کرد پرس- پیش تر سنندج، کرمانشاه، هورامان و برخی شهرهای کردستان را رفته بودم و می دانستم کردها حال و هوای دیگری دارند.
قبل از سفرم دوستی که بزرگ شده سقز است و تا بیست سالگی آنجا زیسته بود گفت: «سقز شهری است با مردمانی سخت خون گرم و بسیار میهمان نواز که روحیه نوروزی، موسیقیایی و شاد دارند و شهرهای شان را ساخته و می سازند، اهل سیاست اند و گفت و شنود؛ و تا دل تان بخواهد حرف تازه برای گفتن در ضمیر و زبان شان جاری است. و مهم تر، مردمانی سخت سازگار، مداراجو و اهل تساهل اند. در زندگی و کردار و کلام شان نشان و نشانه ای از تعصب نخواهی دید.»
شهر را که دیدم و کمی با رسم و آیین شان دم خور شدم، صحت و درستی سخنان دوستم را دانستم. شگفتناک شوق دانستن دارند و برای هنرمند و اندیشمند ارج و ارزشی وصف ناپذیر قایل اند. از گفت و شنود سیر نمی شوند. تا دل تان بخواهد برایت قصه می گویند. خاطرشان انباشته از خاطره هاست.
اما گمانم این است که کوه ها و تپه ها و زرینه رود و سیمینه رود و گل ها، نفس و نمای سقز را سرشار و سربلند کرده و در این شهر اینها پا به پای مردمش بازیگری و سازندگی می کنند. به ویژه کوه ها.
کوهستان هم پاره ای از روح کردستان است. کردها زاییده کوه هایند. به قول یکی از همین سقزی های همراه مان "کوه ها به کردها پناه آورده اند".
زمانم اندک بود اما فرصتی عالی برای هم صحبتی با آگاهان شهر داشتم. دوستان هنرمند، روزنامه نگار، مدیران شهری، دانش آموختگان، معلمان و دیگران را در این سفر دیدار کردم و پای صحبت شان نشستم و آموختم.
خلاصه برداشتم این بود که هنوز با همه تنگی ها، تنگ نظری ها و تنگناها، شهر شان را دوست دارند، ایرانی و ایران دوست اند، به تاریخ و طبیعت شان وقوف دارند و بدان ها می بالند، نبض زندگی در کلام ها و کالاها و کوه ها و کوله پشتی های شان گرم و جوشان می تپد.
چیزی که در روح و روان شهر و سخنان شان چشمه وار می جوشید و می جوشد ریشه داشتن و اصالت سقز است. دوستان در هر مجال و موقعیتی پای قصه های دور و دراز تاریخ شان را پیش می کشیدند و از نسبت شان با اسطوره ها می گفتند.
در مدخل ویکی پدیا شهر هم همین را می خوانیم. سقز یادگار هزاران ساله ایران و کردستان و تمدن مادها و سکاهاست. سقز از آدامس نیامده، بل نام دیگر شهر "ساکز" پایتخت سکاهاست. هنوز بعد از هزاران سال، گویش و گرمی ساکز و سکاها در سنت و سرشت شان زنده و به زبان و بیان شان جاری است.
سقزی ها به زبان "کردی سورانی" سخن می گویند و تماما اهل سنت اند. اینها را در نشانه های شهر هم می شود دید؛ گرچه همراهانم گفتند چهره شهر همچنان سانسور شده است و جای برخی نشانه های بزرگ تاریخ، ادب، هنر، سیاست و فرهنگ سقز در شهر خالی است.
ولی چیزهایی هست که خواهی نخواهی سانسور نشدنی اند. بارزترین شان طبیعت و کوهستان سقز است.
پایت که به شهر می افتد پستی و بلندی های شهر و ارتفاعات اطراف که شهر را گرم در آغوش گرفته اند حس و حال آشنایی با زمین و سرزمینی دیگر را برایت خلق می کنند.
همین طور که خیره به کوه ها، چشمانت مبهوت بزرگی و شکوه طبیعت کوهستانی و سرد و سرسخت سقز می شود، رودخانه "چم سقز"، زرینه رود و سیمینه رود را می بینی که ترا به یاد زاینده رود اصفهان و کارون و کرخه آبادان می اندازد.
پارچه ها، به ویژه لباس های زنانه کردی، هم مثل کوه ها و رودها و طبیعت رنگارنگ سقز، جزیی جداناپذیر از سیمای مسرور و شوق انگیز شهر است.
کردها در هر جا با زبان شان، با لباس شان، با موسیقی شان و با رقص شان با ما سخن می گویند. این را در سقز هم دیدم.
در هواپیما همنشینم سقزی بود. گفت: یادم باشد فقط مسحور گل ها، زرینه رود و تپه های سقز نشوم و حتما از تیاتر و موسیقی این شهر هم توشه ای برگیرم. گفت پارچه های کردی را هم فراموش نکنم.
اینها نکاتی بود که دکتر ارسطو گویلی شهردار سقز هم آنها را توضیح داده بود. سقز پایتخت هنر تیاتر کردستان است. این را سقزی ها افتخار خود می دانند. مجسمه ها و طبیعت و طراحی های شهری و عطر و بوی سقز هم حکایت از ذایقه هنری شان می کرد و میل شان برای خودبیانگری. سقز را شهری برونگرا یافتم.
فرصتی شد و چند ساعتی شهر را قدم زنان با گویلی پیاده روی کردیم. تا ده شب شهروندان در خیابان ها بودند و مغازه ها باز و فعالیت می کردند. سقز ۱۸۵ هزار نفر جمعیت دارد و شهر بزرگی نیست، اما خیابان های شهر شلوغ و پر جمعیت است. حضور پر رنگ زنان در شهر هم دیدنی بود. امروزه سقز برای مردم ایران با زنان هم پیوندی محکم خورده است.
نظر شما