چند روز پیش آقایی با من تماس گرفت تا سراغ فردی را بگیرد که فکر می کرد شاید بتواند کمکش کند. فردای آنروز اتفاق ناگواری ماجرای آن تلفن را به کلی از خاطرم برد. شاید باید درک می کردم که این روزها، اوضاع پریشان بعضی ها چقدر شبیه جهنم است .
دیروز عصر دوباره آن مرد زنگ زد و با حالتی بین شرم و حیا گفت که همسرم رفت .
با عجله پرسیدم: کجا؟ گفت: صاحبخانه مستاجر تازه را به خانه راه داد و ما، مابقی وسایلمان را توی کانکس گذاشتیم و دیگر جایی برای سه بچه و خودمان باقی نماند! به همین خاطر رفت... احتمالاً به خانه ی خواهرهایش ...
صدایش می لرزید و ارتعاش آهنگ لحن و صدایش؛ تمام ذهنم را بهم ریخت .
گفتم چند روزی صبر کن تا خبرت کنم. بگرد خانه ی کوچکی پیدا کن تا ببینم چه کار می شود کرد!
این ماجرا واقعی است و تنها یک مورد از هزاران خانواده ای است که دیگر توان پرداخت یک چهار دیواری ساده را هم ندارند. روی سخنم با شماست که سقفی بیشتر از سقف خودتان دارید.
به خاطر خدا به هموطنانتان رحم کنید. خودتان را جای افرادی مثل این مرد بگذارید که رهن شش میلیونی خانه اش به پانزده میلیون تومان افزایش یافته و هرجا می رود، نمی تواند حتی یک خانهی پنجاه متری پیدا کند .
اگر رحم نکنیم بر همدیگر، اگر برای هم یاری گر نباشیم؛ چطور باید متوقع باشیم که خدا به ما رحم کند؟
این روزها، لحظه ها و روزهای آزمایش است .امتحان های خدا سخت نیست؛ فقط کمی ایثار، دل عاشق و مهربان می خواهد .
شاید فردا نوبت شما باشد.
*فعال اجتماعی و روزنامه نگار
نظر شما