قلعه دم دم امروزه در ۳ کیلومتری جنوب روستای بزرگ آباد از توابع بخش مرکزی ارومیه قرارگرفته و ابعاد آن ۴۵۰*۲۵۰ متر است. این قلعه در ارتفاع حدود ۷۰ متری از سطح زمینهای اطراف و برروی بستر صخره ای کوهستان قرار گرفته و از شمال و جنوب، به پرتگاه مرتفعی منتهی می شود. بنا به نوشته اسکندر بیگ، منشی شاه عباس قلعه از پنج قسمت تشکیل شده است که امروزه هیچیک برجای نمانده است. این قلعه اولین بار توسط باستان شناس آلمانی، ولفرام کلایس مورد شناسایی و بررسی قرار گرفته وتوسط آقای دکتر خطیب شهیدی جزو محوطه های اورارتویی و با عنوان زندان صفوی معرفی گشته است.(خطیب شهیدی، ۱۳۷۳ : ۳۴۷)
وجه تسمیه
درمورد وجه تسمیه این قلعه در کتاب معانی برخی از اسامی کهن و ایرانی در زبان کردی نوشته رحیم اشنویی محمودزاده چنین آمده است: در کردی معنی دم دم عبارت است از تکرار کلمه دم که به معنی دماغ می باشد و دم دم به معنی جایی است که به صورت دماغ یا دماغه جلو آمده است. این قلعه بر روی کوهی قرار گرفته که تقربیاً از سه طرف دارای ایوان های سنگی است و بالا رفتن از آن بطور معمولی امکان پذیر نیست و این دیوارها به صورت دماغ یا دماغه های سنگی نمایان هستند که به کردی دم دم نامیده شده است(اشنوئی محمود زاده ۱۳۸۳:۳۸۹)
احداث قلعه دم دم
قلعه دم دم در سال ۱۰۱۸ هجری قمری بر فراز کوهی به همین نام درارتفاعات روستای بالانج در ۱۸ کیلومتری جنوب غربی ارومیه مجددا بر روی بستر یک قلعه باستانی اورارتویی که آثار دیوارهای لاشه سنگی،خشکه چین آن به ارتفاع یک متر در ضلع غربی برجای مانده به دست امیرخان، والی ارومیه با اجازه ازشاه عباس ساخته شده است( افشار سیستانی:۱۳۶۹،۵۷۹).
دارای حصار محکم و دروازه ای از سمت جنوبی بوده است. قلعه مزبور از پنج قسمت تشکیل می شود که عبارت است از: قسمت اصلی، قسمت پایین و بیرون دروازه شرقی، در قسمت شرقی قلعه و منتهی الیه صخره، برجی عظیم بنا شده که خود در حکم قلعه بوده است.
آب مصرفی قلعه از حوضی تامین می گردید که با آب باران پر می شد. در قسمت شمالی قلعه چشمه ای است که آب کمی دارد. در کنار چشمه حوضی قرار گرفته که با گنبدی پوشانیده شده بود و برای حفاظت از آن نیز برجی احداث شده بود که به قسمت اصلی متصل است. در قسمت جنوبی داخل قلعه گودالی احداث شده بود که زمستان ها با یخ وبرف پر می شد وزیر آن حفره ای ساخته شده بود که در ایام کم آبی از آن استفاده می شد. برای محافظت این قسمت نیز قلعه مانندی، بنا شده بود که آن را جای یخ یا جای برف می گفتند. در فاصله ۲۰۰ متری ضلع جنوب غربی نیز قبرستانی وجود دارد.
ساخته شدن دم دم به نقل از روضه الصفویه
یکی باره ای ساخت کز محکمی از او دیده این کاخ مینا کمی
به سد سکندر درش در ستیز فلک همچو گردونش بر خاکریز
حصارش به چرخ برین توأمان سری کنگرش کس نبرده گمان
ز پایانش نتوان به بالا نگاه که حد نظر نیست جز نیمه راه
قلعه ایست بر فراز پشته ای رفیع که از یک حدش طریقی که بر آن عبور به مشقت ممکن است و بر حدود دیگرش به هیچ وجه امکان مرور نیست. در دامن این پشته رفیع چشمه ایست که به خوردن محافظان آبش وفا نمی کند، اما اگر نباشد دوابشان از آب بی بهره می مانند لهذا به جهت محافظت آن برجی رفیع بر سر چشمه احداث نموده اند و طریقی متین به قلعه متصل ساخته بر آن محافظان واداشته اند. در داخل قلعه مخزنی جهت محافظت برف پرداخته اند که در اوقات زمستان برف در آن مخزون داشته جهت خواص اهل قلعه مقرر است چون آن قلعه به اتمام انجامید به ذخایر بسیار و آلات حرب بیشمار و موازی پنج هزار گرد از ابطال رجال مشحون گردانید(ص۸۰۸).
پیشینه بنیانگذار دم دم
در شهر زور امیر حسین در سال ۳۳۰ هجری قمری اساس فرمانروایی خود را بنیان نهاد. امیر حسین دو برادر به نام های”ونداد” و “غانم” داشت که ریاست عشیره عیشانی(ایشانی) با آنها بود.این عشیره شاخه ای از قبیله بزرگ برزیکانی بود. میر حسین در سال ۳۴۸، ونداد در سال ۳۴۹ و غانم در سال ۳۵۰ هجری قمری به ترتیب در گذشته و قدرت هر سه امیر به حسنویه پسر امیر حسین رسید(مردوخ،بابا ۱۳۷۱،۴۳تا ۴۸)
حسنویه بن حسین به اتفاق مورخان با رکن الدوله بن بویه دیلمی معاصر بوده و در زمان او کار و بار حسنویه عروج تمام یافته و از دینور تا اهواز و خوزستان و بروجرد و اسد آباد و نهاوند از قلاع و جبال و صحاری آنجا را در تصرف داشت(بتلیسی،شرف خان ۳۹:۱۰۲۰). امیر حسنویه در سال ۳۴۸ هجری قمری بر بالای کوهی در نزدیک بیستون قلعه محکمی بنا نهاد.پس از درگذشت امیر حسنویه، ناصر الدوله ابوالنجم بدر بن حسنویه به فرمانروایی رسید. ابوالنجم از یک طرف کردستان و مناطق جبال را درتصرف داشت و از طرف دیگر بر دینور و بروجرد و لرستان و اهواز و نهاوند فرمان می راند. پس از ابوالنجم، مدتی قدرت در دستان هلال بن بدر و بعد از کشته شدن وی در سال ۴۰۶ ه.ق، پسرش امیرطاهر فرمانروای بلاد حسنویه شد(مردوخ،بابا ۱۳۷۱،۴۳تا ۴۸). دو برادر امیر طاهر پس از به قدرت رسیدن وی، یکی حاکم عشیرت آکو گشت و برادر دیگر در ابتدا ناحیه خان الماس از توابع ارومیه را به طریق ملکیت متصرف گشت و به خاطر پیشرفت روزافزون و ترقی به مرتبه امارت و امیری رسید. مردم برادوست از امیر هلال فرزند ناصرالدوله هستند. (بتلیسی، ۳۸۲:۱۰۲۰)
واگذاری حکومت ارومیه و اشنویه به امیرخان به نقل از ملا جلال
مقارن این حال چلاق امیر خان برادوست که نواب کلب آستان علی دست مرصعی بجهت أو ساخته ، بشرف بساط بوسی مشرف شد وقوچی بیگ نیز بشرف پای بوس مشرف شد روز دیگرش چلاق امیر خان بخلع فاخر ازقبا و بالا پوش قیمتی و تاج و مندیل تمام زر و جیقه مرصع و اسب وزین مرصع با چهارده نفر از اعیان ملازمانش بخلع فاخر سر افراز شدند و روز دیگر مرخص شده بجانب ارومی واشنی که مقر حکومتش بود رفت و در هشتم رجب ملازمان زکریاخان کرد و زینل بیگ محمودی آمده با تحف و عرایض، و اظهار یک جهتی نمودند. وقایع سال یکهزار و چهارده (منجم یزدی ص ۲۹۹).
اظهار سرپیچی امیرخان به نقل از روضه الصفویه
آنگاه به اعلان کلمه عصیان و اظهار مخالفت پادشاه زمان زبان گشوده قاصدی به درگاه قبصر ارسال داشت که : نخست این مملکت به انحراف طریق این جماعت از حوزه تصرف پادشاه بحر و بر بیرون رفته، بیت:
از کرده خویشتن پشیمانم/جز تو به رهی دگر نمی دانم
و در مقام مجازات و تدارک مافات از قزلباش روگردان گشته طریق مخالفت ایشان می پیماییم و باز نوعی می نماییم ( ۴۳۶ الف) که این مملکت به سعی این جماعت داخل محروسه پادشاه بر و بحر گردد، اما سرداری صاحب شکوه با عسکری انبوه بدین مملکت ارسال باید گردانید تا این جماعت به مرافقت آن سپاه نهایت اتفاق به عمل آورد). چون بر حسب استدعای وی مراد پاشا با آن جنود بی اندازه متوجه آذربایجان گردید آن أقطع نیز رخت معاندت به آن قلعه کشید و در ولایت اصفهان چنان که مذکور گردید در حین مراجعت از مازندران و وصول گروه جلالی بدان بلده جنت نشان این اخبار موحش مسموع بارگاه جلال گردید. بنابراین در شهور سنه سبع عشر و الف [ ۱۰۱۷ ه ۱۶۰۸ م.] پادشاه مخالفت گداز لوای عزیمت به طرف آذربایجان مرتفع گردانید(ص ۸۰۸).
سرانجام امیرخان چنگ زرین
سرانجام مجرای چشمه آبی را که به داخل قلعه جاری بود، یافتند و آب را از قلعه نشینان قطع کردند و مدت ۲۱ روز اهالى داخل قلعه از بی آبی به سختی و مضیقه افتادند، از قضا در این هنگام آسمان ابری شد و آب باران، آب انبارها را پر کرد. اعتمادالدوله چون دید با قطع آب نیز کاری از پیش نرفته است، فرمان حمله داد و گفت هیچ کس حق ندارد تا دم مرگ دست از تلاش بردارد. لشگر قزلباش در این حمله تا خود را به دیوار قلعه رسانیدند کشته و زخمی زیادی دادند. جنگ بسیار خونین انجام گرفت و مدتی دیگر جنگ به همین طریق ادامه داشت. عاقبه الامر قزلباشان توانستند در قلعه رخنه هایی ایجاد کنند و یکی از برجهای قلعه را متصرف شوند.
اندکی بعد بر اثر گلوله باران توپ کنگره ای که پیر بداغ مکری دژ دار آنجا بود فرو ریخت و پسر امیر خان با یک عده که مستحفظ و مدافع آن بودند، به دست قزلباسها افتادند. اندک اندک نیروی امیرخان به تحلیل رفت و عده زیادی از جنگجویانش نیز گریخته بودند. در این هنگام اعتماد الدوله سپهسالار ناگهانی مرد و محمد بیگ بیگدلی به جای او به فرماندهی رسید. امیر خان می دانست که سرانجام در برابر آن همه سپاهی و انبوه سلاح و مهمات نمی تواند ایستادگی کند؛ نامه برای بیگدلی نوشت که اگر متعهد شود برایم ایجاد مزاحمتی نکنید تا شخصا به حضور شاه بروم و مطالبی که هست با او درمیان بگذارم. حاضرم قلعه را تخلیه کنم، بیگدلی بسیار خوشحال شد و موافقت کرد.
امیرخان از قلعه بیرون آمد و به خیمه و خرگاه بیگدلی رفت. بیگدلی در چادر خود او از او پذیرایی شایانی به عمل آورد و صمیمانه با وی برخورد کرد. حسن خان استاجلو – که بسیار آدم خودخواهی بود و نسبت به امیر خان کینه زیادی در دل داشت – از راه حیله و تزویر گفت: شما شئون و حیثیت امیرخان را ملاحظه نکرده اید که او را با آدم ها پیش در یک محل جا داده اید. بهتر است که همراهانش را در میان سپاهیان خود جای دهیم.
بیگدلی سخن او را پذیرفت و تنها امیرخان و چند نفری معدود از نزدیکان او را در خیمه خود باقی گذاشت. در این وقت الیاس خلیفه مشاهده کرده که خان ابدال و جماعت او همچنان مسلحند. به نوکران خود گفت این شرط مهمانداری و پذیرایی نیست. اینها باید استراحت کنند، بیایید و اسلحه آنها را جمع کنید. خان ابدال مکری که در آن جمع حاضر بود دانست که حیله ای در کار است. حاضر نشد. نه خود و نه افرادش سلاح را از خود دور کنند؛ اما الیاس خلیفه دست بردار نبود و می خواست به زور سلاح را از خان ابدال بگیرد.
خان ابدال در یک فرصتی با شمشیر او را کشت و بعد به افرادش نیز حمله برد و به این ترتیب جنگ تن به تن و بسیار سختی در بین همراهان امیر خان برادوست و مکری با افراد بیگدلی درگرفت و تمام آن افراد سلحشور برادوست و مکری کشته شدند و امیرخان یکدست، آن جنگجوی بی نظیر سرانجام جام شهادت نوشید(مشاهیر کرد، فرمانروایان برادوست، ص۳۵۳).
امیرخان بعد از امیر خالد بیگ پازوکی، مشهور به چنگ زرین، حاکم نواحی ((خنس، ملازگرد و اچکان موش))، دومین امیر یکدست در زمان خویش می باشد(مردوخ،۳۶۰). قلعه دم دم در سال ۱۱۴۲ هجری قمری به دستور نادرشاه افشار تا پی آن تخریب گشت(انزلی،۲۴۰)
نظر شما