به گزارش کردپرس، سیدار ژیر (Sîdar Jîr)، روزنامه نگار، مترجم، و نویسنده کُرد اهل ترکیه، متولد یکی از روستاهای استان ماردین و بزرگ شده دیار بکر است. ژیر سال ها به عنوان روزنامه نگار و سردبیر در نشریات کردی به نامی مانند (Azadiya Welat ، Kulîlka Ciwan، Rewşen) قلم زده است. کتاب های داستان کوتاه و رمان او همه به زبان کُردی کرمانجی نوشته شده اند. قهرمان های قصه هایش اغلب زنان هستند. او سبک نویسندگی خودش را ایجاد کرده. در دومین کتاب خود "دوازذه ثانیه" (Dozdeh Çirk)، که مجموعه داستان های کوتاه است سبک جدیدی از نوشتن را آزمود. این کتاب شامل نه داستان کوتاه است که با هم پیوند دارند. این کتاب به عنوان موضوع پایان نامه در دانشگاه صلاح الدین اربیل مورد بررسی قرار گرفت. آخرین اثر او که در ماه فوریه سال جاری به انتشار رسید "شرم" نام دارد. او در کتاب شرم به دنبال شکستن پیش داوری های شرم آور انسانی است. سرویس تبلیغات کتاب گوگل از نشر تبلیغ این کتاب به زبان کردی به دلیل پشتیبانی نکردن زبان کردی سر باز زد. از دیگر کتاب های ژیر می توان از "هویت ادبی"، "به من یک عشق کردی بدهید"، و "خاکستر ارواح عقیم" نام برد.
این مصاحبه در پی درخواست سرویس ترکیه - خبرگزاری کردپرس و به صورتی کتبی انجام شده است.
سیدار عزیز، کمی برای ما از زندگیتان بگویید، کجا به دنیا آمدید و درباره کودکی تان...
من در روستایی در حومه منطقه "شمرخ" ماردین به دنیا آمدم. وقتی دانش آموز دوره راهنمایی بودم، خانواده ام به دلایل سیاسی به "آمد" (دیاربکر) نقل مکان کردند. از زمان نوجوانی تا به حال در دیاربکر زندگی می کنم. در دانشکده آموزش دانشگاه "دجله" درس خواندم، بعد هم در دانشگاه استانبول در رشته فلسفه ادامه تحصیل دادم.
اولین زبانی که یاد گرفتید چه بود؟ اگرزبان کردی بود دلم می خواهد از تجربه خودتان از رفتن به مدرسه در ترکیه، به عنوان یک بچه کرد زبان، برای ما بگویید. چه حسی دارد؟ آن بچه چه چیز را زیست می کند؟
اولین زبانی که آموختم، زبان مادری من "کُردی" بود. بچه های کُرد، - بچه های کُردی که ترکی نمی دانند – وقتی که مدرسه را شروع می کنند به دلیل ندانستن زبان یک بحران روانی را تجربه می کنند. خیلی بعد ها متوجه نتایج این اتفاق می شوید. زمانی که متوجه نتایج آن بحران می شوید دو گزینه برای انتخاب دارید؛ یکی این است که این وضعیت را بپذیرید، دیگری این است که در برابر این شرایط بایستید و از خویشتن خودتان جدا نشوید. دومی البته خیلی دشوارتر است.
کتاب هایتان را به زبان کردی می نویسید. دلیل این ترجیح شما چیست؟ این که کُرد هستید یا کُردی به زبان روح شما نزدیک تر است؟ یا این که مخاطب خودتان را در میان کُردزبان ها می بینید؟
نوشتن به زبان کُردی برای یک کُرد درست به اندازه نوشتن به زبان انگلیسی برای یک فرد انگلیسی زبان طبیعی است. چیزی طبیعی تر از این وجود ندارد. ما به زبان خودمان برای جهانیان می نویسیم. یک نویسنده انگلیسی زبان برای من هم به زبان انگلیسی می نویسد، من هم برای او به زبان کردی می نویسم. موضوع این است.
قهرمان های کتاب های سیدار ژیر بیشتر زن ها هستند، چرا؟
من فکر می کنم در دنیایی که در آن زندکی می کنیم، زن ها هم خیلی هنرمندانه تر هم به گونه ای زیبایی شناختی می توانند خطا ها و اشتباهاتی را که مرتکب می شویم توصیف کنند. قهرمان های مرد هم هستند اما قهرمان های اصلی کتاب هایم تا به امروز زن ها بوده اند.
کتاب «دوازده ثانیه» شما به عنوان موضوع رساله در دانشگاه صلاح الدین اربیل انتخاب شد. برای ما درباره این کتاب حرف بزنید و بگویید که انتخابش به عنوان موضوع پایان نامه برای شما چه حسی داشت؟
بله این کتاب به عنوان موضوع پایان نامه در رشته ادبیات انتخاب شد. کتاب دوازده ثانیه به عنوان موضوع رساله انتخاب شد و روی آن کار شد. کار عبدالسلام ییلدیریم بود. پس از پایان یک نسخه هم برای خود من فرستاد. قاعدتاً این که در سن سی سالگی در یک دانشگاه خوب، درباره کتاب شما پایان نامه بنویسند، خیلی حس خوبی به آدم می دهد.
یک سوال سخت می خواهم بپرسم... در ترکیه کُرد بودن چگونه است؟ کُرد بودن در این دنیا چگونه است؟ اگر بار دیگر به دنیا می آمدید دوست داشتید کجا به دنیا بیایید؟
وقتی که شما دبستان را آغاز می کنید، به خاطر مشکل زبان، یک بحران جدی را تجربه می کنید. اگر شما بتوانید آن بحران را پشت سر بگذارید دیگر زیر بار تحکم رفتن را نخواهید پذیرفت. همیشه در نوعی حالت آمادگی هستید. همه چیز را با مبارزه بر علیه آسیمیلاسیون آغاز می کنید... اما اگر آن بحران را پشت سر نگذارید، و با خودتان درباره اش حرف نزنید، حلش نکنید، در طول زمان از اصل خودتان دور می شوید، آب می شوید و می ریزید.
اگر حق این که یک بار دیگر به دنیا بیایم، به من داده شود، باز هم در کُردستان به دنیا می آیم و اینجا زندگی می کنم.
سیدار، شما روزنامه نگاری هم کرده اید، داستان کوتاه و رمان هم نوشته اید... کدامشان به شما نزدیک تر است؟ فرقشان در چیست؟
بله من روزنامه نگاری هم کرده ام. خواندن و نوشتن به زبان کُردی را در آن روزنامه ها یاد گرفتم. بعد ها هم در همانجا کار کردم. در اصل در همانجا هم من یک روزنامه نگار حوزه فرهنگ و ادبیات بودم. یعنی برای من ور رفتن با ادبیات، نوشتن داستان کوتاه، رمان، جستار، مقاله، و یا ترجمه کردن خیلی بهتر از هر کاری است.J
کمی هم درباره کتاب آخر شما شرم حرف بزنیم... دلمان می خواهد یک بار دیگر از خودتان درباره این که گوگل تبلیغ این کتاب شما را به زبان کردی قبول نکرد بشنویم... و درباره توجه رسانه ها به این موضوع...
برای من این جنس سانسور آن هم در این دوره زمانه خیلی مسخره آمد. البته به این موضوع نخندیدم. واژه شرم (şerm)، به ترکی یعنی خجالت. به نظرم این کار با نام کتاب همخوانی پیدا کرد. اما این شرمندگی مال کسانی است که چنین تصمیمات بی منطقی را می گیرند.
آن ها به شکلی مسخره سانسور می کنند؛ ولی رسانه ها هیچ اهمیتی به آن ها و سانسورهایشان ندادند، حتی خیلی بیشتر به این کتاب توجه می کنند. اتفاقی که رخ داد هم این بود.
سیدار عزیز، کُردها در ایران، سوریه و عراق هم زندگی می کنند، آیا شما به مناطق کُردنشین دیگر هم رفته اید؟ نسبت به این موضوع چه حسی دارید؟ کدامشان را به خودتان نزدیک تر می بینید؟...
راستی شما کُردی سورانی هم متوجه می شوید؟
بله؛ من به کردستان عراق رفته ام. شاید به خاطر این که اهل ماردین هستم حس می کنم کردستان سوریه به من نزدیک تر است... لهجه، گویش، و زندگی روزمره آن ها را به خودم نزدیک تر می بینم. در ضمن من هیچ مشکلی برای فهمیدن گویش های سورانی، یا زازا / دیمیلکی ندارم. هر دو را می فهمم، و به راحتی می توانم ارتباط برقرار کنم.
سیدار به جز ادبیات به هنر دیگری هم علاقه دارید؟
هر از چند گاهی به طور ابتدایی نقاشی هایی می کشم.
کدام نویسنده، یا شاعر به روحیات شما نزدیک تر است؟ در سینما چه کسانی شما را بازنمایی می کنند؟ آیا فیلمی هست که با دیدنش به خودتان گفته باشید بله این دقیقا قصه خود من است؟
هر باری که "[ملای] جزیری" را می خوانم اعتماد به نفسم بیشتر می شود. هر باری که کتاب "فقیه [طیران]" را می خوانم کُرد بودنم ساده تر می شود. هر بار که "[احمد] خانی" را می خوانم، کمی بیشتر خودم می شوم.
فیلم شجاع دل، هنوز توی فکرم هست...
درباره عشق می پرسم... فکر می کنید هنوز در این دنیا عشق ممکن است؟
البته که هست... اگر عشق نبود این همه انقلاب چطور ممکن می شد؟
دوست داشتید کجا زندگی کنید؟
من دارم در جایی که دوست دارم زندگی می کنم. توی دیاربکر هستم.
آخرین پرسشم را درباره رمان شرم می پرسم. اگر بخواهید در یک جمله خلاصه اش کنید چه می گویید؟
می گویم مرزها و پیش داوری های شرم آورتان را در هم بشکنید.
مصاحبه: شقایق کمالی
نظر شما