قومیتگرایی، هویت طلبی رادیکال، راشیسم، فاشیسم و یا نژادپرستی و تفکرات دست راستی و امثالهم اصطلاحاتی است که مدتهاست در سپهر سیاسی ملل مختلف بالأخص اروپای قرن بیستم و خاورمیانه قرن بیست و یکم زبانزد عوام و خواص شدهاند. البته چندی است از این واژهها در فضای سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانی ما نیز قرارگرفته و در نواحی با تلون و تنوع جمعیتی نیز به اشکال مختلفی از این اصطلاحات استفاده میشود.
قومیتگرایی یا قوممحوری (Ethnocentrism)، رویکردی است که در آن ویژگیهای اخلاقی، اجتماعی و دینی اقوام دیگر را با معیارهای قوم خود بررسی کرده و اختلافهای آنان را بهحساب ناهنجاری سایر اقوام بگذاریم. وجود نوعی قوممداری ذاتی در انسانها موجب میشود هیچ کاری سادهتر از بد گفتن از دیگران نباشد.
قوممداری ریشه در این احساس دارد که روشهای زندگی، ارزشها و الگوهای زندگی گروهی که شخص خود را متعلق به آن میداند، نسبت به گروههای دیگر برتری دارد.
براین اساس فرد قومیتگرا ضمن دفاع متعصبانه از همه ارزشها و هنجارهای قومی خویش، با انکار، تخریب و تحقیر سایر قومیتها سعی در حفظ شأن و منزلت قومی خویش داشته و برای این منظور، از روشهایی چون انکار، بایکوت، ذوب فرهنگی، تحقیر، مانعتراشی برای دادن سهم مناسب قدرت به دیگران، ایجاد محدودیت برای توسعه فرهنگی و غیره، استفاده مینماید.
غالب اندیشمندان حوزه اجتماعی و سیاسی، قومگرایی را «ادعا یا اعتقاد به برتری یک گروه بر دیگران» میدانند و اصرار دارند که «برای تقدیر از گوناگونی ارزشمند فرهنگ بشر و زندگی اجتماعی بایستی این رویکرد قوممدارانه از میان برود».
تلاش مردمشناسان، جامعه شناسان، فلاسفه و علمای علم اخلاق و سیاست همواره بر رهایی از چنگال قوممداری بوده است. بااینوجود این خصیصه مذموم اکنون در بسیاری از ممالک چند قومیتی جهان ازجمله در ایران و استانهای چند قومیتی بهوضوح قابلمشاهده است.
در این نواحی که معمولاً نسبت عادلانهای (با توجه به اشتراکات نژادی، زبانی و یا مذهبی) بین استفاده همه اقوام ساکن از امکانات و منابع قدرت و ثروت و امثالهم وجود ندارد، قومیتگرایی به دو شکل ظهور و بروز مییابد:
نخست اینکه برخی جریانات و افراد برخوردار از مواهب قدرت محلی، با اطمینان از حمایتها و بسترهای موجود هم قومی خویش، بهراحتی اقدام به تخطئه و تخریب و تحقیر قومیتهای دیگر نموده و سعی میکنند تا حد ممکن و در همه شئون اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اداری و غیره، از قدرت و نفوذ خود برای ایجاد مانع در مسیر فعالیتهای سایر اقوام استفاده نمایند و در این مسیر نیز با استفاده از قدرت رسانهای غالبی که در اختیاردارند بهراحتی افکار توده را علیه دیگران شورانده، «دیگر هراسی» نموده و نهادهای مسئول را به مارپیچ سکوت وادارند.
اما استفاده دوم از این اصطلاح نیز در نوع خود جالب و ادامه همین رویکرد بالاست؛ بهنوعی که هرگونه فعالیت کنشگران مدنی و اجتماعی از طرف فعالان قومیتهای فرودست یا غیر غالب در این مناطق، حتی اگر تماماً در چارچوب قانون و حقوق شهروندی و براساس اعتقاد به برابری و مساوات انسانها و ساکنان کشور یا یک منطقه خاص چند قومیتی باشد، از سوی افراد و قدرتمندانی که خود علناً و یا باطناً در چارچوب گروه اول (قومیتگرا) قرار گرفته و دارای قدرت و امکانات بالا هستند، با برچسب «قومگرایی و قوممداری» موردحمله و سرکوب قرارگرفته و با این حربه، مانع از شکلگیری فضایی مبتنی بر گفتمان دوطرفه براساس ارزشهای انسانی، ملی و دینی میشوند!
به عبارتی کسانی که خود عملا در جبهه «قومیتپرستی» و نفی حقوق سایر «شهروندان غیر همزبان» قرار گرفته اند، دیگران را به همین عنوان متهم به گرایشات نژادپرستانه میکنند!
با آرزوی روزی که همه مردم جهان، بالأخص خاورمیانه، ارزشها و اصول انسانی و اخلاقی را مقدم بر علایق قومی و زبانی و نژادی دانسته و مردمانمان چنان به آگاهی برسند که بساط قومیتگرایان و نژادپرستان برای همیشه، از جوامع برچیده شود.
نظر شما