حسین( ع) شب قبل از جنگ، درحالی که اهل بیتش تشنه و پرآشوباند از یارانش می خواهد آنان که “حق الناس” بر گردن دارند اورا ترک کنند.چراغ می کُشد تا بدون شرم درسیاهی، یکی یکی اورا تنها بگذارند.
ظهرعاشورا اما حسین(ع) در ضیافت شمشیرها، پنجه برخاک می زند.خاکی سرخفام از خون فرزندان و یاران. ناگاه قلبش تیر کشید.چرا اسب، علی اکبر را به سوی سپاه دشمن می برد؟
نامردها، اورا محاصره کرده بودند. شمشیر و نیزه در هم گم شده بود و بدن رعنایش گویی نیزاری سرخ بود از بس که تیر وترکش و نیزه و دشنه، بر تن علی اکبر فرود آمده بود.و چنین شد که در باره علی اکبر حسین گفتهاند؛ «فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ اِرْباً اِرْباً»
و اینجاست که در روضهها، اشکهای مومنان سیلاب می شود.
زینب(س) عقیله بنی هاشم اما حماسهای دیگر آفرید.او وقتی در قتلگاه بدن قطعه قطعه شده حسین (ع) را دید، استوار و نستوه بدن برادر را کمی بلند کرد و رو به آسمان گفت:
«اللهم تقبل منا هذا قلیل القربان.»
خدایا این قربانی اندک را از ما بپذیر!
وشایستهاست که با شنیدن این سخنان چشمان حسینیان، خون، بگریند.
و اینگونه است که بعد از ۱۴۰۰ سال، مرثیهها، روضهها، نوحهها و مقتلها، غوغا می کنند و نام حسین(ع) را در گوش جهانیان فریاد می کشند.چراکه آتش عشق عدالتخواهی سالار شهیدان، خاموش نمیشود.آنگونه که پیامبر( ص) فرموده:
اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فی قُلُوبِ الْمُؤمنینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً.
برای شهادت حسین علیه السلام، حرارت و گرمایی در دلهای مؤ منان است که هرگز سرد و خاموش نمی شود چرا که مصائب حسین (ع) یکی، دو تا نیست بیشمارست؛ دستان بریده ابوالفضل، بدن پاره پاره علی اکبر، آه واندوه زینب، بیماری زین العابدین، تشنگی کودکان، آوارگی و اسارت اهل بیت و…
ازاین روی آه و اندوه و اشک مردم برای مظلومیت او بجا و همیشگیست و آن امام همام نیزخود را کشتهی اشک می داند؛ أنا قتیلُ العَبره لا یذکرونی مؤمن الا استعبر؛ من کشته اشک هایم، هیچ مؤمنی مرا یاد نمی کند، مگر آن که از سوز دل اشک می ریزد.
این بیانات بدین معنی است که شهادت امام حسین( ع) در راه عدالتخواهی در صحرای کربلا، آن قدر جانسوز بوده که اگر هر شخص با ایمانی وقتی به یاد نحوه شهادت، مظلومیت، تنهایی و تشنگی آن حضرت بیفتد، بی اختیار از سوز دل، اشک هایش جاری خواهد شد.
نظر شما