به گزارش کردپرس، اينجا پيرانشهر است، سرزمين آب و آينه، خطه سبزينههاي يشمي رنگِ هزار جلوه و سبزههاي زمردين هزار خاطرهي چشمنواز، دشت رها شده در آغوش زيباييهاي بكر و خدادادي.
در جوار اين شهر رؤيايي دشت وسيعي واقع شده است كه توسط كوههاي پير و جوان به احاطه غرور و تفاخر در آمده و دهكدهي افسانهاي خورنج در دل پر مهر آن آرام و سرافراز غنوده است و كوههاي سربه فلك كشيده، سنگهاي اعجازبرانگيز آن را همچون نگين انگشتري پربها در ميان آغوش پرمهر خويش جاي دادهاند كه از عجايب روزگار به حساب ميآيند و عظمت ناباورانه اين سنگها بيشتر به افسانههاي اسطورهاي شبيه است تا واقعيتي قابل درك و ملموس و عنوان غرور آفرين بهشت سنگهاي افسانهاي و فسيلي ايران را روي خود يدك ميكشند و تاريخي دارند ناپيدا و گمگشته در پستوهاي زمان و مكاني رؤيايي است سربرآورده از هالهي ابهام قرون كهن.
زندگي مردمان ساكن روستاي خورنج به دور از هر آلايش و شائبهي مردمان دودوزه باز شهري است. اينجا خورنج است ميراثي ماندگار كه از نوادر و عجايب سحار روزگار گذشته، حال و آينده است و بايد كه با شدت و حدتي ناتمام از اين نوادر روزگار پاسداري شود. سنگهاي اعجازآفريني كه بازبان بيزباني گوياي قدمت اين خطه از سرزمين سرسبزمان هستند.
هنگامي كه پس از پيمودن سي و دو كيلومتر راه آسفالته ( از پيرانشهر) به جوار اين سنگهاي عجيبالخلقه ميرسيد حقارت خويشتن را در مقابل ذات اقدس باريتعالي احساس خواهيد كرد. حقارت انساني كه خود را اشرف مخلوقات ميداند و باوجود عقل و شعوري كه دارد در مقابل اين سنگهاي غول پيكر حقير و ناچيز به نظر ميرسد و ناخودآگاه زبان به حمد و ثناي پروردگار بيشريك ميگشايد؛ گويا حضرت باريتعالي با آفرينش چنين سنگهاي سترگي قصد كرده تا عظمت قدرت سرانگشتان خويش را بيش از پيش به انسان پرتوقع و مغروري كه دمي دست از اولدورم پولدورم برنميتابد بكشاند. آري! سنگهايي كه نظاير آنها را بايد در افسانهها، اسطورهها و اساطير جست و گمان نميرود مشابه چنداني در سطح جهان داشته باشند.
بر روي قسمتهايي از اين سنگها كندهكاريهايي وجود دارد كه از دور چنين به نظر ميرسد گويا كتيبههاي حجاري شدهي به يادگار مانده از عهد عتيق هستند و از جثه غول پيكرشان پيداست كه شايد از طلوع نخستين خورشيد با او همدم و مأنوس بودهاند و تا غروب آخرين يار و همدم وفاداري براي يكه تاز طناز آسمان باقي خواهند ماند.
هر يك از اين سنگها در شكل و هيبت خاصي هستند و در نگاه نخست اولين سؤالي كه به ذهني ميرسد اين است آيا اين اعجاز و عجايب روزگار توسط فرشته حجار و در طول قرنها با صرف وقت و انرژي و توان و تبحري بيپايان به صورت كنوني در آمده است يا در پشت تاريخ نامعلوم اين سنگها فكري بكر، ذهني پويا، دستاني پرتوان و فراتوان بشري وجود داشته است؟
با مشاهده نتاقضات آشكار اين سنگها سؤالي مانند خوره به روح و جان بيننده چنگ مياندازد آيا اين سنگها به وسيله ادوات بدوي و دست، تدبير و درايت انسانهاي نخستين به صورت كنوني درآمدهاند يا به دست تواناي قادر مطلق و آفرينندهي طبيعت به مرور قرون و اعصار به صورت اعجاز امروزي درآمدهاند؟
سنگهايي كه چشم از تماشاي آنان سير نميشود و هريك از آنان تصويگر اشكال اعجازبرانگيزي از حيوانات و اشياي گوناگون هستند و به راستي براي عقل سليم درك عظمت چنين سنگهايي كه به جادو و افسانه شبيهتر هستند بسيار ناباورانه مينماياند و ذهن انسان را به چالش ميكشاند كه سوالي طرح كند آيا اين مكان شهري باستاني و از ياد رفته در پستوي زمان و فرو رفته در غبار ابهام است؟
يا تمدني فراموش شده و نامتعارف كه انسان امروز با آن روبرو گرديده است؟ يا…؟ طبق پندار عاميانه، افسانه يا شايعه، واقعيت يا دروغپردازيهاي خرافي اينجا روستايي باستاني است كه اهالي آن در پي يك نافرماني كلهم به سنگ تبديل شدهاند. آيا اين شايعه براي عقل سليم قابل باور است؟
مسلماً نه! چون مساحت اين مكان در حد شهري وسيع است نه روستايي حقير، اما چيزي كه براي نسل امروز روشن و قابل باور است اينكه نكته نامفهوم و نامكشوفي در گذشتهي تمدن انسانها وجود داشته، كه اكنون در هزار توي زمان و مكان محو شده و بشر امروز با سرگشتگي و شيفتگي بيتابانهاي در پي حل اين معماي لاينحل برآمده است و با تحقيق و تفحصهاي طاقتفرسا دريافته است گذشتگان ما با هزاران فرهنگ و آيين روبرو بودهاند و آنها با فنآوريهاي بسيار پيشرفته و به قول امروزيها فوق مدرن سروكار داشتهاند و با درايت منحصر به فردي كه از خود بروز داده و هزاران سال پيش به نحو احسن آنان را مورد بهرهبرداي عاقلانه و هوشمندانه خويش قرار دادهاند
.
ميليونها نفر از ساكنان زمين عقيده دارند در گذشتههاي بسيار دور موجودات فرازميني مسافرتي بسيار موفق به زمين داشتهاند و ساليان متمادي با همزيستي مسالمتباري در ميان زمينيان زيستهاند و فرهنگ و تكنولوژي فوق مدرن خويش را در قرون كهن به انسانهاي اوليه آموختهاند، اما آيا اين ادعا صحت دارد؟ آيا بيگانگان باستاني واقعاً در شكل دهي به تاريخ زمينيان نقشي مؤثر ايفا نمودهاند؟ آيا فنآوريهاي فوق پيشرفته بشر امروز تنها زاييدهي تخيلات خود ما است يا ريشه آن در قرون كهن و بسيار دورتر از سياره ما شكل گرفته تا به صورت امروزي تكامل يافته است؟
اگر چنين است مسافران زمين چه كساني بودهاند؟ براي چه آمده بودند؟ چه چيزي براي ما به ارمغان آورده و چه ميراثي برايمان به يادگار باقي گذاشتهاند و عاقبت به كجا رفتهاند؟ آيا بر خواهند گشت؟ عجايب خارقالعاده و عظيمي كه در اين منطقه از كشورمان ماههاي متوالي ذهن را به نحوهي ديوانهواري به چالش ميكشاند حجاريهاي موجود در اين مكان است و مشاهدهي آنان هر بينندهي صاحب ذوقي را متحير ميسازد و او را وا ميدارد از خويش بپرسد آيا اين مكان و اين استحكامات ويران شده و معماري فنا شده با فنآوري و سبك “ساي كلوپيها” ساخته شده است؟
اصطلاح ساي كلوپي نشئت گرفته از اسطورههاي يوناني است و طبق افسانههاي كهن استحكاماتي اينچنيني توسط نژادي از غولهاي يك چشم به نام “ساي كلوپا” ساخته شدهاند و به نظر ميرسد اسطورهاي بودن سايكلوپها اتفاقي نبوده است زيرا با نيم نگاهي گذارا خواهيد فهميد اين سنگهاي عظيمالجثه را فقط و فقط ساي كلوپها قادر بودهاند حجاري و ساخته و پرداخته و جابهجا نمايند و ريش سفيدان محل و برخي از اهالي معتقدند استحكامات ويران گشتهي اين مكان كه شهري مدفون است بايد به دست موجوداتي فراتر از انسان يا دستكم به غير از انسان ساخته و پرداخته شده باشند و اين باور وقتي به سنگها مينگريد بيشتر در وجود انسان قوت ميگيرد كه بله!
بايد دستي فرا بشر در جابهجايي و حجاري اين سنگهاي هزار تني به كار رفته باشد كه با شگردي خاص و به منظوري به خصوص در اين مكان مرموز به اين صورت منحصربه فرد حجاري گرديدهاند كه بيشك فراتر از تواناييهاي انسان آن دورهي زماني و در آن برهه از تاريخ بوده است.
يكي از عجايب معمارهاي عظيم بناهاي باستاني در گوشه و كنار دنيا اين است كه در بسياري از موارد وزن آنان به بيش از هزاران تن ميرسد اما انسانهاي باستاني چگونه موفق به جمع كردن و حجاري و نقش و نگار انداختن روي چنين سنگهاي عظيمي شدهاند؟
اين سنگها كه به نظر ميرسد وزن هر كدام از آنان بايد بيش از ده، بيست يا سي تن باشند از كجا به اين مكان حمل شدهاند و براي چه منظوري در اين مكان گردآوري گرديدهاند؟ آيا اين سنگها را موجوادتي فرا زميني با قدرتي فرابشري جابهجا كردهاند؟ يا سازندگان اين بناها به فن آوري پيشرفته موجودات فضايي دسترسي داشتهاند؟ و باور اين نكته بسيار مشكل است كه حتي امروزه بشر با تواناييهاي فوق مدرن براي جابهجايي و حجاري و جمع كردن آنها به صورتي چنين مجموعهي عظيمي با مشكل مواجه نشود؛ اما اگر انسان كنوني با فنآوري امروزه براي حجاري و جابهجايي چنين سنگهايي كار سخت و شاقي است آيا واقعاً منطقي است فكر كنيم نياكان ما با ادوات اوليهي و امكانات ناچيز خود چنين هنر و درايت شگرفي را به منصهي ظهور نشانيدهاند و اين سنگهاي عظيمالجثه را چنان محيرالقول حجاري نمودهاند كه نظاير چنين حجاريهايي تنها در بناهاي باستاني مايايي و اهرام مصر و معابد يوناني و اينكايي قابل مشاهده است.
در اين روستا با سنگهايي بسيار غولآسايي مواجه هستيم كه تكان دادن آن حتي براي بشر امروز با چنين فنآوري پيشرفتهاي حتي با جرثقيلهاي غولپيكر احتمالاً غير ممكن است اما چه علم و درايتي انسانهاي آن عصر را واداشت كه چنين حجاريهاي عظيمي را از خود به يادگار باقي بگذارند؟
اين سنگها آنقدر غول پيكر هستند كه امكان ندارد حتي با نيروي صد هزار مرد جنگي بتوان آنها را جابهجا يا حتي اندكي از روي زمين تكان داد؛ بر فرض محال انسان آن دوران قادر شده آنها را از روي زمين بلند كند بعد از آن چگونه آنها را روي غلتك قرار داده و با چه قدرتي به اين مكان حمل كرده است؟ آيا بيگانگان باستاني با استفاده از قدرت ضدجاذبه به نسلهاي گذشتهي انسانها امداد رسانيدهاند تا عجايب چنين شگرفي را جهاني و ماندگار خلق نمايند؟
فنآوري انسانها در آن دوران بسيار ابتدايي بوده است و از عمر زمين ما حدود چهار ميليارد سال ميگذرد اين در حالي است كه عمر ساير سيارات ميلياردها سال است بنابراين ممكن است دانش و فنآوري ساكنان احتمالي آن سيارات بسيار بيش از ما بوده باشد و در آن برهه از زمان به كمك ساكنان زمين آمده و معلومات شگرف خود را در اختيار آنان قرار دادهاند.
بشر امروز از درك اين قضايا و توضيح آن قاصر است نه ميتوان به سهولت پذيرفت كه خلق چنين عجايبي كار انسانهاي بدوي با اداوات ابتدايي بوده و نه ميتوان اين ادعا را رد كرد كه خالق چنين آثار محيرالقولي موجودات فرازميني بودهاند. نظريه پردازان اروپايي كه بناهاي و سنگهاي سترگ اين چنيني را از نزديك مشاهده كردهاند معتقدند سرنخهايي در اين رابطه را ميتوان در اسطورهاي اساطيري دربارهي جادو پيدا كرد كه طول تاريخ را طي كرده و از قرني به قرني منتقل شده و تاكنون به دست ما رسيده است. افسانههاي باستاني زيادي وجود دارد كه در آنها ادعا ميشود تعدادي از بناهاي عظيم باستاني با استفاده از شناور ساختن اشيا توسط جادو حداث گرديدهاند.
آيا در ساخت اين شهر ويران شده جادوي جادوگران مورد استفاده قرار گرفته است؟ و در نهايت امر ويرانههاي مرموز را براي ما به يادگار باقي گذاشتهاند؟ بد نيست قبول كنيم كه افسانههاي باستاني پلهايي روشنگرانه هستند رو به دريچهي گذشته كه با استفاده از آنها خواهيم فهمید در گذشته چه اتقافاتي براي اجداد و نياكانمان رخ داده است.
آيا اين مكان شهري براي زندگي سايكلوپاها بوده است؟ آيا اين كتيبههايي كه با علايمي مرموز نشانهگذاري شدهاند رمزي غير قابل درك براي انسانها و نشانهاي براي رديابي موجودات فرازميني و براي ارتباط برقرار كردن با آنها بوده است؟
همه اين معماها با تماشاي سنگهاي عجيب الخلقه خورنج به ذهن هر بينندهاي متبادر مي شود و سؤال بيجوابي كه با مشاهدهي عظمت و بزرگي اين سنگها به ذهن خطور ميكند و روح را ميآزارد اينكه چرا آذربايجان غربي با وجود چنين پتانسيلهاي خدادادي عظيم و غير قابل انكاري تاكنون كمترين اقدامي در جهت جذب گردشگران خارجي و داخلي به سوي اين سنگ موزههاي طبيعي يا ساخت بشر و شايد خلق شده توسط موجودات فرازميني صورت نداده و قدم مؤثر و عملي در اين راه برنداشته و در صدد شناساندن اين اعجوبههاي عجيب و ميراث ماندگار به ساير هم استانيهاي عزيز و هموطنان گرامي برنيامده است؟
بله! آذربايجاني كه با دو كشور تركيه و عراق مرزهايي طولاني دارد و از آنجايي كه دو كشور ياد شده در دوران كهن جزو امپراتوري وسيع ايران بودهاند مشتركات فراواني با هم دارند و چه بسا تماشاي اين سنگها مشتاقان فراواني از ساير كشورها را راغب مشاهدهي نزديك نموده و سيل آنان را به سمت مرزهاي پرگهرمان گسيل نمايد. ما تاكنون براي جذب گردشگر به سوي اين مناطق بيبديل كه از اعجاز قدرت خداوند است چه اقدامي صورت دادهايم؟ و از كدامين تبليغ موثري سود جستهايم؟
روستاي خورنج تنها منبعي نيست كه پيرانشهر و بلاخص آذربايجان غربي را قادر ميسازد چشم به دلارهاي گردشگران دوخته باشد به غير از اينها جنگلهاي وسيع و قديمي و خودرويي كه در مسير جادهي رؤيايي سردشت پيرانشهر واقع شده و اين جاده را از چنان زيبايي سحاري برخوردار نموده است كه انسان از تماشاي عمق درهها و افراشتگي كوههايش دچار سرگيجگي شده و دوار سر ميگيرد. به علاوه تفرجگاه پردانان و دشت دالاوان و مهمتر از همه كتيبهي باستاني ليكبين از ساير مناطق ديدني اين شهرستان زيبا است و براساس تحقيقات ميداني كه حقير انجام دادهام به ظن گمان پسوه كه اكنون در چند كيلومتري پيرانشهر واقع شده است شايد احتمالا همان مكاني است كه سارگن اولين امپراتور جهاني از آن با عنوان پارسوا ياد نموده است و بسيار دور از ذهن نيست كه كتيبهي ليكبين يادگاري از هزارههاي نخستين قبل از ميلاد باشد و شايد كه اين مكان همعصر شهر موصاصير يا همان شهرآفتاب گمگشته شهير سردشت باشد كه سالهاي متمادي افكار باستان شناسان زبدهي جهاني را به خود مشغول نموده بود و براساس گمانهزنيها حدود آن را در كشور عراق يا تركيه تخمين زده بودند اما به حول و قوهي الهي از شهرك ربط سردشت سربرآورد تا نقطه پاياني به همه شك و گمانها گذاشته باشد و قدمت كهن زمين ايران را بيش از پيش نمايانده و تمدن و فرهنگ غير قابل انكار آن را به جهانيان به اثبات برساند.
چه خوب ميشد اين اعجاز شگرف و محيرالعقول تحويل پديدهي شانديز ميشد تا در عرض دو ماه آن را به بزرگترين سايت گردشگري ايران تبديل مينمود و اين منطقه محروم را از اين رو به آن رو ميكرد. طي مشاهدات شخصي حقير به حمدالله بيشتر اهالي فهيم و هنردوست پيرانشهر ثروتمند هستند و از شمهي تبليغاتي بسيار بالايي برخوردارند و اگر عزم ملي و حزم عمومي و ارادهي همگاني براي اين جذب گردشگران داخلي و خارجي تحريك شود اهالي را قادر خواهد ساخت در عرض چند ماه سيل گردشگران همسايههايمان عراق و تركيه را به سوي خود سرازير نمايد.
هر چند پيرانشهر بيشتر به دليل وجود بازارچههاي مرزياش مشهور گشته است اما آيا با اين وضع نابه سامان دلار و ارزهاي خارجي ميتوان به تداوم و سوددهي اين بازارچهها اميدوار بود؟ اين در حالي است كه اگر جاذبه هاي طبيعي پيرانشهر به درستي به ساير هموطنان و هم استانيهاي محترم و كشورهاي همجوار معرفي و توصيف گردد قادر خواهد بود سيل مسافران بيشماري را سرازير اين خطه زيبا و گلگون نمايد و در كنار آن دلارهاي فراواني از اين طريق وارد كشوره شده و مسلماً اهالي نيز از اين درآمد بي بهره نخواهند بود.
گزارش/ سنبله برنجی
نظر شما