مع الاسف به علت برخی شرایط بحرانی که در دهه 60 بر جامعه کردستان تحمیل شد، هیمنه این شوالیه ها دراین سرزمین زخم خورده شکل گرفت و با ظهور اولین شوالیه های آن تحت لوای یکی ازجریانات متداول سیاسی کشور، اولین خیمه گاه سیاسی نوکیسه گی برافراشته گردید و بسیاری ازطالبان قدرت و ثروت حول این کلونی گردآمدند وبنیانی ناصحیح را درجامعه تازه رهیده از رنج های مظاعف بنا نهادند.
جالب توجه است که بسیاری ازخرده شوالیه های فعلی عرصه سیاسی کردستان جزء پیاده نظام آن شهسوار یکه تازعرصه سیاست و اقتصاد و نوکیسه گی بودند وپس از چرخش ایام و پیدایش جریانی مقابل، همه این مداحان یکه تاز کردستان در سلک جریان جدید قرارگرفتند وبه مرور از شوالیه اصلی فاصله گرفته وخود درسودای سوارکاری قرارگرفتند. جالب توجه است که پس از بازگشت شوالیه اولیه سیاسی کردستان درعرصه ملی، تمامی این نوکیسه های سیاسی به جز معدود افرادی آشکار و پنهان خود را به دربار شوالیه اولیه رسانده و تقاضای بازگشت به مداربندگی را داشتند اما عجز و انابه برخی مورد قبول واقع گردید و برخی هم مغضوب گردیدند و تا پایان غم انگیز این شوالیه نخستین درگوشه عزلت روزگار راسپری کردند.
با روی کارآمدن جریان مقابل، نوکیسه های تازه رهیده از بند انزوا و گوشه گیری که هنوز ازسایه قدرت شوالیه نخستین وحشت داشتند با عقده های عمیق از دوران نقاهت سیاسی ، کلونی های شوالیه ای را در کردستان بنیان نهادند وهرکس در گوشه ای برای خود شهسواری گردید. چیزی نپایید که شوالیه های کوتوله با خود باوری که از برخی عقبه های سیاسی تندرو در تهران به دست آوردند هرکدام خود به شوالیه ای تبدیل شدند و رفتارهایی از خود بروز دادند که سبب گردید مردم دعا بجان کفن دزد بکنند! وهمانند مثل مولوی شیرگاوش خورد و برجایش نشست.
شوالیه های نوزاد به مراتب عنصری تر و انحصارگراتراز شوالیه نخستین بودند، این نوکیسه ها که در اوایل رهایی هنوز سایه شوم شوالیه نخستین را برسرخود احساس می کردند حتی برای جلوس دراین مقام و پوشیدن ردای شوالیه هم با واسطه یا بی واسطه اذن دخول به این دنیا را به صورت غیر مستقیم از شوالیه درحال افول گرفتند اگرچه شوالیه های نوپدید که خود روزی در دربار شوالیه اعظم انجام وظیفه می کردند. بیشتر از دور شدن مقطعی از این دربار هراس داشتند نه ازحیث تغییر دراصول سیاسی خود. دوران گذار دربین دو دوره قدرت سیاسی شوالیه نخستین مصادف با دوره رشد و بلوغ سیاسی و جوانی نوشوالیه های فعلی بود که با روحیات آرمانخواهی جوانی تا حدودی توجیه پذیر بود ولیکن دوره بازگشت نوشوالیه ها با دوران میانسالی آنان همراه بود که این دوره بتبع آفت های شخصیتی مقارن با تمکن بخشی و تحکم محوری انسان ها بوده است که در این راستاحداقل آداب شوالیه ای را از شوالیه اعظم برنگرفته وبه خودپردازی درهمه عرصه ها نمودند وبا استعانت والگو پذیری ازرفتارهای آن شوالیه افول کرده رسومات کج شوالیه ای را درجامعه محنت کشیده کردستان بازتولید نمودند و حال پس از گذشت شش سال ازعمر این کلونیهای شوالیه ای همان قطارمدیریت را برهمان ریل هدایت میکنند و در واقع تنها لوکومتیو ران عوض شده وگرنه فضای عمومی همان است که قبلا بوده است اگر شوالیه های نوپدید باور ندارند بدور از برخی مداحان و هیاهوهای بزک کرده سرمبارک را کمی از این واگن قطار بیرون بیاورند تا صدای مردم را درهمان خیابان کناردستی خود بشنوند.
اگر شوالیه اعظم از برخی ذائقه ها اشباع پذیر بود گویا متاسفانه این نوپدیدان اشتهایی پایان ناپذیر دارند وبرخلاف عرف رفتاری شوالیه اعظم ، اولین اقدام آنان شوالیه زدایی و رفیق ستیزی بود که با این کاراریکه سلطنتی خود را محدود کرده تا شاید روزی به عظمت بازیافته شوالیه نخستین درآیند.
مگر نه این است که روحیات مدیریت شوالیه اولیه نوچه پروری و وابسته آموزی بود ؟ مگر نه این است که هرگونه رفتارسازمانی برخلاف سیاست های آن مستوجب عقوبت بود؟ مگرنه این است که دست بسیاری از مدیران وابسته و وارسته در دخل و تصرف برخی مسائل کاملا باز بود؟ مگرنه این است که آبدارچی هراداره ای می بایست ابتدا به قبله عالم شوالیه سر تعظیم فرود بیاورد تا لایق بندگی خدمت گردد؟ مگرنه ....... اگر این روحیات شوالیه نوازی را تجربه کرده اید باورکنید بسیاری از اقدامات و رفتارهای شما ازهمان جنس و نوع آن شوالیه درمحاق رفته می باشد.
مگر نه این است که شاخص ترین خصیصه شخصیتی شوالیه نخستین سرسپرده پروری بود؟ کمی بدور از القاب و جایگاه سازمانی به خود بنگرید. یقین بدانید به مراتب از اوهم پیشی گرفته اید فرهنگ الیگارشی را درکردستان به معنای واقعی اش معنا کردید مدارج تصنعی تحصیلی را هم از او فراگرفتید پس می توان گفت شما در ادامه همان مسیر هستید منتها با رنگی مدرن و جدید آن شوالیه افول کرده یک نفر بود ولی شما معجونی از شوالیه های ملون و مدون هستید.
مع الاسف کلید توسعه و گنج کردستان پس از رهایی از رنج ومحنت دهه های گذشته بنوعی در اختیار این جماعت نابرده رنج قرارگرفته که هیچگونه تقیدی بجز اطرافیان و همفکران خود نداشته وصد البته بدبختانه در هر مناسبت سیاسی تمامی ننگ و رنگ کج رفتاری خود را پشت سر طرح برخی شعارهایی قومی پنهان می کنند و مردم نگون بخت نیز درهر مناسبتی به امید رهایی از این بختکها به شعارهای آنها اعتماد می کنند خصوصا جامعه نخبه و تحصیلکرده و خارج از حلقه قدرت با حسرت به عمربباد رفته خود نگریسته و با آرزوی رهایی از وضعیت موجود خود تن به همراهی با شوالیه های جدید می دهند اما بمثابه حکایت سعدی که مردمان را با ده دینار از چنگالی رها کرده و با صد دینار دراختیارخود قرارمی دهند وآنگاه است که با صدافسوس وحسرت گفته می شود.
که ازچنگال گرگم در ربودی/ چودیدم عاقبت گرگم توبودی
نظر شما