به گزارش خبرنگار کردپرس، امروز(۲۹دی ماه) صد و هفتیم سالگرد حمله قوای روس تزاری به مهاباد و قتل عام حدود ١٠هزار نفر از اهالی این شهر در جریان جنگ جهانی اول است. جنگی که با فتوای عثمانی ها در کردستان ایران برانگیخته شد، هر چند دولت قاجار در آن زمان اعلام بی طرفی کرده بود و پس از کشتار مردم هم باز سکوت کرد.
در جریان جنگ جهانی اول، آلمانی ها برای تحریک بیشتر عثمانی ها اعلام کردند از مسلمانان در برابر روسها حمایت خواهند کرد. سلطان عثمانی نیز با شعارهای مذهبی و فرستادن نمایندگانی به کردستان ایران در تلاش برای جلب توجه علما و سران عشایر به منظور همراهی مردم کرد با ترکان عثمانی علیه روس تزاری برآمد.
از سویی دیگر سال ۱۹۱۲ میلادی، روس ها با هدف گسترش هژمونی و قدرت خود در مناطق کردنشین، کنسولگری خود را در مهاباد احداث کردند. سپس "الکساندر ایوانوویچ ایاس" در دستگاه دیپلماسی روسیه مشغول به کار شد. او به زبانهای مختلفی از جمله زبان کردی آشنایی داشت و از احترام خاصی در بین در میان کردها برخوردار بود.
در همین اثنا فرستادگان سلطان عثمانی نیز منتظر جرقەای برای تحریک کردها بودند تا اینکه با قتل کنسول مشهور روس (الکساندر ایاس) که در میاندوآب به دست یک ایرانی کشته می شود، آتش جنگ برافروخته شد. پیکر ایاس، نزدیک رودخانه میاندوآب دفن و سر بریدەاش به ساوجبلاغ مکری(مهاباد کنونی) منتقل میشود.
با شعله ور شدن آتش جنگ جهانی اول در سال ١٩١٦، خاک کردستان هم به میدان جنگ و کشمکش سپاه روس و عثمانی تبدیل شد، اما دستاورد کردها از این جنگ غیر از مرگ و ویرانی چیز دیگری نبود و نیروهای حاضر در این جنگ هم به غیر از کسب منفعت هدف دیگری نداشتند و هر کدام سعی داشتند کردها را در دو سوی این جنگ بازی دهند.
امپراتوری عثمانی در این میان به بهانه جهاد و جنگ مذهبی توانسته بود، عده زیادی از کردهای ایران را به میدان جنگ بکشانند. اما عاقبت این وضعیت ویرانی مهاباد و ژینوساید مردم شهر و روستا شد.
حضور٤٣ روزه سپاه روس در شهر مهاباد منجر به کشته شدن بیش از ۸ هزار نفر از مردمی شد که در این جنگ شرکت نداشتند. روس ها مدعی بودند مردم این منطقه از ترکان عثمانی حمایت میکنند و به همین دلیل مردم شهر و روستاهای مهاباد را قتل و عام کردند و مال و اندوخته مردم را به تاراج بردند. از سوی دیگر چندین شخصیت برجسته منطقه همچون «محمد حسین خان سردار» حاکم مهاباد، «شیخ بابای غه وسابات»، «حه مه خوانی بانه» و «سیف الدین خان سقز»، توسط ترک های عثمانی به سبب حمایت از روس ها کشته شدند.
تعداد زیادی از کودکان دزدیده و کشته شدند، اموال مردم به غارت رفت. به زنان زیادی تجاوز شد و در بازارها خرید و فروش شدند. در این جنگ هزاران نفر از مردم مهاباد، با شمشیر سالدات های روس که به "شوشکا" معروف بود، سربریده شدند و گفته می شود آنها حتی به نوزادان هم رحم نکردند. این حادثه یکی از خونین ترین ژنوساید های تاریخ کردستان است که تاکنون به آن توجهی نشده است و در سایه فراموشی قرار گرفته است.
در کتاب " کاره ساتیکی میژووی" نوشته عزیز ولیانی، مقاله ایی به ترجمه حسن قاضی به نام "حه وت به لگه ی راتله کین" آمده است؛ «تعداد کسانی که در شهر سابلاغ در قتل عام سپاه روس جان خود را از دست دادن حدود ۱۰ هزار نفر بود. زنانی که از این قتل عام جان سالم به در برده بودند توسط سپاه تزاری دزدیده شدند. در شهر سابلاغ شمار کشته شدگان 7 هزار و ۶۷۰ نفر بود که بیشتر کشته شدگان مردها بودند. روسها به قصد انتقام شهر سابلاغ و روستاهای اطراف آن را تسخیر کردند، چرا که تعداد زیادی از کردها در ارتش ترکیه عثمانی علیه سپاه روز جنگیده بودند. آن ها ۳ شب و ۳ روز شهر را تاراج کردند و به قتل عام مردم این شهر پرداختند. کسی از ضربت شمشیر آنها در امان نبود حتی کودکان را به کوهستان ها می برده و در آنجا می کشتند. عده زیادی اسیر به روسیه برده شدند و تعدادی از زنان کرد را به قیمت ۵ دلار در تبریز فروختند».
استاد محمد امین شیخ الاسلامی مکری متخلص به «هیمن موکریانی»، نیز در مقدمه کتاب «تحفه مظفریه» می نویسد: «۴ سال تمام آتش جنگ میان روسیه تزاری و دولت عثمانی شعله می کشید و آتش این جنگ دامن کردها را گرفت و به غیر از ویرانی و دربه دری ثمره دیگری برای آنها نداشت. بدون اینکه کردها اشتیاقی به درگیر شدن در این جنگ ویرانگر داشته باشند اما بی سبب آتش جنگ جهانی اول منطقه آنها را نیز در در بر گرفت. در این جنگ منطقه مکریان به ویژه مهاباد، مورد قلع و قمع سپاه روس و ترکهای عثمانی قرار گرفت».
کردستان ایران به میدان جنگ ترکان عثمانی و سپاه روس تبدیل شده بود و ماموستا «هیمن موکریانی» در مقدمه کتاب «تاریک و روون» با اشاره به ورود دوباره روس ها در سال ۱۳۲۰ به ایران، می نویسد: «پدرم گفت فرزندم، دوباره اوضاع آشوب شد و مشخص است که روسها دوباره به ایران آمدهاند». ماموستا هیمن به نقل از پدرش ادامه می دهد: «فرزندم تو روسها را ندیدهای و نمیشناسی آنها بسیار بی رحم و خرابکار هستند من کشتار مردم مهاباد توسط روسها را به چشم خود دیده ام آنها مردم را با شمشیر تکه تکه کردند».
ماموستا هیمن، همچنین به نقل از میرزا احمد رئیس آورده است: «در یک روز سرد زمستانی که برف زیادی هم باریده بود. لشکری از روسها از میاندوآب به سمت مهاباد حرکت کردند ترکان عثمانی از منطقه فرار کردند. میرزا فتاح قاضی در برابر سپاه روس مقاومت کرد و تا آخرین سرباز با آنها جنگید اما پس از مرگ او لشکر روس ها وارد شهر شدد و طی چندین روز فرمان قتل عام صادر کردند و سرهای زیادی را با شمشیر قطع کردند. اما من چون به زبان روسی آشنایی داشتم از کشتنم منصرف شدند و دستور دادند تا جنازهها را خاک کنم. جنازه ٦ هزار زن، مرد و کودک را خاک کردم به غیر از آنهایی که زیر برف بودند و یا در پستوها افتاده و پیدا نشدند و یا خوراک حیوانات وحشی شدند، پس از آن هم گرانی سخت شهر را در بر گرفت».
در نشریه «کردستان میشینری» چاپ آمریکا، شماره یک، سال دهم، ژانویه ١٩١٨م(بهمن ماه ١٢٩٧ خورشیدی)، روانشاد دکتر ال.او. فاسوم، از میسیونرهای پروتستان ساکن در مهاباد و از شاهدان عینی ماجرا، در این باره چنین نوشته است: «… در منطقهای به فاصله کمی بیش از یک مایلی شهر، ٨٠٠ نفر انسان را گوشت دم توپ کردند. زمان ده تا پانزده دقیقه پر رنج و دلخراشی بود که هرگز فراموش نخواهم کرد. اما فاجعه اصلی و وحشتناک این نبود. در شهر ما(منظورش مهاباد است) بالای ٧هزار نفر قتل عام شدند. برای صرفه جویی در مصرف گلوله، بدن اکثریت قریب به اتفاق آنان را با قداره (شوشکا) و نیزه، سوراخ سوراخ کردند… زنان و دختران زیادی با روشی از شدت و خشونت که در بیان نمیگنجد، اسیر شدند و مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند. حدود ٤٠٠ زن و دختر دیگر را هم باخود بردند، برخی برای تجاوز و عدهای هم برای فروش».
یک قرن بعد از این فاجعه اختلاف نظرهایی در خصوص درستی و نادرستی تصمیمات تاریخی مردم مهاباد در آن زمان، مطرح است و عده ایی هم که مستقیم یا غیرمستقیم تحت تأثیر شوروی سابق یا چین بودند، خواهان نادیده انگاری این فاجعه شدند یا سعی در تقلیل شدت و حدت آن داشتند.
در یک طرف اسماعیل شمس، فعال مدنی، کشتار مردم مهاباد به دست روس ها در جریان جنگ جهانی اول را نتیجه دودستگی رهبران و بزرگان آن شهر می دانند و معتقد است؛ «هر دو گروه در جنگ با یکدیگر به نفع روسیه و عثمانی جانشان را از دست دادند و شهرشان ویران و مردمشان قتل عام و پریشان و آواره شدند».
شمس با اشاره به نقش رهبران دینی کرد در آن زمان می نویسد: «رهبران دینی کرد هم که چندان از روسها دل خوشی نداشتند پس از صدور اعلامیه جهاد توسط عثمانی در سال ۱۳۳۳قمری آماده جنگ با روسیه شدند. در صدر حامیان جهاد شیخ علی حسام الدین از مشایخ هورامان قرار داشت. او از هورامان به سمت مریوان و سنندج حرکت کرد و در صفر ۱۳۳۳ق با پنج هزار نفر به سقز رسید و پس از آن به روایت شیخ رئوف ضیایی مریدان و صوفیها در حالیکه تبر و اره و تیشه و از این قبیل ابزار در دست داشتند ذکرکنان و صلوات خوانان بهمراه شیوخ بجانب مهابادحرکت کردند».
او در ادامه با اشاره به تصرف دوباره تبریز توسط روس ها و عقب نشینی برخی مشایخ کرد اضافه می کند: «مشایخ و کردها هم که توسط فرماندهان عثمانی و آلمان تنها گذاشته شده بودند پس از جنگی نابرابر از مقابل آنها عقب نشستند و به هورامان و دیگر مناطق خود بازگشتند. در این میان تنها مردم مکریان بودند که قلمروشان در مسیر حرکت روسها بود. قاضی فتاح که رهبری مقاومت علیه روسها را به عهده داشت با وجود این که می دانست جانش در خطر است حاضر به فرار نشد. کنسول آلمان در تبریز که به میاندوآب عقب نشسته و در آنجا قاضی را دیده بود درباره دیدارش با او می نویسد «او همه چیز خود را برای پیروزی ترکها گذارده و خود را از هر جهت به ترکها وابسته ساخته بود».
شمس به نقل از کنسول آلمان که در آن زمان در ساوجبلاغ مکری بود، ادامه می دهد: «فرماندهان ترک به رغم اصرار قاضی فتاح و مردم شهر حاضر به ماندن نشدند و مردم را در برابر روسها تنها گذاشتند. او می نویسد که مردم خود شورای جنگی تشکیل دادند و از فرماندهان ترک خواستند که دست کم ادوات جنگی و اسلحه های خود را نبرند و در اختیار آنان قرار دهند، اما عثمانی ها این خواسته را نپذیرفتند و اسلحه را هم با خود بردند. قاضی فتاح در این زمان به منتقد ترکها تبدیل شد و از اهانت آنان به کردها و جبن و ترسشان در برابر روسها انتقاد می کرد، اما دیگر دیر شده بود. روسها مهاباد را پس از جنگی شدید تصرف و قاضی فتاح و پسرش کشته و به روایتی اعدام شدند».
در مقابل اما صلاح الدین خدیو، فعال مدنی، با اشاره به خاک خوردن این فاجعه در لابه لای صفحات تاریخ و نحوه قضاوت های موجود در خصوص این فاجعه معتقد است؛ «بخشی از این فراموشی گناه خود کردها بدلیل ضعف تاریخ نگاری و "تاریخ نگری " خود آنهاست. نه تنها کمترین اهتمام به جمع آوری اسناد، شواهد، عکس ها و ...داده نشده، بلکه آخرین صداهای راوی تاریخ شفاهی آن هم دو سه دهه است که خاموش شده اند. این ضعف کار را بجایی رسانده که نگاه های غیرتاریخی و مواجهه های ایدئولوژیک، سردمدار شده و بعضا قربانیان را بجای جانیان و خاطیان می نشانند. با این استدلال غیرتاریخی که مردم آن روزگار با تشخیص نادرست و انتخاب جهت گیری اشتباه، خود را در معرض خشونت بی پروای روسهای قسی القلب قرار دادند. نگاه کردن به گذشته از نگاه امروز بدون بازسازی زمینه و زمانه رخداد مورد نظر، اغلب منجر به قضاوت هایی بری از "تاریخیت " می شود و زمینه فکری امروز و دیروز را بهم می آمیزد».
خدیو می نویسد: «آنهایی که کردها را به علت هم پیمانی با عثمانی و لبیک به ندای جهاد باب عالی ملامت می کنند، حقایق تاریخی مهمی را نادیده می گیرند. در سال 1914 در کردستان هنوز قرن نوزده تمام نشده و از ایده ها و افکار نوین خبری نبود. حیات اجتماعی و فردی کردها سرشار از ایمان و بویژه از نیمه قرن نوزدهم، مقهور گسترش خیره کننده طریقت های صوفیه و ایجاد خانقاه های نقشبندی و قادری در اقصی نقاط کردستان شده بود. سکولاریسم ایده ای مکتوم بود و هر گونه تلاش برای اصلاحات در جامعه ای به لحاظ فکری راکد و از نظر اجتماعی در حال سکون و از قضا به شدت محتاج نوسازی، در غیاب ایده های عصر روشنگری، لاجرم سرنوشتی چون جنبش های اصلاحی قرون وسطی می یافت. به این معنا که تکاپوهای اصلاحی چهارچوبی غیر از مذهب نمی یافت و میان اصلاح و الحاد و اباحه گری جایی برای خود پیدا می کرد».
او اضافه می کند: «پان اسلامیزم عثمانی شیفتگانی آماده جانبازی در میان نخبگان خاورمیانه عربی، شبه قاره هند و ایران داشت. نهضت جنگل میرزا کوچک خان از آن متاثر بود و کثیری از روحانیون شیعه در آرزوی وحدت اسلامی به آن دل سپرده بودند. شاید شگفت انگیز باشد که کسی چون ژنرال حسن ارفع، یکی از بلندپایه ترین صاحب منصبان نظامی پهلوی پدر و پسر، در جوانی جویای آرمان اتحاد اسلام شده و در نبرد عثمانی با بلغارستان شرکت کرده بود. با اوصافی که گفته شد اگر کردهای مکریان، انتخابی غیر از این می کردند، عجیب بود. تقریبا تمامی رهبران مذهبی کرد به شمول کسی چون شیخ محمود حفید که بنا به شواهد تاریخی در صدد کمک به مکریان در نبرد با روسها بود، پیشاپیش صف خود را برگزیده بودند».
خدیو ادامه می دهد: «فاجعه قتل عام مردم مهاباد و حومه بدست ارتش روسیه تزاری از رخدادهای مهمی است که متاسفانه کمترین توجهی به آن نشده است. این کشتار جمعی که موجب مرگ هزاران نفر و به قولی نصف جمعیت شهری پانزده هزار نفری شد، پنج ماه قبل از نسل کشی ارامنه بدست رژیم ترک های جوان رخ داد. هر دو رخداد بخشی از حوادث مرتبط با جنگ جهانی اول بودند و هریک به ظن هواداری از یکی از طرف های جنگ، هدف کشتار قرار گرفتند. اما در حالیکه ژنوساید ارامنه بعد از کشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم، به مهمترین پرونده نسل کشی تاریخ معاصر تبدیل شده، قتل عام قریب به اتفاق مردم مهاباد عمدتا به بوته فراموشی سپرده شده است».
در همین راستا؛ محمد صمدی، نویسنده و مورخ مهابادی هم با اشاره به کسانی که سعی در نادیده انگاری این فاجعه داشته اند، می نویسد: «در میان ما، به ویژه بعد از جنگ دوم جهانی، احزاب کُرد اغلب چپ گرا بوده و مستقیم یا غیرمستقیم تحت تأثیر شوروی سابق یا چین و حزب حاکم آن جاها بوده اند، خود این احزاب کُرد اغلب، به عنوان جانبداری از روسها، مانع بحث پیرامون کشتار روسها در جریان جنگ اول جهانی در منطقه مهاباد و حومه بوده اند! مبادا که روس ها رنجش خاطر پیدا کنند! یا اغلب شنیده می شد که می گفتند: در حوادث جنگ اول جهانی، عده ای در مهاباد وحومه کشته شده اند، ولی در باره تعداد آن ها خیلی مبالغه شده است!!»
مورخ مهابادی بر این باور است که؛ «برای تکرار نشدن چنین جنایات و فجایعی، وقایع باید بدون جانبداری و یا دلیل تراشی برای طرفی، ضبط و ثبت شود. باید اسناد و مدارک جمع آوری و برای رسیدگی و پیگیری های قانونی، به مجامع صلاحیت دار جهانی تقدیم شود و امید است که در این راه گام های صحیح و دقیق و مستند برداشته شود».
به هر روی؛ سپاه روس روز پنجشنبه ۲۹ دی ماه ۱۲۹۴ شمسی برابر ۲۰ ژانویه ۱۹۱۶ میلادی وارد شهر مهاباد شدند و روز جمعه ۳ مارس ۱۹۱۶ بعد از ٢ ماه قتل عام و تجاوز و غارت از مهاباد خارج شدند.
این ژنوساید وحشیانه در حالی ١٠٧مین سالگرد خود را پشت سر می گذارد که تاکنون آنچنان که باید به آن توجه نشده است و فریاد مظلومیت مردم مهاباد لابه لای صفحات تاریخ خاک می خورد.
گزارش/ تانیا شعفی
نظر شما