زیستن در شرایط تبعیض و انواع نابرابری ها آدمی را وادار می کند تا این پرسش را بارها و بارها در ذهن خود مطرح کند؛ که چرا عده ای از انسانها از اساسی ترین حقوق خود در زندگی محروم می شوند و اینکه چگونه می توان عدالت و برابری را در یک جامعه تحقق بخشید؟ بعدها متوجه خواهی شد که پاسخ این پرسش ها کل وجودت را تسخیر کرده و بخشی از هویت ات شده است. هویتی که روی شانه هایت سنگینی وظیفه را دوچندان می کند. وظیفه ای که دشوار است و مسیرش ناهموار که اگر با خود صادق باشیم، آنگاه انسان چیزی جز دشواری وظیفه نخواهد بود.
اینچنین بود که در راستای پاسخ هایی که برای تحقق عدالت و برابری یافته بودم؛ تصمیم گرفتم وارد فعالیتهای اجتماعی و سیاسی شهر شوم و همواره سعی کرده ام صداقت و راستی را سرلوحه کار و چراغ راهنمای خود قرار دهم و در این مسیری که بر آن گام نهاده ام، صادق بمانم. هرچند شاید در نظر برخی در عرصه سیاست، صداقت، سفاهت باشد اما من نمیتوانم و نتوانستهام و در تصورم هم نمیگنجد که به ودیعه والدینم در شخصیت خود که همانا صداقت است خیانت کنم. بنابراین از وقتی که با شعار «دهنگی گهل» (صدای مردم)، وارد عرصه خدمت شدم با خودم عهد بستم که صدای مردم باشم و وارد بازیهای مبتذل سیاسی یا تقدم و ترجیح منافع شخصی بر منافع عمومی و مردمی نشوم و آنچه را در توان دارم برای مردم انجام دهم. اگر جایی هم امکانی یا توانی برایم نیست حداقل، خاک به چشم مردم نپاشم تا واقعیتها را نبینند یا جور دیگری ببینند.
بر همین اساس از وقتی که مورد اعتماد مردم قرار گرفتم موضوع محوری و درد اصلی شهر را نه شنریزی یک کوچه یا جدولگذاری یک خیابان، بلکه رویکرد و ذهنیت اشتباه حاکم بر شهر معرفی کردم. در تمام دوران فعالیت قبل از انتخابات بارها و با صراحت، مهمترین کار خود را نقد عقلانیت موجود و ایجاد تغییر در آن عنوان کردم و بر این باور بوده و هستم که عدم خدمترسانی درخور و شایسته یا هر کمبود و کمکاری دیگری که متاسفانه در برخی از محلات شهر کم نیستند و بارها و بارها،اشاره داشته و حل آنها را خواستار شده ام، معلول عقلانیت و نگرش ناصحیح حاکم بر شهر است؛ لذا اگر بخواهیم ارومیه راه توسعه متوازن و سلامت اجتماعی و اقتصادی را طی کند، راهی غیر از اصلاح این نگرش و عقلانیت وجود ندارد وگرنه هر اقدام دیگری یا بیهوده و بلاموضوع بوده یا نهایتا در حد اقدامات ناچیز نظیر شنریزیهای کوچه و معابر یا سرکشیهای شتابزده به قصد تهیه عکس و فیلم خبری جهت روتوش رسانهای خواهد بود.
در دوران تبلیغات ستادی و در تمام محتوای تولید شده، رویکرد محوری ام، تلاش جهت تغییر عقلانیت موجود در ارومیه بود. همان عقلانیت و رویکردی که تحمل انتخاب نماینده کُرد برای شورا یا مجلس را ندارد همان ذهنیتی که از 5000 کارمند شهرداری، کمتر از یک درصد را به همشهریان کرد اختصاص داده یا همان ذهنیتی که ارومیه را ارث پدری یکی و دیگری را مهمان ناخوانده آن معرفی میکند. البته تاریخ گواه این است که از کردها تاریخیتر و ریشهدارتر در ارومیه و همه زاگرس نیست و این را بارها مقاماتی نظیر رؤسای جمهور مملکت نیز مورد تأیید و توجه قرار دادهاند. لیکن اگر عقلانیت درستی حاکم نباشد چنین مردم ریشهداری نیز در خانه و کاشانه خود، مهمانان ناخوانده، خوانده می شوند و با آتش انداختن تفرقه در خرمن شهر مشغول کباب خوردن خود میشوند.
شهر ارومیه، مشکلات و معضلات کمی ندارد، اما نمیتوان همه مشکلات را یکسان یا هموزن و هم اندازه در نظر گرفت. باید ریشه مشکل را یافت و مغز مسئله را شکافت تا مسائل جزئیتر یا مسائلی که ناشی از مشکلات اصلی است به تبع حل مسئله بنیادین حل شوند.
رویکردهای مختلفی را کردها در ارومیه تجربه کردهاند برخی بر این باور هستند که باید سال ها سکوت کرد. این البته در حالی است که با این رویکرد قریب به چند دهه در بطن مسائل و موارد بودهاند و بسیاری از مشکلات فعلی، دقیقاً در دوره حضور افراد با آن نگاه در مجلس و شورا رقم خورده یا ریشه دوانده و چه بسا عمیقتر هم شدهاند.
وضعیت فعلی شهر و کارنامه این افراد، نشان میدهد که راهکار هرچه باشد سکوت نیست؛ بلکه سکوت بیشتر به نفع منتفعان وضع موجود است تا با کمترین حساسیت و واکنش، سرمایههای شهر را به تاراج برده و فرصتهای زیستی همراه با محبت و مسالمت را از مردم شهر بگیرند. پس یقیناً سکوت راه چاره نیست و در هیچ برهه و زمانی نیز سکوت در قبال کار، مسیر و عقلانیت اشتباه، انتخاب صحیحی نبوده است.
برخی دیگر بر این باورند باید تعامل کرد. ظاهر این امر و ادعا، پسندیده و معقول به نظر میرسد حال وقتی به بطن آن نیک مینگریم این راهکار نیز همان راهکار پیشین در بستهبندی کمی شیکتر است. تعامل اصولاً بستر و مبنایی میطلبد، چارچوب و اصولی را اقتضا میکند و حداقلها و شروطی را ایجاب مینماید.
تعامل را بسیار میپسندم و شرط زندگی سعادتمند بشر در جامعه مدرن میدانم. اما کاملاً واقف هستم که تعامل شرایط و ارادهای دو طرفه میخواهد. اگر اعضای یک خانواده که زندگی مشترک دارند بخواهند با تفاهم و تعامل زندگی را مدیریت کنند زندگی به کام همه شیرین میشود و به احتمال زیاد میتوانند به همدیگر در رشد و ترقی اقتصادی، شخصیتی و اجتماعی کمک کنند؛ یعنی اولین میوه تفاهم و تعامل، شیرینی کام آنها و آرامش خاطر خانواده است و بعد از تثبیت این مرحله، میوه و ثمره دوم، رشد و شکوفایی و توسعه برای اعضا و برای خانواده است و خانوادهای که بالنده و شکوفا باشد نه تنها باری بر دوش جامعه نیست بلکه یقیناً در رشد و شکوفایی جامعه نقشی بیبدیل ایفا میکند.
حال همین خانواده را در نظر بگیرید و تصور کنید یکی از اعضا سر ناسازگاری و عناد پیش بگیرد و بهانه از پس بهانه و کجخلقی از پی کجخلقی دست و پا کند تا دیگران را نادیده بگیرد، حقوقشان را انکار کند و خود را صاحب و مالک همه چیز و طرف دیگر را مهمانی ناخوانده بشمارد. چنین عقلانیت و رویکردی چه نتایج و عواقبی در پی دارد؟ آیا با اراده یک شخص تعامل و تفاهم، فرصت و امکان شکلگیری دارد؟ آیا ممکن است یکی دارای همه حقوق و مزایا باشد و طرف دیگر فقط وظایف و تکالیفی بر دوش بکشد اما باز ما مدعی تفاهم و تعامل باشیم؟
نیک مشخص است که برای هر رابطهی دوطرفهای اراده هردو طرف ضروری است اما برای زدن زیر میز و ایجاد تقابل، صرفاً یک اراده و یک طرف کافی است. بنابراین بارها و بارها در فضای عمومی و خصوصی و هرجایی که لازم بوده بر تعامل و همکاری تأکید کرده و بر آن اصرار کردهام اما غافل از این موضوع نیستم که تعامل و همکاری، تفاهم و توافق، پیششرط و پیشفرضهایی میطلبد و تا زمانی که مرا اضافی و مهمان معرفی کنند چطور ممکن است مرا محق در مدیریت شهر و استفاده از فرصتهای برابر و حقوق شهروندی یکسان بدانند؟
با این توضیحات مشخص است که من با تعامل و تفاهم بسیار موافق و حتی مصِّر بر آن هستم اما خواست و اراده من به تنهایی کافی نیست بلکه آنکه قدرت بیشتر دارد اتفاقا مسئولیت بیشتر هم دارد و کسانی که بدون در نظر گرفتن این موارد مدعی هستند که خواهان تعامل هستند باید پاسخ دهند که آیا آنها بدون هیچ پیششرطی خواهان این موضوع هستند؟ یعنی باید مشخص کنند مشکل چیست و محل نزاع کجاست؟ آیا تعامل را برای تقسیم دو کرسی و گرفتن دو کمیسیون ضروری میدانند یا آنکه مسئله تغییر رویکرد حاکم بر شهر است که به یکی همه و به دیگری هیچ را داده است؟ اگر مسئله اصلاح این رویکرد است اساساً بدون بیان مسئله و بدون گفتگو بر سر این موارد و مسائل، چطور ممکن است به درکی مشترک رسید؟ بدون درک مشترک و شنیدن درددل یکدیگر، چطور ممکن است زیربنای رابطهای با چاشنی تعامل و تفاهم را ریخت؟
تمام تلاش من از ابتدای ورود به این عرصه، چه بعنوان کاندیدا و چه به عنوان عضو شورا، تلاش برای ایجاد بستر تعامل با نقد دیدگاهی بوده که خود را بینیاز از تعامل و همکاری میبیند. کسی که خود را بینیاز تصور میکند هیچ تلاش و انگیزهای برای هیچ کاری ندارد. البته این تصور بینیازی، کاملا اشتباه است چون نه یک زندگی یا کار مشترک با اراده یا خواست یک نفر شکوفا میشود و نه یک شهری مانند ارومیه که دارای تکثر فرهنگی و زبانی و مذهبی است ممکن است با یک بخش از مردم آن رشد کند یا شکوفا شود. بنابراین کسانی که بر تصور بینیازی از تعامل با مسائل ارومیه روبرو میشوند چشم خودشان هم از دود موجود آزار میبیند و شهر به جای ترقی، روزگار تنزل و ضعف را تجربه میکند. انگار شهر دچار یک لجبازی سیاسی شده که صاحبان قدرت و مدیریت، سرنوشت شهر را فدای اصرار بر درک اشتباه مسائل کردهاند.
بعد از دو سال و چند ماهی که از دوره شورای ششم میگذرد برخی میگویند اکنون زمان بیان دستاوردها و پوشاندن جامه عمل به وعدههای انتخاباتی است و در خصوص این جانب نیز گاهی این چنین اشاره میکنند. در پاسخ به این افراد و برای تنویر افکار عمومی و جلوگیری از ایجاد فضایی مبهم، باید به گفتمان و رویکرد ستاد انتخاباتیام ارجاع دهم که مهمترین موضوع را «نقد عقلانیت موجود» به منظور تغییر آن معرفی کردیم و همه مسائل دیگر را تحتتأثیر این مهم، تحلیل و بررسی کرده و میکنیم. از این لحاظ اگر به کارنامه و فعالیتهای انجام شده طی این مدت نظری افکنده شود مشخص است که بر عهدی که با مردم در خصوص نقد عقلانیت موجود بستهام صادق و راسخ بودهام. این رویکرد را مصرانه در تولید محتوای دوره انتخابات، معرفی و ارائه کردم و بعد از شروع دوره شورا نیز در هر مورد و موضوعی که ضرورت داشته، از این منظر به طرح مسائل پرداخته و تلاش کردهام با تمرکز بر این موضوع، آن را برای همکاران شورا، مدیریت کلان شهری و حتی مقامات کشوری، اصحاب رسانه و افکار عمومی تشریح کنم تا با درک اهمیت مسئله، به درکی مشترک جهت تغییر برسیم و دست در دست هم، مهین و شهر خود را کنیم آباد.
برای نمونه میتوانم به موضعگیری و اعتراض خود در خصوص برگزاری هفته فرهنگی ارومیه، برگزاری جشنوارهها و مراسمات با قالب و شیوهای خاص یا نحوه نامگذاریها و یا تفاوت فاحش مناطق پنجگانه شهر ارومیه از نظر امکانات و زیرساختها اشاره کنم و یا اینکه در انتخابات هیأت رئیسه صرفاً برای گرفتن پست و کرسی وارد بدهبستان و رابطه نشوم بلکه برایم اهمیت دارد کسانی که من به آنها رأی میدهم و در واقع وارد یک ائتلاف میشوم چه نگاه و عملکردی در خصوص ارومیه و همه مردم شهر و بافت متکثر آن دارند. یعنی اگر قرار است من اقدامی و یا حمایتی بکنم باید در راستای گفتمان و تحلیل اصلی ستاد و عهدی که با مردم بسته ام باشد وگرنه صرف دادن چیزی و گرفتن چیزی دیگر در ازای آن، بدون ایجاد تغییر در نگرش و عملکرد را نمیتوانم به مردم با ادعای فعالیت و عملکرد عرضه کنم .
هرچند به جرات می توانم ادعا کنم که پیگیر جدی نیازها و مشکلات شهر در همه حوزه ها بودم و اجرای خرده پروژه ها را مکررا و به شیوه های متفاوت مصرانه خواسته ام اما هیچگاه نمی توانم ادعا کنم فعالیتهای انجام شده صرفاً عملکرد بنده یا دیگری بوده است چرا که بسیاری از اقدامات انجام گرفته در شورا یا مجموعه شهرداری را نیز به خاطر جنس خاص شورا که نهادی تصمیمساز و مشورتی است نمیتوانم به عنوان عملکرد شخصی خود به مردم عرضه کرده و به عنوان دستاورد به آنها ارائه کنم؛ چراکه تصمیمات در شورا با شور و مشورت جمعی است و مصوبات شورا بدون دارا بودن شرایط و پشتوانه آرای سایر اعضا، اولا تصویب نمیشود ثانیاً اگر اقدامی از طرف شهرداری و سازمانهای زیرمجموعه آن انجام شود در وهله اول اگر مثبت باشد، رزومه و کارنامه شهرداری و سازمانهای وابستهاش است و اگر ضعف و کاستی نیز وجود داشته باشد باز آنها باید به عنوان اولین پاسخگویان مسئله مورد خطاب قرار گیرند. بنابراین نباید وظایف شورا را با حیطه اختیارات شهرداری خلط کرد و با شنریزی و یا هر عملیات عمرانی و اجرایی، مدعی فعالیت آن هم به صورت شخصی بود، چراکه این موضوع اساسأ دور از واقعیت بوده و نشان از عدم صداقت دارد.
به همین جهت است که شخصاً علاقه اندکی به رسانهای کردن بسیاری از سرکشیها و بازدیدهای اینچنینی به عنوان فعالیت و رزومه دارم.اما نباید تاثیر اعضاء شورا و پیگیریها و مطالبه آنها را در انجام و تسریع امور نادیده گرفت .چراکه هماهنگی بین اعضا و همکاری آنها در بسیاری از موارد می تواند گره گشا باشد فلذا در اینصورت هیچ یک از اعضا نمی توانند نسبت به مسئولیت خویش بی اعتنا باشند بلکه بجهت جلوگیری از متهم شدن به کم کاری خود را ملزم به تلاش برای موفقیت گروه می داند.
وظیفه و رسالت ما به عنوان اعضای شورا هم باید یافتن دلایل اصلی و محوری اوضاع نابسامان شهر باشد. همچنین باید تلاش کنیم همه شهروندان در مدیریت آن و آینده و سرنوشت آن شریک باشند. چرا باید در بزرگترین شهرک ارومیه هنوز یک مدرسه نداشته باشیم؟ چرا باید از مردم عوارض را به صورت برابر بگیریم اما در ارائه خدمات نابرابر عمل کنیم؛ به صورتی که برخی مناطق شهر عملا رها شده و برخی دیگر بیشتر از استانداردها دارای امکانات و فضای سبز باشند؟ چرا باید مراسم فرهنگی شهر به یک زبان و فرهنگ اختصاص داده شود و سایر فرهنگ ها انکار شده و نادیده گرفته شوند؟ چرا برخی با اصرار در حال نامرئیزاسیون قسمت عمدهای از بافت اجتماعی شهر هستند؟و چرا برخی بدون درک مسئله با چنین افکاری، وارد شدن به بازیهای سیاسی و جناحی به منظور منافع شخصی و با روتوش و ادعای منافع اجتماعی و مردمی، به ما تجویز می کنند؟چرا باید سهم ما از مدیریت شهر و شهرستان چنین ناچیز باشد و باز این ما باشیم که سکوت را راه بهتری بدانیم؟ مگر چه کسی تا به حال در تمام تاریخ توانسته با سکوت به حق و حقوق خود رسیده باشد که ما نیز از تجارب ارزنده ایشان در سکوت بهره بگیریم؟
ارومیه نیازمند یک جراحی ذهنی است تا از کمای ناکارآمدی و عدم توسعه متوازن خارج شود. هر اقدام دیگری غیر از این جراحی صرفاً به تداوم کما و بیماری کمک میکند و شاید فرصتها را نیز برای همیشه از دسترس دور کند. هر اقدامی که از سر صداقت با مردم و مسئولان در میان گذاشته نشود، شانسی برای موفقیت نخواهد داشت.
ارومیه و مردم کرد و ترک آن، امروز بیشتر از هرچیزی نیازمند صداقت هستند. عدم صداقت بزرگترین ضربه به مردم و بزرگترین جفا به مسئولین است. بهترین راهکار ما تحلیل صادقانه و تقدیم صادقانه نتایج آن تحلیلها به مردم و مسئولین است وگرنه هیچ بار کجی به مقصد نمیرسد.
منبع؛ وژین
نظر شما