به گزارش کردپرس ، متنی این یادداشت به شرح زیر است:
دیروز در دانشگاه فردوسی مشهد شب دکتر غلامحسین یوسفی برگزار شد. مشتاق بودم تا در این مراسم باشم و به آن استاد شریف و دانشمند ادای احترام کنم. یوسفی به عقیده من از احترام برانگیزترین شخصیت های ایران معاصر است. با کارنامه ای درخشان. یوسفی جوان نمرد اما مرگش زودرس و نابهنگام بود.تاکنون که جایش پر نشده و گمان نکنم که به روزگار دراز هم بدیلی بیابد.نه اینکه محقق بی جانشینی باشد بلکه مجموعه آنچه شخصیت جذاب و محترمش را می ساخت دیگر مثل سیمرغ و کیمیا بی نام و نشان است.آنها که با او دمساز بودند «فرشته خو» توصیفش کرده اند. گفته اند راست کردار، درست گو، فروتن، بلند نظر، مهربان، خانواده دوست و معتدل بوده است. گفته اند که برکنار از خودنمایی و فضل فروشی و عیب جویی بوده است.ماها که او را ندیده ایم و نوشته هایش را خوانده ایم نیز اگر منصف باشیم باید اقرار کنیم نوشته های نجیبش ، آموزنده جوانمردی و ادب و آدمیت است.
با اینکه در تحقیق و آموزش دانشگاهی موفق و برجسته بود و نوشته هایش پر خواننده بود، کلمه ای که نشانی از خودستایی داشته باشد در نوشته هایش نیست. با اینکه اهل نقد و نکته بینی بود، هرگز نقد را به مثابه گرز کافرکوب نمی دید و حیثیت انسانی نقد شونده را فرو نمی کوفت. نوشته هایش هم مثل خودش انسانی و اخلاقی بود. بگذریم از ارزش علمی والای آنها. بگذریم از نثر بسیار شیوا و استوار و ساده و آراسته شان.
میراث یوسفی سطح فرهنگ عمومی کشور را برکشیده است. او در برج عاج توهم دانش و تحقیق نمی نشست. به قول آخوندها رعایت حال «اضعف مأمومین» را می کرد؛ یعنی طوری می نوشت که مخاطب عام و فرهنگ دوست هم از خوان رنگارنگ دانشش بهره مند گردد. اولین کتابی که از دکتر یوسفی خواندم کتاب "روانهای روشن" بود؛ کتابی که برای مخاطب عام نوشته شده بود تا شمه ای از ارزشهای معنوی و اخلاقی موجود در ادب فارسی و حکایات آن را به خواننده عادی منتقل کند.موفق هم بود. خواننده عادی را به مطالعه ادبیات فارسی علاقمند می کرد.خودم با خواندن این کتاب، ادبیات دوست تر و کتابخوان تر شدم. بعد ها که این کتاب تجدید چاپ شد، آن را به چندین نفر که ادبیاتی و کتابخوان حرفه ای نبودند هدیه دادم. خوششان آمده بود. قلم یوسفی را پسندیده بودند. نشان کتابهای دیگر او و کتابهای دیگری از این دست را از من گرفته بودند. الان برخی از آنها کتاب می خوانند."چشمه روشن" و "دیداری با اهل قلم" هم در یک سطح دیگر چنین خاصیتی دارند.
با خودم فکر کردم که کارکرد گروه های ادبیات فارسی خلاصه شده در مشتی پژوهش و شبه پژوهش که معمولا ارتباطی با جامعه ندارد. جامعه به ادبیات فارسی نیاز دارد اما ادبیات فارسی دانشگاهی ما چندان ارتباطی با نیازهای جامعه ندارد. از یوسفی که بزرگتر نداریم؛ چرا او نگران پیوند خوردن جامعه با ادبیات فارسی بود و ما نیستیم. چرا او می کوشید پل بزند میان ادبیات فارسی دانشگاهی و عموم کتابخوان ها و ما فارغ از این ماجرا هستیم. آیا شأن علمی و پژوهشی او با نوشتن کتابهایی که مخاطب گسترده داشت فرو کاسته شد؟
ساقی بیار آبی از چشمه خرابات
تا خرقه ها بشوییم از «عجب خانقاهی»
نظر شما