به گزارش خبرنگار کردپرس، اینترنت قطع شد... این جمله ای کوتاه بود که از 25 آبان ماه بر زبان بسیاری جاری گشت... دلهره قطع شدن اینترنت و قطع ارتباط با دنیای پیرامون آن قدری مردم را نگران کرد که حد نداشت. شاید از یک جهت این نگرانی درست باشد اما سؤال اینجاست آن زمانی که اجازه داده شد کتاب در زندگی رخت بر بندد و محو شود... به همین اندازه دلواپس بعدهای خود بودیم!
بارها به گرانی بسیاری از اجناس و کالاها اعتراض شده اما هرگز به گرانی کتاب که یکی از نیازهای فرهنگی بشر برای پیوستن به سیستم دموکراسی در جهان است کوچکترین انتقاد و اعتراضی صورت نگرفت!
شاید بسیاری دلیل این مسئله را به وضعیت معیشتی مردم نسبت بدهند و اینکه بسیاری از تأمین مایحتاج روزانه خود بر نمی آیند دیگر چگونه می توانند به فکر مواردی همانند کتاب و روزنامه باشند!
همه این دلایل درست و در نوع خود قابل بحث و بررسی هستند اما نگرانی اصلی اینجاست که از نظر دوستداران کتاب و نویسندگان و حتی کتابداران، کنار گذاشته شدن کتاب توسط ایرانیان نمی تواند ارتباط مستقیمی با وضعیت اقتصادی داشته باشد چرا که حتی شخص متمول هم، کتاب و یا روزنامه را در سبد خرید روزانه خود ندارد.
عادت نداریم که کتاب بخوانیم
البته این معضل را نمی توان به کل افراد جامعه تعمیم داد چرا که هستند بسیاری حال چه دارا و چه ندار کتابخوانی را در زندگی روزمره خود حفظ کرده اند اما نکته مهم اینجاست که اکثریت قریب به اتفاق در جامعه کتاب را جزو نیازهای اساسی خود نمی بینند و برایشان در اولویت نیست.
به نقل از نویسنده کتاب مطرح «جامعه شناسی خودمانی» اولین شرط پدر یک خانواده تأمین نیازهای مادی خانواده است و بعد نوبت چیزهای دیگر می رسد. «حسن نراقی» معتقد است مشکل اقتصادی مانعی برای خرید کتاب و یا کتابخوانی مردم نیست.
او در کتابش چنین می گوید که «بارها و بارها در این کتاب فروشی ها آدم جست و جو گری را می بینیم که می آید، حدود یک ساعت وقت می گذارد، ده ها کتاب را زیر و رو می کند، تورقی می کند و سر آخر در یک فرصت مقتضی سرش را می اندازد پایین و می رود و همه هم عادت کرده ایم که بگوییم امان از این مشکل اقتصادی!»
مطابق اظهارات این جامعه شناس اگر مردم مشکل اقتصادی دارند چطور می شود ساعت ها در رستوران های لوکس منتظر یک پرس غذا می مانند و یا ظرف به دست در صف های طولانی اغذیه فروشی های معتبر می ایستند و آخر سر با یک پژوهش ساده مشخص می شود که همین جماعت جزو همان افرادی هستند که بارها از گرانی کتاب نالیده اند!
«نراقی» در جای دیگری از کتابش نکته حایز اهمیتی را می گوید. اینکه «مشکل اقتصادی اگر هم در بحث مربوط به تقصان کتاب و کتابخوانی جایی برای مطرح شدن داشته باشد، که دارد، جای اصلی را ندارد. جای اصلی عادت نکردن این جماعت به مطالعه است. عادت نکردن به خرید کتاب.»
این عادت را هم همان طور که در کتاب عنوان می شود با یک فرمان و بخشنامه یک شبه درست نمی شود و اصلاح مسایل فراگیر اجتماعی نه کار یک روز و دو روز است و نه کار یک نفر و دو نفر و نه درمان آن را باید در تک نسخه ها جست و جو کرد.
نابودی کیفیت زیر تیغ سانسور
از عوامل بی رونقی یک کالا؛ کیفیت بد کالاست. به گفته «حسن نراقی» وقتی مشتری حدود یک ساعت کتاب ها را زیر و رو می کند و آخر سر هم نمی تواند قانع شود پولش را بابت آن بدهد، به غیر از عوامل متعدد دیگر، یک درصد عمده اش هم مربوط به مسئله اعتماد به کالاست.
مشتری به کیفت کالا شک دارد. چرا که مطئن نیست این اوراق چندین و چند بار از زیر دست سانسورچی های ریز و درشت اعم از مؤلف، مترجم، ناشر، ممیز و سرممیز و سرمایه گذار گذشته تا این که امروز به دست او رسیده! خریدار به خوبی می داند که حتی امکان دارد عنوان کتاب با محتوای آن همخوانی کاملی نداشته باشد.
اینجا باید بحث «عرضه و تقاضا» را بسیار مدنظر داشت چرا که تا زمانی عرضه با کیفیت مطلوب و مطابق خواسته مخاطب نباشد، تقاضایی برای آن وجود نخواهد داشت.
نقش نهادهای متولی
برای عادت دادن مردم به کتاب خواندن و در اصل مطالعه نیاز است آموزش و پرورش وارد کار شود. چرا که هر کاری وقتی از کودکی درست آموزش داده شود دیگر تبدیل به یک عادت شده و در زندگی جای خود را حفظ خواهد کرد.
این در حالی است که آموزش و پرورش نه تنها در این زمینه موفق عمل نکرده بلکه به گونه ای پیش رفته که حتی دانش آموزان از کتب درسی خود هم دوری می کنند. علت این امر را باید در رویکردهایی که این نهاد در نظر گرفته جست... در واقع بررسی های میدانی نشان می دهد که در مدارس آن طور که باید ارزش کتاب مورد توجه قرار نمی گیرد و حتی معرفی در حوزه کتاب در دستور کار معلمان مدارس نیست.
این نهاد آموزشی که بیشترین تأثیرگذاری در اقشار مختلف مردم را دارد و یکی از کلیدی ترین محورهای ترویج فرهنگ در اجتماع است می تواند با ایجاد فرصت مناسب در میانه کلاس های درسی به جای ابطال وقت و در زمان های بی استفاده، بچه ها را ترغیب به کتاب خواندن نماید و یا اینکه برای تحقیق و پژوهش های کلاسی به جای ارجاع دانش آموز به اینترنت و کپی از مطالب تکراری برای آنان کتاب هایی با به عنوان مرجع معرفی و دانش آموز را به کتاب ارجاع دهد.
همچنین می توان در تمامی مناسبت های مرتبط که کم نیستند در مدارس به جای تشریفات فانتزی با کتاب به استقبال میهمانان رفت و همین طور برای جوایزی که نیاز است هم کتاب را مدنظر داشت.
به هر حال وقتی همه چیز از آموزش و پرورش شروع می شود بهتر است این نهاد در برنامه ریزیهای خود به توسعه فرهنگ کتاب خوانی هم توجهی نشان دهد چرا که تا زمانی بچه ها را باید با کتاب های مجانی و یا ارزان از کودکی به مطالعه معتاد کرد.
جدای از آموزش و پرورش این فرهنگ و ارشاد اسلامی است که می تواند با اجرای یکسری برنامه های فرهنگی تأثیرگذار از قبیل «نمایش، جشنواره، دایر کردن فرهنگسراهای کتابخوانی و ...» مردم را تشویق به کتاب خواندن کند.
در همین راستا لازم است وزارت ارشاد و آموزش و پرورش این مسئله را به بالاترین سطح اجرایی کشور کشانده و به بقیه تفهیم کنند و بدانند که اگر بخواهیم بچه های این مملکت را بی ادعا به مطالعه معتاد کنیم تنها راهش عبور از دلواپسیهای سطحی و برنامه های شعاری است./
* گزارش: زیبا امیدی فر
نظر شما