مجموعه داستانک «کرونا؛ آتش بدون دود» در ایلام منتشر شد

سرویس ایلام - مجموعه داستانک «کرونا آتش بدون دود» نوشته «مرتضی حاتمی» نویسنده و روزنامه‌نگار ادبی در 60 صفحه با طرح جلدی از چیا سرسپی توسط نشر باشور ایلام منتشر شد.

به گزارش خبرگزاری کردپرس، «کرونا؛ آتش بدون دود» مجموعه‌‌ای از داستانک‌‌هایی است که حاصل تلاش نویسنده از طراحی و آفرینش لحظه‌های ترس و دلهره و ناامیدی و مرگ و اندوه و امید بوده و تلاش داشته با بهره‌گیری از قالب داستانک، شکوه لذت ادبی را در مسیر نگاه و اندیشه ی مخاطب قرار دهد.

در بخش‌هایی از مقدمه کوتاه کتاب آمده است: «قرن‌ها در آغاز و فرجام خود، همواره آبستن تحول و حوادث بوده اند تا بخش‌هایی از دنیای انسان معاصر را به چالش بکشند و اندیشه‌هایش را به سوی خود تغییر دهند. از طرفی دیگر ادبیات در مقابل این چالش‌ها قرارگرفته و بیکار ننشسته و به تولد و نوزایی پرداخته، زیرا ادبیات، زاییده ی حال و گاه آینده ی انسان‌هاست و در برابر حوادث، مسئولیت و وظیفه ای تاریخی دارد. بروز و شیوع بیماری‌های همه‌گیر و مرموز، یکی از اتفاق‌های مهم در ادبیات ملل به شمار می‌رود که کم و بیش در هر زمان، ردی از آن در آثار کلاسیک و معاصر در شعر و داستان به جامانده و قابل رصد است.
این ویروس، با رفتارهای هوشمند و غیرقابل پیش بینی اش، ادبیات و فرهنگ و ادب و هنر و رسانه را به تلاش و تکاپو وادار کرده است. انسان امروز، به دنبال دریافت لحظه‌هایی کوتاه و اندک از بستر ادبیات است تا زودتر به دنیای تنهایی‌اش برگردد تا به آرامشی نسبی برسد و این مجموعه داستانک برای او می‌تواند لحظه‌هایی کوتاه و آنی را به ارمغان بیاورد... (ادبیات کرونایی) که بخشی از ادبیات اپیدمی است به زودی جایش را در ذهن و اندیشه‌ی و دنیای پر از سکوت انسان معاصر ماندگار می‌کند و با او همراه و هم داستان می‌شود.
نویسنده، این کتاب را به «پزشکان، پرستاران و تمام مدافعان و شهدای سلامت و خانواده‌های محترم‌شان که صادقانه و خالصانه و فارغ از زمان و لحظه، برای سلامت هم‌وطنان مان تلاش می‌کنند...» تقدیم کرده است.
«کرونا؛ آتش بدون دود» از یک مقدمه کوتاه، 44 داستانک با موضوع و محور شیوع ویروس کرونا تشکیل شده و نشر باشور ایلام آن را در 300 جلد، به قیمت 35 هزار تومان در 60 صفحه با طرح جلدی از چیا سرسپی منتشر کرده است.

دو داستانک از این کتاب:

کرونا روی مبل
همراه سر و صدا و بازی بچه‌ها، صحبت‌ها گل انداخته بود. یکی از بورس و قیمت دلار و طلای آب شده می‌گفت و دیگری از انتخابات آمریکا و رقابت ترامپ با بایدن. یکی از گرانی می‌نالید و دیگری از برنده نشدنش در قرعه کشی ایران‌خودرو و سایپا.شب نشینی شلوغی بود. پیرمرد و پیرزن میزبان، خسته و کلافه اما مهربان، به پشتی تکیه زده بودند و در سکوت، به دهان مهمانان که مرتب باز و بسته می‌شد، خیره شده بودند. کنترل تلویزیون، صدای گوینده ی «شبکه ی خبر» را بالا برد. بحث‌ها روی آمار و کرونا متمرکز شد. هر کس تفسیری تازه داشت و با حرارت و جدیت صحبت می‌کرد. آن طرف‌هال، کرونا روی مبل لم زده بود و به همه نیش‌خند می‌زد.

سروی به یاد ...
به: دکتر «محمد کریمیان» و دکتر «جمیل صادقی‌فر» و جمله همکارانشان

آمبولانس از بیمارستان خارج شد. سر و صورتش از شاخه‌های گل، آذین بسته بودند. بوی بغض و اشک و اندوه در فضای شهر باریدن گرفته بود. تصویر پرستار پیر با نگاهی غمگین زیر انبوهی از شاخه‌های گل دیده می‌شد. همه ماشین‌ها را خاموش کردند و پیاده شدند و به احترامش، تمام قد ایستادند.
پرنده‌ها بغض کردند و آوازشان در گلوی شان خشکید.
باد از نفس افتاد و ساکت شد.
و درخت‌ها در سرگردانی بزرگ بر زمین افتادند.
سبزه‌ها خشک شدند.
رودخانه، خسته و ناامید ایستاد.
خورشید غروب و ماه خودش را پشت ابری تیره، پنهان کرد.
فواره‌ها ایستادند و آبشارها یخ زدند.
«فرهاد»، سرگردان و مشوش، پای «بیستون» کوه، متحیر به «فراتاش» (به زبان کُردی) فرهادتراش (اثری حجاری شده بر سینه ی کوه بیستون) خیره شده بود.
آمبولانس از بیمارستان خارج شد. آن طرف باغبان پیر عاشق، با زخمی کهنه بر قلب، نهال سروی را به یاد پرستار در باغچه ی بیمارستان می‌کاشت و «فرهاد» هم به او کمک می‌کرد. باران تازه شروع شده بود و اشک‌های آن دو را در خودش حل می‌کرد.

کد خبر 16078

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha