«محمد قاضی»، اگر حالا زندە بود در ۱۲ مرداد ماە، جشن تولد یکصد و هشت سالگی خود را با شرکت دوستان و علاقەمندان نثر شیوای خود جشن می گرفت و در این جشن باشکوە طبق معمول همە را مسحور نکتەدانی و شوخیها و مزاحهای فراون خویش می ساخت .
او در هر مجلسی در میانەی میدان بود، لطیفەهای بی پایانش همە را از خندە رودەبر میکرد و تاپاسی از شب با رقص و پایکوبی دوستانش را همراهی می کرد . قاضی براستی زوربای ایرانی بود. اگر امسال زندە بود زود خستە می شد ، نفس نفس میزد و با آن قارقارەک ( دستگاە تقویت صدا ) می گفت :بدرود تا مرداد دیگر و تولدی دیگر
اغلب می گفت : من از مهاباد میایم، اما خیلی کم بە محل تولد خود سر میزد. پس از فوتش در ۲٤ دیماە ۱۳۷٦برای همیشە بە مهاباد برگشت و در یک مراسم باشکوە و بە یاد ماندنی مردم قدر شناس مهاباد تا مقبرە شعرا او را بدرقە کردند . محمد پر جنب و جوش و شیرین سخن ، ارام و سرفراز بە اغوش خاک وطن بازگشتە بود .
پدر محمد، امام جمعە شهر مهاباد و از خانوادە معروف قاضی بود. از بخت بد محمد ، جناب امام جمعە خیلی زود تنها پسرش را تنها گذاشت . رویدادهای پس از این ضایعە و سختی ها و مرارتی کە این طفل هشت سالە پس از فوت پدر و ازدواج مجدد مادرش کشید چنان در روحیە او اثر گذاشت کە هرگز نتوانست انها را فراموش کند(خاطرات یک مترجم).
قاضی برای جبران و فراموشی آن سالهای دشوار با کوشش بسیار بە بزرگترین مترجم زبان فرانسە تبدیل شد، به گونه ای که زنان فرانسوی در خیابان شانزەلیزە پاریس فرانسە سخن گفتن او را ستودند. جوانیکە در اولین روزهای ورودش بە کلاس اول دبیرستان دارالفنون حرف زدنش باعث خندە و تمسخر همکلاسانش شد، پس از چندسال زبان فارسی را چنان زیبا می نوشت کە مورد تحسین استادان بزرگی چون دشتی و شفا قرار گرفت .
قاضی در ترجمەهایش، زبان فارسی را بە اوج فصاحت رساند و نویسندگان بزرگ خارجی را بە مردم شناساند. محمد قاضی شعر هم م یگفت اما خوشبختانە خیلی زود فهمید شاعر خوبی نخواهد شد و شعررا رها کرد. یک بار و در نوجوانی یک داستان کوتاە هم نوشت (زارا )، کە خوشبختانە مورد توجە قرار نگرفت و محمد فکر نویسندگی را هم از کلەاش زدود . اولین ترجمە اش (سناریوی دن کیشوت) در سال ۱۳۱٦ و در سن ۲٤ سالگی چاپ شد. قاضی بە مدت ٦٠ سال حدود ٦٠ ترجمە دیگر منتشر کرد، کە برخی تا کنون بیش از بیست بار تجدید چاپ شدەاند ( شازدە کوچولو ).
شادروان محمد قاضی برای ترجمە اثر هر نویسندەای سبک نوشتاری نویسندە اثر را در نظر گرفتە و با همان سیاق متن را بە زیبائی بە فارسی در میاورد . بە نظر می رسد هیچ کتابخوانی در ایران وجود ندارد کە از خواندن ترجمەهای شادروان قاضی لذت نبردەباشد . هیچ کودک و نوجوانی یافت نمی شود کە ترجمەهای او را کە کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر می کرد نخواندە و لذت نبردە باشد . اوج کارهای محمد قاضی ترجمە جزیرە پنگوئن ها، دن کیشوت، مادام بواری، نان و شراب، مسیح باز مصلوب و زوربای یونانی بود . کتاب اخر در ایران ولولەای ایجاد کرد و همگان اذعان کردند کە خواندن کتاب زوربای یونانی را صدها بار بر فیلمی کە از روی همین کتاب و بە همین نام ساختە شدە است ، ترجیح می دهند .
روزی بە همشهری عزیزم گفتم : مترجمین قبل از شما و حتی پس از شما از یک فارسی بسیار دشوار و نا مانوس در ترجمە سود بردەاند و برخی هم از فارسی بسیار سادە و عوامانە استفادە می کنند ، اما فارسی شما ناب و اصیل مثل زبان سعدی و حافظ است .
گفتم : فارسی گروه اول سفت مثل کشک است و فارسی موج جدیدی ها هم مثل ماست شل و ول . استاد خندید و گفت :لابد فارسی من مثل حلوا است !
گفتم : استاد از حلوا خوشمزەتر است ، فارسی شما راحت الحلقوم است !
کلی خندید و اشارەای بە حلقش کرد و گفت : بلە از حلق راحتم کردند ولی از دست و قلمم توان گریزی ندارند . او خود را بهترین مترجم زبان فرانسە می دانست کە بە حق چنین بود اما می گفت: کسی بە اندازە ابوالحسن نجفی با زبان فرانسە اشنا نیست . برای دکتر ابراهیم یونسی بانە هم احترام زیادی قائل بود و او را هم مترجم بزرگی می خواند .
محمد قاضی ، کە برخی از افراد خانوادەاش در سیاست پیشقدم و مشهور و معروف اند ، بر عکس ابراهیم یونسی هرگز بە سیاست میلی نداشت. او از دنیا و لذتهایش سود می برد و می گفت :سیاستمدار زیاد است مترجم کم داریم ، بگذار هر کسی کار خودش را انجام دهد .
می گفت : یک قاضی کە بیشتر نداریم اگرچە من سابقە هندوانە دزدی (خاطرات یک مترجم) دارم ، اما دوتا هندوانە را با یکدست نمی توان بلند کرد !!
در پایان خواندن کتاب خاطرات شادروان محمد قاضی(خاطرات یک مترجم) را بە همگان توصیە میکنم و میدانم کە از خواندن آن لذت می برید .
نظر شما