البته سلیمانیه آن آرمانشهری نبود که فکرش را میکرد. شهر در هیاهوی ترانههای کردی با تم موسیقی عربی و ترکی گم شده بود. آهنگهایی که بی هیچ سانسور و فیلتری به صورت شبانهروزی از کانالهای ماهوارهای پخش میشدند. فضا به گونهای بود حتی مظهر خالقی هم حاضر نشد با ابتذال حاکم بر موسیقی اقلیم کردستان کنار بیاید و به اجبار فعالیتهای موسیقاییاش را به کناری نهاد.
چند سال پیش اسماعیل سابور در یکی از مصاحبههایش سخت گلهمند شده بود که در اقلیم کردستان، مردم حاضر نیستند برای کنسرتهای موسیقی سنتی بلیط بخرند و حتی ثروتمندها هم بلیط مجانی میخواهند. از آلبومهای موسیقی سنتی هم استقبال چندانی نمیشود. در واقع رویای او در مورد سلیمانیه یک سراب بیش نبود.
این فضا، دیگر اهالی فرهنگ و هنر در اقلیم سلیمانیه را هم سرخورده و مایوس کرده. یا باید عروسک خیمه شب بازی احزاب کُردی و شومن تلویزیونهای ماهوارهای باشی و یا مانند مظهر خالقی گوشه عزلت بگزینی و به سالهای اوج در ایران بسنده کنی.
اسماعیل سابور حسرت به دل از این دنیا رفت. حسرتِ زادگاهی که مجال فعالیت هنری در آن نیافت و افسوسِ دیار غربتی که هنر اصیل در آن خریداران چندانی نداشت.
@behzadkhalvandi*
(منتشر شده در نودودومین شماره هفتهنامه میلکان)
نظر شما