به گزارش کردپرس؛ به تازگی «رضوان حکیم زاده»، معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش، اعلام کرده است که با همکاری سازمان آموزش و پرورش استثنایی، اضافه کردن بررسی میزان آمادگی زبان فارسی در طرح سنجش سلامت در دستور کار قرار خواهد گرفت.
در این طرح قرار است آمادگی نوآموزان به زبان فارسی مورد بررسی قرار گیرد و اگر مشخص شد که آمادگی ندارد برنامههای هدفمندی برای تقویت زبان فارسی او ارائه شود زیرا یکی از الزامات کودک این است که آن کمبود جبران شود.
مطرح کردن آزمون «بسندگی زبان فارسی» به عنوان شاخص سنجش توانمندی های نوآموزان در مناطق قومیتی مورد انتقاد بسیاری از افراد قرار گرفته است و حتی برخی آن را بی معنا دانسته و این طرح را سرپوشی بر روی عیب ها و مشکلات بزرگ تر این وزارتخانه دانسته اند. در همین زمینه خبرنگار کردپرس با «عادل محمدی»، دکترای تخصصی زبانشناسی به گفت و گو پرداخته است که در ادامه می خوانید:
تنوع زبانی در یک جامعه چه فرصتها و تهدیداتی را به همراه دارد؟
قبل از پاسخ به پرسش­های شما، بایستی به این نکته اشاره نمایم که پاسخ­های بنده براساس دانسته­های زبانی و منابع زبانشناسی و دستاورد پژوهشگران در رابطه با این عرصه است و از نظرات شخصی و غیر علمی فاصله می­گیرد. در پاسخ به سوال نخست، می­توان گفت که امروزه تنوع زبانی حقیقتی ­انکارناپذیر است و در جهان یک نوع مزیت تلقی میشود. این پدیده در تمامی کشورهای دنیا امری طبیعی است و یافتن جامعه تک­زبانه امری دشوار است. ازاینرو نادیده گرفتن تنوع زبانی برخلاف تصور برخی از دلواپسان زبان معیار، اختلافات و گسست را در میان دیگر گویشوران جامعه زبانی تشدید می­کند.
«فکوهی» در پژوهشی چنین اظهار میکند که حقوق زبانی حقوق ضروری برای حفظ تنوع فرهنگی و زبانی است. به دیگر سخن، حقوق بشر ضامن حفظ تنوع فرهنگی و زبانی میباشد. دفاع از این تنوع یک وظیفه اخلاقی است که از احترام به شأن و جایگاه انسان جدانشدنی است. ايران سرزميني است با تنوعی بسيار بالا که میتوان از آن به نحو مطلوبي در روند توسعه و قدرتمندتر شدنش بهره برد. تکثر زبانها يکي از اشکال اين تنوع است که بهرغم تصويري که عموماً بهصورت منفي از آن ایجادشده و گاه آن را بهمثابه مشکلي احتمالي براي انسجام و فرآيند شکلگیری روحيه و ساختارهاي دولت ملي مطرح کردهاند، میتواند درست برعکس بهمثابه ابزاري اساسي براي تقويت اين فرآيند به کار گرفته شود. تنوع زبانی برای آزادی اندیشه و بقای مردمان امروزی حیاتی است.حقوق زبانی از موجودیت همه زبانها حمایت میکند و برای جلوگیری از فقدان و زوال بیشتر تنوع فرهنگی و زبانی در جهان بایستی بیشتر موردتوجه قرار گیرد و زبانها بیشتر مورداستفاده قرار بگیرند.
آنچه از سوی ارائهدهندگان این طرح عنوان میشود این است که کودکانی که در مناطق دوزبانه زندگی میکنند عمدتاً دچار اختلال زبانی هستند، بهعنوان متخصص زبانشناسی، آیا این اختلال و عدم تسلط به زبان فارسی منجر به کاهش یادگیری کودکان میشود؟
منظور از دوزبانگی (bilingualism) دانش و استفاده از دو زبان توسط فرد یا جامعه است اما برحسب شیوه فراگیری انواع مختلفی دارد. که در این سؤال دوزبانگی مدرسه­ای (زبان دوم فقط در مدرسه و برای آموزش کاربرد دارد). در زمینه یادگیری نیز جای هیچ نگرانی نیست زیرا فرایند یادگیری زبان به تدریج در ذهن گویشور شکل می­گیرد و نباید به بهانه یادگیری زبان معیار، زبان مادری خود را به دست فراموشی سپرد زیرا برعکس تصور اشتباه و رایج عموم، زبان مادری، می­تواند یادگیری زبان دوم را آسان­تر سازد هرچند برخی معتقدند که این در صورتی است که زبان مادری نیز به موازات زبان دوم در امر آموزش تدریس گردد اما براساس پایگاه دوزبانگی چنین استدلال می شود:
"Having a strong foundation in any language is beneficial for learning further languages."
"داشتن بنیان قوی در هر زبانی برای یادگیری زبان های بیشتر سودمند است"
اصولاً آموزش زبان دوم به کودکان از چه سنی تجویز میشود؟ آیا یادگیری زبان دوم، تهدیدی برای زبان مادری محسوب میشود؟
هر چه سن كودك كمتر باشد فراگيري زبان دوم آسانتر است و اين به علت انعطافپذیری فوقالعاده ذهن كودك در سنين پايين است. برای سن یادگیری زبان فرضیه­ای مطرح میشود تحت عنوان فرضیه دوره بحرانی (critical period hypothesis) که تقریباً چهار دهه است با پژوهشهای حوزه فراگیری زبان دوم همراه بوده است. در ابتدا، دوره بحرانی فقط در مورد فراگیری زبان اول به کار میرفت و بر اساس آن فراگیری زبان اول، بعد از یک سن مشخص، غیرممکن بود. بهعبارتدیگر، سازوکارهای بیولوژیک فراگیری زبان تنها در طی یک دوره زمانی معین عمل میکنند. اگر کودکان قبل از رسیدن به یک سن خاص(۶ یا ۷)، درون داد زبانی کافی را دریافت نکنند، سازوکارهای مذکور دیگر در دسترس نخواهند بود و فراگیری زبان، اگر نگوییم غیرممکن میشود، میتوان گفت که بهشدت مختل میگردد. این فرضیه در ادامه به حوزه فراگیری زبان دوم نیز تعمیم داده شد؛ بدین معنی که گرچه فرد ممکن است زبان اول را با موفقیت گذرانده باشد اما بعد از سن معین، سازوکارهای مورداستفاده برای یادگیری زبان اول، «از کار میافتند» و فرد برای فراگیری زبان دوم دیگر به آن سازوکارها دسترسی نخواهد داشت. بدین ترتیب فراگیری زبان دوم یا غیرممکن میشود (بهعنوانمثال توانایی و دانش زبانی مانند گویشوران بومی را نمیتوان به دست آورد)، یا اینکه اگر افراد به سطوح معقولی از مهارت زبانی دست پیدا کنند، با استفاده از سازوکارهای فراگیری زبان اول نبوده است. ناگفته نماند که در خصوص این فرضیه، چند نظریه­ای بهصورت انتقادی مطرح میشود که خارج از حوصله این گفتگو است.
و اما در مورد بخش دوم از پرسش شما، به نکته بسیار مهمی اشاره نمودید و آن لفظ «تهدید» است که بایستی لفظ "تهدید" از اذهان بیرون رانده شود زیرا چنین نگرشی که برخی از طراحان برنامه­ریزی زبان از خود بروز می­دهند احساسی و غیرزبانی است و با هر انگیزه­ای که باشد اوضاع را حادتر می­نماید زیرا عدم توجه به زبانهای غیرفارسی، آنها را در نظام آموزشي كشور حاشيه­اي کرده و ریسکپذیری و چالش­های فراوانی را به همراه دارد. یکی از اساسی­ترین، فرضیات در مورد مفید بودن آموزش دوزبانه این است که مهارتها و دانش تحصیل شده در زبان اول به زبان دوم منتقل میشود. این خودِ مفهوم «تک­زبانگی» است که نه­تنها تهدید بلکه مساوی با جذب و هضم زبانهای دیگر است.
بیاعتنایی به زبان مادری کودک یعنی «زبان مادری خودت را پشت در کلاس بگذار« و این چیزی جز نادیده گرفتن خود کودک نیست، وقتی این پیام که چه تلویحی و چه آشکار به دانش آموزان منتقل میشود، آنها همراه با این پیام هویتشان را در پشت کلاس جا میگذارند و وقتی احساس کنند طردشده­اند در فعالیتهای کلاس غیر فعالانه و با اعتمادبهنفس کمتری شرکت میکنند .از نگاه زبانشناسی هدف از طرح تک­زبانگی، هیچ انگیزه­ای بهجز غوطهورسازی (submersion) در آسیمیلاسیون زبانی ندارد که منجر به یکسان­سازی زبانهای دیگر با زبان معیار میشود. این پدیده منجر میشود زبان معیار بیشتر مورد تأکید قرار ­گیرد و سایر زبان­ها مشابه­ با آن زبان، به سمت همگون­سازی پیش می­روند و در نهایت مرگ زبانی شکل می­گیرد. چنین اقدامی نسبت به زبان همچو کشتن روح در کالبد انسان است و هنگامی زبانی از صحنه روزگار رخت برمیبندد، گویشوران آن زبان میراث فرهنگی نیاکان خود را از دست می­دهند. بهطورکلی این طرح جایگزینی زبانی یا وانهادن زبانی (language shift) را در نسل های بعدی ترغیب می­نماید.
جایگزینی زبانی به مفهوم تغییر و وانهادن زبان اصلی (زبان مادری) و استفاده کامل از زبان دوم یا اکثریت است که در طی آن، جامعه صورت زبانی خود را از دست میدهد و زبان معیار جای آن را میگیرد.جایگزینی زبانی معمولاً تدریجی است و نسلها طول میکشد تا کامل شود. با کامل شدن جایگزینی زبانی، مرگ زبان مادری فرامیرسد و دچار نسخ زبانی مشود.
سیستم تک­ زبانی و چند زبانی چه مزایا و معایبی را به همراه دارد؟
همانطور که پیشتر اشاره شد، آموزش با شیوه تكزبانگي امروز در جهان منسوخ گشته چرا که اين شیوه آموزشي منجر به افت عملكرد تحصيلي در میان دوزبانه­ها است اما مزیت­های چندزبانگی بهصورت خلاصه عبارتاند از:
- عوامل فرهنگی: حفظ و بقای فرهنگ و دستاوردهای تاریخی گروهها از طریق حفظ زبان آنها.
- عوامل اقتصادی: استفاده از سرمایه زبانی و گروهها به نفع اقتصاد جامعه
- عوامل روانشناختی-اجتماعی : از بین بردن حساسیت گروهها و درنتیجه از بین بردن عکس­العمل­های افراطی.
کشورهای مختلف نظیر سنگاپور، استرالیا، کانادا، سوییس و غیره تاکنون با سیستم چندزبانگی موفق شده­اند نه­تنها به مزایای ذکرشده تاحدی دسترسی پیدا کنند بلکه با توجه به تأثیر روانشناسی سیاستهای چندزبانگی بهنوعی جذب فرهنگی-زبانی نیز دسترسی یابند. در این مورد، کتاب «چه کسی از آموزش چندزبانه میهراسد» پاسخ کاملی به پرسش شما است. این کتاب به اعتقاد نگارنده شامل چهار مصاحبۀ مفصل دربارۀ مسائل دوزبانگی و چندزبانگی است که در دانشگاه تورنتو تنظیمشده است. مصاحبهشوندهها زبانشناسانی هستند که تمرکز پژوهشی آنها مسائل اجتماعی و آموزشی دوزبانگی است.جاذبۀ این کتاب در این است که تقریباً همۀ استدلالهای مخالفت با آموزش چندزبانه یا مخالفت با حقوق زبانی اقلیتهای ایران در آن به بحث گذاشتهشده است و رد یا قبول این استدلالها از زبان پژوهشگران بیانشده است. این کتاب استدلالهایی علیه آموزش چندزبانه بر پایهی زبان مادری را در شش زمینه گروهبندی میکند.در این مسیر به اشتباهات یا مدلهای غیر کارآمد در کشورهای مختلف، اشاره شده است تا مشخص شود کدام نگرانیها بهجا و قابلدرک است و کدام نگرانیها در واقع از ذهنیتی حاصل میشود که دوزبانگی را وضعیتی خاص و بحرانی میبیند. استدلالهای استفاده از یکزبان واحد برای یک ملت واحد یکی از نخنماترین استدلالهای موجود علیه آموزش چندزبانه میباشد. پژوهشگران در این کتاب استدلال میکنند که دوزبانگی و چندزبانگی وضعیت غالب افراد در همۀ دنیاست و درواقع تک‎زبانه بودن وضعیتی استثنایی محسوب میشود. گر کودکان سواد خواندن و نوشتن در زبان خانگی خود را گسترش دهند، قطعاً هیچ تأثیر منفی بر دانش آنها در زبان غالب ندارد و در حقیقت تأثیری مثبت بر آن دارد، چراکه نتایج تحقیقات بسیاری حاکی از آن است که دوزبانه بودن نیروی مثبت در جهت رشد فکری کودکان است. بنابراین زبان مادری تنها در صورتی تبدیل به مشکل میشود که سعی کنید آن را به حاشیه برانید. شواهدی مبنی بر اینکه کمک به دانشآموزان برای پیشرفت سواد خواندن و نوشتن در زبان اولشان، توانایی زبان غالب را کم کند، وجود ندارد. این یک وضعیت «یا این یا آن» نیست. بنابراین ازنقطهنظر عدالت اجتماعی، و ازنقطهنظر به حداکثر رساندن منابع زبانی و فکری یک جامعه، هر پژوهشگری که اثربخشی اجتماعی و آکادمیک دوزبانگی و تحصیل دوزبانه را موردبررسی قرار داده باشد، از رویکرد فعالانه در ترغیب چندزبانگی و سواد خواندن و نوشتن به چند زبان بهعنوان اهداف واضح تحصیلی، حمایت میکند.
در پایان بهعنوان متخصص این فن، اجرای این طرح تا چه اندازه می­تواند موفق باشد ؟
مسلماً این طرح موفق نخواهد شد. ما در زبانشناسی اجتماعی بحث بقای زبانی (language maintenance) را داریم. منظور از بقای زبانی،کمک به استمرار استفاده از زبان مادری در تمامی قلمروهای زبانی است. در بقای زبانی با توجه به اینکه زبان معیار (فارسی) بر جامعه غالب و چیره است، اما زبان غیرمعیار یعنی (زبان مادری) صورت اولیه خود را از دست نمی­دهد و از جایگزینی زبانی جلوگیری میکند. این موضوع با مسائل اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی گره میخورد بهعنوانمثال در برخی از جوامع زمانی، گویشوران سعی میکنند بنا بر مسائل قومیتی و هویتی زبان خود را در برابر زبانی که معیار است حفظ کنند. «جین اچیسون» استاد زبان و ارتباطات دانشگاه آکسفورد که پژوهشهای وی در حوزه زبانشناسی تاریخی، اجتماعی، زبان و ذهن و زبان و رسانه است این طرح را دریکی از کتابهایش با جمله زیر به پرسش می­کشد:
"The sudden imposition of a particular language by decree may well result in failure"
تحمیل ناگهانی یکزبان با حکم مطلق ، ممکن است به شکست بیانجامد.
*گفت و گو: ظریفه احمدی
نظر شما