی یا شاپو، ناممکن و دردسر ساز است، با آنان به بحث پرداختیم. اما مامورین کشف حجاب به هیچ عنوان حاضر به پذیرش راه کارها و انتقادات نبودند و ما را مکلف به استفاده از این پوشش کردند. حتی مردانی که دارای سرپوش کردی بودند اجازه ورود به ساختمان ها و اماکن دولتی را نداشتند و حتما موقع ورود به ساختمان می بایست کلاه و لچگ خود را از سر بر داشته و در دست چپ می گرفتند.
تحدید مرزها از دیگر دلایل قیام
بی هیچ شک و تردیدی؛ فروپاشی دولت عثمانی و سر بر آوردن کشورهای نوظهور بر پیکره آن، و انعقاد قرارداد سایکس - پیکو باعث تحول بزرگی در خاورمیانه شد و به نوعی مسابقه تصاحب سرزمین های بیشتر را موجب گردید.
در این ماراتن نفس گیر؛ مرزبندی های نوینی شکل گرفت که باعث شد حکومت ها قوانین سخت گیرانه ای بر ورود و خروج از مرزها خود وضع کنند و هر گونه آمد و شد غیرقانونی به داخل کشورهای دیگر؛ عواقب وخیمی حتی چون حبس ابد و یا اعدام را در پی داشت و این مقررات به سادگی برای افراد بومی که در این مرزبندی ها؛ بسیاری از فامیل خود را از دست داده بودند قابل پذیرش نبود.
رهبر قیام مسلحانه سال 1308 خورشیدی، 1929 میلادی علیه رضاخان پهلوی
شاه محمد یاری ملکشاهی (مشهور به شامگه رضاخان) از مصلحان و بزرگان ایل ملکشاهی سابقه ای درخشان در مبارزه و ستیز با متجاوزين عثمانی و عرب را در کارنامه اش داشت و، همراه با دیگر سران از جمله میرزا شاه محمد خسروی و تعدادی از توشمالان ایل کُرد از حکمران نظامی خواست تا رفتار متعادل تری در قبال مردم ستمدیده این سامان در پیش گیرد . لیکن بر خلاف انتظار سران ایلامی، سرتیپ کوپال در اخطاریه ای که برای بزرگان ارسال می دارد از آنان می خواهد تا در امور حکومتی دخالت ننمایند و این عکس العمل نظامیان باعث گردید که زعمای قوم به رهبری شاه محمد یاری به فکر قیام همه جانبه و تسخیر مرکز حکومت بپردازند.
تداوم درگیری ها:
با توجه به درگیریهای مختلفی که در سراسر ایران خاصه مناطق کردنشین علیه حکومت پهلوی صورت گرفته بود شاه-محمد یاری که به پشتیبانی تفنگچیان والی معزول نیز دلگرم بود درصد برآمد تا با متحد ساختن ایلات ایلامی به حسین آباد حمله کند و پس از تصرف ادارات دولتی خود صاحب حکومت ایلام شود.
شاه محمد یاری با اتکا به ایل خود که پرجمعیت ترین ایل پشتکوه محسوب می شود ( ر.ک: ایلام و تمدن دیرینه ی آن ) و همچنین تحمل لطمات و صدمات فراوان از ناحیه والیان و رویگردانی از قشون رضا خان و ظلم مضاعف آنان درصد تشکیل حکومت مردمی برآمد.
معمرین معتقدند شاه محمد که نیروهایش اسلحه کافی در اختیار نداشند تعداد زیادی سلاح و مهمات از طریق عراق جمع آوری کرد تا در نبرد علیه دولت پهلوی از آنها استفاده کند. نیروهای مزبور پس از تسلیح به پاسگاه های مرزی در امیرآباد و کنجانچم حمله ور شده و نظامیان را خلع سلاح نمودند.
همزمان با تسلیح نیروهای شاه محمد یاری، علیقی خان صارم السلطنه (پسر والی معزول) که معاونت کوپال را بر عهده داشت و به دستور دولت برای سرکوب شورش ایل کرد در دهلران تعداد دویست قبضه اسلحه دریافت نموده بود، به نیروهای مردمی پیوست و جناح دوم حرکت مسلحانه مردمی را تشکیل داد و همراه با دیگر توشمالان و بزرگان به قصد تصرف حسین آباد حرکت کرد.
باید گفت قیام ایلام ظرفیت و توانایی تعمیم و تبدیل به یک جنبش فراگیر ملی را در خود داشت و در صورتی که اتحاد کامل استان های زاگرس نشین به وقوع می پیوست و چون ایل سنجابی کرمانشاه با سردار رشید همکاری داشت رضاشاه نمی توانست بر این مناطق مجدداً اعمال نظم و نفوذ نماید.
سرانجام پس از چندین روز زد و خورد متقابل، حسین آباد ایلام با چندین کشته و مجروح به دست شورشیان افتاد و شاه محمد یاری در جمع نیروهای مردمی از شانس و اقبال بلند خود سخن به میان راند . در حالی که محاصره مرکز نظامیان ادامه داشت و شورشیان می دانستند قشون رضاخان برای سرکوب آنان از سمت شمال و مسیر کرمانشاه و ایوان خواهند رسید با نیروهای زیادی برای مقابله با نظامیان واقع در اسلام آباد و کرمانشاه و همچنین همراه ساختن عشایر آن مناطق حرکت کردند تا به مقاصد اصلی شان دست یابند این جنگجویان در گردنه ی مشهور رنو که راهی صعب العبور دارد مستقر و مشغول به ایجاد استحکامات دفاعی شده بودند. همچنین در حدود سیصد تن از زبده ترین تیراندازان به سمت کرمانشاه طی طریق کرده و در محلی موسوم به چهارمله با عده ای از سربازان رضاخان درگیری مسلحانه نمودند.
اما با توجه به شرح کامل گزارش ها و اخباری که به مرکز رسید قرار به این شد که یک هنگ پیاده و سواره نظام از خرم آباد و یک هنگ پیاده از کرمانشاهان به فرماندهی حاجعلی رزم آرا به همراه چندین عراده توپ و مسلسلهای سنگین شصت تیری جهت درهم کوبیدن شورش و مجازات عاملان و روسای ایلات و عشایر متمرد اعزام شود (محمدزاده ملکشا، همان منبع، ص 95).
به هر صورت گروهی از نیروهای رضاخان که سراسیمه از کرمانشاه اعزام شده بودند پس از چند روز به محدوده ی شهرستان کنونی ایوان (روستای سراب بازان) وارد شدند و در پناه صخره ها و درختان تنومند به تحکیم مواضع پرداختند. آنان تفنگچیان اجیر شده را در خط اول درگیری مستقر نموده بودند تا در صورت اجتناب از تیراندازی توسط نظامیان هدف قرارداده شوند. سرانجام پس از زد و خوردهای بسیار و کشته و زخمی شدن عده زیادی از طرفین، به علت اتمام مهمات، خرابی سلاح ها، نبود نیروهای تازه نفس، خستگی ناشی از یک ماه درگیری در حسین آباد و رنو، تضعیف روحیه عشایر در اثر غرش مهیب توپخانه و بمباران هوایی روستای هفت چشمه و... شکست قوای مردمی رقم خورد.
افراد و طوایفی که در جنگ شرکت داشتند بنا به درخواست سران به قسمت هایی از کوه های صعب العبور، مانشت، کبیرکوه، دینارکوه و باغشاهی در عراق حرکت کردند.
حاجعلی رزم آرا در بخشی از کتابش در خصوص قیام ایلام می نویسد:
«روز قبل از عروسی در منزل بودم تلگرافی از فرماندهی قوای غرب رسید که وجود شما به واسطه ی پیش آمدهای پشتکوه لازم است. صبح فردا خود را به فرمانده قوا معرفی کردم ... چون قسمت عمده قوا در ماموریت پشتکوه بودند لذا با قسمت هایی که در حدود دو گروهان بود به طرف شاه آباد و از آنجا به طرف ایوان حرکت کردم ... و تصمیم آنها، شورشیان، این است که برای همراه کردن عشایر ایوان و شاه آباد به طرف این نواحی سرازیر شوند ... ضمناً قاصد کاغذی از سرتیپ کوپال داشت که ... فرمانده قوای نظامی، من با عده ای از نظامیان همراه خود مدت سیزده روز است که در قلعه حسین آباد بوده و حتی از سه روز قبل آب ما را هم قطع و خورک ما منحصر به جو آب چاه بدی است (رزم آرا، حاجعلی، خاطرات و اسناد سپهبد حاجعلی رزم آرا، تهران، شیرازه، 1382).
علل تضعیف قیام سال 1308خ 1929میلادی ایلام:
نظر به اهمیت این قیام كه بنا به دلایلی كمتر بدان پرداخته شده و برخی نویسندگان مغرض كه در این باره مطالبی نگاشتهاند منشأ این قیام مردمی را به كشور انگلیس نسبت دادهاند؛ به ذكر چند علت شكست آن میپردازیم كه از این جمله:
در اكثر قیام ها و شورش های ایران، حكام كشور جهت سركوب این گونه عصیان های محلی - منطقهای از وجود نیروی ایلات و طوایف سرسپرده سود جستهاند كه قیام میرزاكوچك خان و سمكو و سالارالدوله (كه به علت مخالفت ابوقداره و به شكست انجامید) و نمونههای قابل ذكر است و در سال 1308 خ دولت با تطمیع برخی سران ایلات گام اساسی را جهت مقابله با این عصیان گران برداشت (که نویسنده کتاب بنا به مصلحت اندیشی و ممانعت از ایجاد دودستگی و تفرقه، به هیچ یک از این طوایف و ایلات اشاره ننموده و با اغماض برخورد کرده است).
استفاده گسترده از هواپیما كه قبلاً جهت سركوب ناآرامیهای لرستان و خوزستان در سال 1303خ آغاز شده بود و نداشتن سلاح مقابله با این وسیله مدرن (ایلامیان که مرتبا به بغداد سفر می کردند و در جریان بمباران عراق توسط بریتانیا بودند از نزدیک با قدرت مانور و تخریبی و برتری هواپیما نسبت به نیروهای پیاده، آگاهی داشتند)، و پخش اعلامیه كه در آن از شورشیان خواسته شده بود تا سلاح بر زمین گذارده و بدون قید و شرط خود را تسلیم نمایند، دومین موردی است كه در شكست قیام؛ سهم عمدهای داشته است. علاوه بر این موارد همان گونه كه قبلاً گفته شد، به كارگیری توپخانه و شصتتیرهای سنگین و جاسوسان محلی و از علل شكست قیام هستند.
لازم به ذكر است كسانی كه خود در جنگ حضور داشتند از مهماننوازی مردم ایل اركوازی در تهیه آذوقه و غذای گرم برای جنگ جویان مردمی كه مجبور به ترك میدان نبرد شده بودند به خوبی و احترام یاد میكنند در ملكشاهی و بدره و شوهان، که هم از نظر مادی و مالی و هم از حیث اعزام رشیدترین جوانان و نیرو و نفرات و جنگ جو، به قیام کمک کرده بودند، کهن سالان و افراد سالخورده و پیرزنان و پیرمردان، به احترام کشته شدگان، و اسرای ایلامی، و زخمی هایی که باید مداوا می شدند، و مزارعی که عمدا توسط هواپیما یا قشون آتش زده شده بود، و قیام شاهمحمد یاری كه به شكست انجامیده بود، گریه و زاری میكردند.
به هر حال رزم آرا در این باره نوشته است:
«شب ها تا صبح من بیدار و مراقب بودم. محل من هم در گردنه رنو بود. شبی را تا صبح بیدار گذرانده؛ و مراقب اعمال اشرار بودم. صبح خیلی زود که تازه شروع به روشن شدن هوا شده بود تلفنی از مرکز ایوان رسید که اشرار غفلتا به پست های نظامی حمله کرده، تمام پست های پالوانه شکن را اشغال و افراد را اسیر کرده و به سمت بالای گردنه رنو در حرکت هستند.»... و خود این شخص با دویست نفر داوطلب می شود که پست ها را غفلتا تصاحب و ارتفاعات را در دست گیرند. این بود که شبانه حرکت و در دور پست ها خود را مخفی کرده، اول روز که افراد از خستگی شب فرسوده، و در صدد تهیه چایی بودند از جاهای خود برخاسته و خود هدف بسیار خوبی برای آنان شده و بدین قسم در گرفتن پست-ها و رسیدن به گردنه رنو موفقیت کسب کرده بودند. پس از تصاحب قلعه و دو روز توقف، تصمیم گرفته شد که کلیه طوایف یاغی را که به طرف داخله ملکشاهی و باغ شاهی رفته بودند؛ تعقیب نماییم.» (رزم آرا، حاجیعلی، همان، صص 71-64، با اندکی تلخیص)
شایان ذکر است که در این تعقیب و گریزها، قشون دولتی بی هدف به سوی مردم و افرادی که در کوهستان در حال فعالیت بودند تیراندازی می کرده و حتی چند چوپان و عده ای از افراد طوایف ملکشاهی و تعداد زیادی از مردم را قتل و عام می کنند. در تصویر سرتیپ رزم آرا و سرتیپ کوپال در منزل رزم آرا در کرمانشاه، و پس از قلع و قمع قیام ایلات و طوایف ایلامی؛ دیده می شوند:
پس از گسترش درگیری ها، رضاخان در اقدامی شتابزده و جهت ایجاد تفرقه و اختلاف در بین مردم ایلام، به عفو عمومی پرداخت و تا حدودی توانست از شدت درگیری ها بکاهد.
اعلام عفو عمومی به دستور رضاخان پهلوی
وزارت امور خارجه 15/10/1308
اداره كل امور سیاسی - اداره ممالك مشرقیه - عنوان مسوده - وزارت جلیله دربار پهلوی
از سفارت ایران در بغداد در طی راپرت 4628 اشعار داشتهاند كه از قرار مسموع از طرف قرین اشرف اعلیحضرت همایون شاهنشاهی ارواحنا فداه عفو عمومی باشخاصی كه در غائله اخیر پشتكوه شركت داشتهاند مرحمت گردیده و نظر به اینكه عدهای از پشتكوهیها كه در بغداد هستند برای اطلاع از حقیقت امر مراجعه به سفارت كردهاند تقاضا نموده است كه صحت و سقم خبر مذكور له سعادت اشعار و ضمنا اطلاع داده شود كه عفو ملوكانه ارواحنا فداه شامل حال تمام اشخاص مذكور بوده یا پارهای اشخاص از آن مستثنی هستند.
مستدعی است در صورتی كه رأی مبارك اقتضا نماید وزارت امور خارجه را در مراتب مستحضر نمایند كه مسئول سفارت بغداد انجام گردد.
اما در اینجا لازم است نظر به اهمیت موضوع به چند علت شکست بپردازیم و از آن جمله در اکثر قیام ها حکام ایران جهت سرکوب این گونه قیام های محلی و منطقه ای از وجود نیروهای ایلات سرسپرده سود جسته اند که قیام میرزا کوچک خان، سمکو، سالار الدوله و... نمونه هایی قابل ذکر است و در سال 1308 خورشیدی دولت با تطمیع سران برخی ایلات گام اساسی را جهت مقابله با این قیام برداشت. از موارد دیگر که در شکست اکثر قیام های کردان بی تاثیر نبوده و رگه هایی از آن در قیام شاه محمد یاری یافت می شود خیانت برخی ایلات همجوار است که تضعیف قیام و تسریع روند شکست قیام کنندگان را موجب گردید. ناگفته نماند، بیشتر نیروهای پیاده نظام پهلوی را نیروهای اجیر شده عشایر برخی ایلات کرمانشاه و شاه آباد (اسلام آباد کنونی) تشکیل می دادند که سرهنگ باقرخان آنان را سازماندهی کرده و کدخدایان ایلامی را تیربارن کردند...
استفاده از جنگ افزارهای مدرن نظیر توپ های اوخات توس سوئدی و مسلسل های سنگین و تیربار و هواپیمایی خریداری شده از انگلیس که تعداد آنها به 12 فروند رسیده بود، جملگی زمینه شکست قیام را فراهم نمود.
اعدام یازده تن از بزرگان ایلامی
پس از اعلام عفو عمومی توسط رضاشاه و تضعیف قیام و تهدید و تطمیع برخی (توشمالان روسای ایلات ایلامی) به حمایت از دولت کوپال، هفت تن از بزرگان ایلامی از جمله دو تن در زندان کرمانشاه و پنج تن در محل کنونی فرمانداری ایلام تیر باران شدند.
مولف کتاب جغرافیای تاريخي ايوان که رزم آرا را عامل اعدام ها معرفی کرده آورده است :
«پس از پایان جنگ که امنیتی در منطقه به وجود آمد، فرماندهان نظامی برای ترساندن و زهر چشم گرفتن دو نفر از کد خدایان دیوالا (طایفه ده بالا) به نام کد خدا موسی و کد خدا درویش که به گفته ای هیچ نقشی در جنگ نداشتند و چون دستور آمده بود که دو نفر را اعدام کنید تا بقیه بترسند، آنها را انتخاب و اعدام کردند.» (آیت الله محمدی ، همان منبع ، ص 121)
به هر تقدیر با اعدام این افراد و کشته و مجروح شدن صدها تن ، والیزاده معجزی از کشته شدن 60 تن از ایل خزل سخن به ميان آورده است، حبس افراد زیادی در زندان کرمانشاه (زندان شهربانی سابق) و در قلعه ی فلک الافلاک لرستان و قصر قجر (زندان قصر تهران) تا حدود دو سال و تعقیب شورشیان تا داخل خاک عراق، این قیام تا حدود زیادی تضعیف گردید و آخر الامر سرتیپ محمد صادق کوپال در تلگرافی به مرکز خاتمه این قیام تاریخی را اعلام نمود. در این بخش یکی از موثق ترین اسناد وزارت امور خارجه در مورد قیام ایلام را، منتشر نموده ایم:
نتیجه گیری:
بدون شک قیام ایلام حلقه مفقوده سلسله قیام های کُردان علیه حکومت پهلوی اول محسوب می گردد که بنا به دلایلی کمتر مورد بازخوانی و واکاوی قرار گرفته است. قیامی که در آن از جنوبی ترین شهرستان ایلام (ایل کُرد دهلران)، تا ایلات خزل، ملکشاهی، ارکوازی، دهبالایی، شوهان، بدره، دره شهر و... حضور داشته و همراه و همدوش، علیه برنامه های تحمیلی رضاخانی خاصه کشف حجاب و ممنوعیت پوشش سنتی و تخته قاپو کردن ایلات و عشایر، بپا خواستند.
...در واقع نمی توان بدون آگاهی کامل از سایر قیام ها و شورش هایی که چه پیش و چه پس از به قدرت رسیدن رضاخان پهلوی در ایران صورت گرفت در این باره قلم فرسایی کرد. زیرا یکی از دلایل این حرکت های خود جوش مردمی، نبود پروسه دولت - ملت سازی در تاریخ ایران بوده که برای نخستین بار رضاخان درصدد اجرای این مهم برآمد و عمدا و به جای آن، به پروسه دولت سازی - ارتش سازی پرداخت و با برنامه ریزی برای قلع و قمع خاندان قاجاریه و نیز ایلات بزرگ ایران، عملا کشور را به ورطه تباهی افکند و خود را به عنوان تداوم دهنده حکومت شاهنشاهی کوروش و داریوش معرفی نمود.
علاوه بر نبود پروسه ملت سازی در تاریخ ایران، ناآشنایی مرکز نشینان حاکم با روحیات و خلقیات و ایعاد جامعه شناسی و فرهنگی نواحی ایران و صدور فرامین شداد و غلاظ و همچنین نقش کاریزماتیک رهبران بومی در مناطق کُردنشین را نمی توان در آغاز این خیزش ها از نظر دور داشت. امری که تحقیق و بررسی کامل آن تاکنون، به فراموشی سپرده شده است.
هر گونه برداشت از این مقاله بدون ذکر منبع ممنوع است.
نظر شما