سردشتِ شهید، سردشتِ قهرمان، آوردگاهِ قساوتِ دوران، خواهرِ تنی هیروشیما؛ در زمانه ای که آفتاب همچنان داغ اش را بر دلمان می نشاند، کجا شکایت ببریم از رنج هایت. فرزندان بی دفاعت را که در حال نگاه خیره به آسمان، بر زمین غلتیدند زیر کدام خاکِ فراموشی به صندوقچه خاطرات بسپاریم.
سرویس کردستان- بیشتر از دو بهار از عمرش نگذشته بود که با صدای غرش هواپیماهای غولپیکر جنگی آشنا شد. در همان اوان کودکی، فرار از دست دشمن غدار را تجربه کرد و سپس آوارگی و زندگی در کمپهای مرزی سرنوشت مختومش بود. اگر دست تقدیر نبود شاید او هم مانند هزاران کودک حلبچهای امروز یکی از این عکسها بود که همه ساله در روزنامهها و شبکههای تلویزیونی منتشر میشود؛ کودکان بینام و نشانی که نامشان مظلومیت کُرد است و شناسنامه شان حلبچه را فریاد میزند.