به گزارش کردپرس، پدر دخترها به شدت بی قرار است و تاب و توان خود را از دست داده. حاضر است دست به هرکاری بزند تا خبری از رها و آوا بگیرد. او دیروز صبح همراه وکیلش به پلیس آ گاهی استان آذربایجان غربی مراجعه کرده بود.
از پدر در مورد نحوه مفقود شدن رها و آوا می پرسیم و او در پاسخ به جام جم می گوید: من کارمند زندان ارومیه هستم و ۱۵ ماه از مفقود شدن دخترهایم می گذرد. مادر بچه ها حدود سه سال پیش فوت شد و از آن موقع من و بچه هایم همراه مادر و برادرانم زندگی می کنیم. روز حادثه من در محل کارم بودم و بعد از پایان شیفت کاری برای دخترها که عاشق انگور و شکلات صبحانه بودند، خرید کردم و به خانه برگشتم. وقتی جلوی در رسیدم دیدم خیلی شلوغ است و مامور و خودروی پلیس آنجا ایستاده. از مادرم جریان را پرسیدم که گفت آن روز مشغول تمیز کردن طبقه دوم خانه مان بود و دخترها هم در حیاط خانه مشغول بازی بودند که یک دفعه صدایی آمد.
وقتی رفتم پایین دیدم نه از رها خبری است و نه از آوا. نه در شکسته بود و نه آثاری از جراحت و درگیری در محل وجود داشت اما بچه ها ساعت ۸ و ۱۳ دقیقه صبح ۲۰ مهر از خانه ناپدید شده بودند. چون کارمند زندان هستم، تلفنم در زندان خاموش بود و مادرم هم شماره زندان را نداشت که موضوع را به من اطلاع دهد و زمانی که به خانه رسیدم، متوجه این اتفاق شدم.
او ادامه داد: بعد از این جریان به پلیس شکایت کردیم و شماره تلفن تمام کسانی که به آنها مشکوک بودم را به پلیس دادم و بررسی کردند اما هیچ سرنخی پیدا نکردیم. در این مدت، نه کسی تهدیدمان کرد و نه کسی با ما تماس گرفت که در ازای آزادی بچه ها پول بخواهد. اصلا ای کاش همینطور میشد. حاضر بودم یکی تماس بگیرد دو میلیارد بدهم تا بچه هایم را پس بدهد. در این ١٥ ماه هرکاری از دستم بر می آمد انجام دادم. همراه پسر عمه و پسرعمویم به سردشت، خوی، تبریز، مهاباد، ما کو، پیرانشهر، مرز ارومیه تا ترکیه و هرجا که فکر کنید، سر زدیم، حتی با قاچاق برها هم حرف زدیم اما از دخترهایم ردی پیدا نکردیم.
خواب عجیب پدر
پدر با صدایی لرزان و پر از بغض ادامه می دهد: نمی دانید چه حالی دارم. نمی دانم رها و آوا کجاهستند و چه وضعیتی دارند. من نه دشمنی دارم و نه بدهکار و طلبکار کسی هستم؛ جز نماز و روزه به خدا، به هیچکس هیچ بدهی ندارم. یکبارعکس رها را دستم گرفته بودم و با او حرف می زدم و می گفتم بابا، حداقل به خوابم بیایید و بگویید کجا هستید. وقتی خوابیدم، رها به خوابم آمد و گفت بابا ما در یک ساختمان چهار طبقه و در طبقه چهارم هستیم. از آن موقع، چشمم در جست و جوی دخترانم به ساختمان های چهار طبقه است. یا گاهی در خواب می بینم که بچه ها کنارم راه می روند و می گویم خسته شدید، بیایید روی پاهایم بنشینید.
می دانید الان کجا هستم؟ در پلیس آگاهی. به من می گویند اگر به فرد دیگری مشکوک هستید، شماره اش را بدهید تا بررسی کنیم. نمی دانم وقتی به خانه رفتم به مادرم چه بگویم!؟ باز هم دروغ بگویم؟ چطور بگویم که جواب درست و حسابی به من نمی دهند. در این مد ت لا شکردم این موضوع را رسانه ای کنم اما هیچکس کمکم نکرد یا مسدودم کردند یا جواب سربالا دادند.
حالا تمام امید پدر رها و آوا به پلیس آ گاهی استان آذربایجان غربی است که به او در یافتن دخترها کمک کند.
منبع؛ جام جم
نظر شما